مردم عادی، فراموششدگان ابدی تاریخ
شرق: صفویه در تاریخ ایران از آندست دودمانی بودهاند که برآمدن و سقوط آنان مورد بحث مورخان بوده است؛ خاصه در دورانی که بازخوانی تاریخ به ضرورت وضعیت سیاسی و اجتماعی معنایی دوباره پیدا میکند. کتاب «خاندان صفویه: دگردیسی و پیامدهای ویرانگر» نوشته عباسقلی غفاریفرد نیز قصد دارد با بازخوانی انتقادی، روی کار آمدن صفویه و تبعات برآمدن این سلسله در تاریخ ایران، آن را در بستر اکنون بازخوانی کند. از اینرو غفاریفرد مینویسد: «تاریخ صفویه به حال پیوند میخورد. دیروزِ صفویه امروزِ ماست؛ بخشی از همان ریشه درختی است که تنه و شاخ و برگ ما را ساخته و شناخت ما از خاندان آنها و رویکردشان کمک زیادی به شناخت ما از تاریخ آنها و در نتیجه تصمیم به ترمیم یا بریدن این بخش از ریشه درخت تاریخی ما میکند. رویکرد آنها را باید شناخت؛ در جنگهای کوچک و بزرگ آنها؛ با سرزمینهایی مانند گرجستان که بیشتر به نام غزا صورت میگرفت... بهعنوان نمونه بارها از خود پرسیدهام که آن روستایی بینوای گرجستانی که دور از شهر و فارغ از سیاست و سیاستبازی و بدون کوچکترین احساس دوستی به حکومت خود و دشمنی با صفویه، با جزئی کشاورزی یا معدودی دام و چهارپا، با نان بخورونمیر، خانوادهاش را با سختی تمام اداره میکرده، به کدامین گناه طعمه شمشیر یا هدف نیزه قزلباش قرار میگرفته و اندک ذخیره غذایی یا دام او به غارت میرفته و زن و فرزندانش به غلامی و کنیزی گرفته میشدند تا قهرمانی و دلیری خود را جشن بگیرند... در پاسخ دریافتهام که تاریخ عمدتا گزارش کارکرد و رویکرد فرمانروایان است و مردم عادی، فراموششدگان ابدی تاریخ بودهاند. گویی مردم عادی مانند مردهای متحرک، به دور محور حکومتها و فرمانروایان چرخیدهاند. در همین راستا، باور دارم که تاریخ در بسیاری از موارد و در خیلی از سرزمینها، ازجمله در ایران، باید بازنویسی شود. در غیر این صورت، صفویه، سلسلهای باقی خواهد ماند که محبوب دلهای ایرانیان بوده و با سرنگونی آن، ملت ایران دچار بدبختی و بیچارگی شده و پس از آن در عرصه داخلی و خارجی کمر راست نکرده است. حال آنکه اگر تاریخ صفویه به شیوهای نوین و علمی نگارش یابد، روشن خواهد شد که نهتنها ایران، بلکه جهان، از پیامدهای یک دگردیسی چنان تحولی یافت که پیامدهای ویرانگرش در روزگار ما چنان شدتی گرفته که بیم آن میرود این گفته که نابودی انسان به دست خود او خواهد بود، هر آن به حقیقت بپیوندد». غفاریفرد، مؤلف «تاریخ سختکشی»، در بازخوانی خود از دوران صفویه این موضوع را مطرح میکند که «پادشاهان سلسه صفویه به عنصر ایرانی متکی نبودند، بلکه گروگانی بودند در دست اقلیتی از قبایل چادرنشین آناتولی، حلب، شام و مجارستان که از روزگار شیخ صفیالدین عموما و از روزگار شیخ جنید خصوصا در جستوجوی سرزمینی برای تحقق آرمانهای غالیگرایانه خود بودند و انجام این رویکرد را در تغییر جایگاه مرشد طریقت اردبیل (یا طریقت صفوی) به مقام پادشاهی ایران امکانپذیر میدانستند و وضعیت آشفته و حکومتهای ضعیف و پراکنده آن روز ایران زمینه را برای این خواسته آنها مهیا میکرد». همچنین مینویسد ایرانیها نیز هرگز با این عناصر و پادشاه آنها کنار نیامدند و بزرگترین دلیل آن را ایرانیانی میداند که خواهان سرنگونی سلسله صفویه بودند.
منبع: sharghdaily-927301