زندگینامه نیکلای گوگول از تولد تا وفات با مروری بر بهترین آثارش
زندگینامه نیکلای گوگول (Nikolai Gogol) از تولد تا وفات را همراه با مروری بر آٍار و سبک نوشتاری او را در ادامه مطالعه می کنید:
نام | نیکلای واسیلیویچ |
نام خانوادگی | گوگول |
شهرت | نیکلای گوگول |
ملیت | روس |
شغل / پیشه | نویسنده |
تاریخ تولد | 1809/03/01 |
محل تولد | اوکراین |
تاریخ درگذشت | 1852/03/04 |
محل درگذشت | روسیه |
زندگینامه نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول (Nikolai Gogol) نویسنده، طنزپرداز و خالق سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روس در 1 آوریل 1809 در روستایی واقع در اوکراین امروزی متولد شد. او روزهای کودکی را در دهکده واسیلیفکا در املاک خانوادگیشان گذراند .او در 1818 برای مدرسه به شهرستان رفت و سپس در شهر نیژین در دبیرستان علوم عالی به تحصیل پرداخت. پس از آنکه از دبیرستان فارغ التحصیل شد جهت امرار معاش و با امید داشتن شغل دولتی راهی پترزبورگ شد اما او فقط توانست یک کارمند عادی شود. منظومه هانس کوشل گارتن را در 1829 منتشر کرد اما با استقبال خوبی رو به رو نشد و تمام کتاب های منتشر شده اش را خرید و سوزاند.
این اتفاق ناگوار باعث دلسردی او نسبت به ادبیات شد اما بعد از مدتی در انگیزه ای دوباره پیدا کرد و در سال های 1831_1832 داستان های منثور شب هایی در قصبه ی نزدیک دیانا را منتشر کرد، این اثر باعث شد الکساندر پوشکینرا او را تحسین کند. این داستان ها به صورت جریانی افسانه ای و قصه وار زندگی بی غم و اندوه و خوش مردم را به تصویر می کشید و این اثر نشان دهنده ی عشق بسیار گوگول به زادگاهش و مردم آنجاست؛ در این اثر خبری از خنده های تلخ و توأم با اشک که در مجموعه بعدی داستان های او وجود دارد نیست. در اثر میرگورود ( 1835 ) گوگول زندگی پیش پا افتاده و مبتذل مردم عادی را به تصویر کشید و برای اولین بار در ادبیات روس زندگی فاقد از معنویت بود و ریشه های اجتماعی نمایان می شد. گوگول مجموعه داستان های پترزبورگی مانند داستان های دماغ ، پرتره ، کالسکه ، بلوار نفسکی ، یادداشت های یک دیوانه و شنل را در طی سالهای 1842_1835 نوشت؛
در این آثار گوگول به عنوان روایتگری که عمق تضادهای اجتماعی را دیده و درک کرده، می نویسد. او در همان زمانی که مشغول نوشتن داستان های پترزبورگی بود ، در حال کار کردن روی نمایشنامه بازرس بود.
گوگول در جایی نوشت: «من در بازرس عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتی های روسیه را در توده ای گرد آورم و یکباره همه شان را به تمسخر بگیرم ...»
در سال 1836 بازرس بر روی صفحه رفت. گروهی از آن استقبال کرده و او را تحسین کردند و گروهی دیگر گوگول را متهم به هجونویسی و افترا زدن به روسیه کردند و به او عنوان «یاغی خطرناک» را دادند. این اتهامات و سرزنش ها و تحقیر ها اثر بدی روی نویسنده داشت و گوگول تصمیم خروج از کشور را گرفت ، جایی که بتواند کتاب نفوس مرده را که نوشتنش را به تازگی آغاز کرده بود به اتمام برساند.
زندگی آرام در رم و بودن در بین آثار هنری و موزه ها تأثیر بسیاری بر روحیه ی او گذاشت و در 1841 نفوس مرده را به پایان رساند و در روسیه منتشر کرد. در این اثر گوگول تصویر غم انگیزی از بحران اقتصادی ، اجتماعی و معنوی نظام سرواژ و رعیت داری را نشان می دهد و در همان زمان که ماهیت درنده خوی گرایش های سرمایه داری در روسیه در حال پا گرفتن بود ، آنها را آشکار ساخت.
الکساندر هرتسن نویسنده و اندیشمند روس درباره این اثر گفته است :
«نفوس مرده گوگول لرزه ای بر سراسر روسیه انداخت که تا زمان انتشار آن بر سراسر این سرزمین تجربه نشده بود...»
اما باز هم اتهامات گذشته ادامه داشتند و این بدفهمی ها تأثیر بسیار عمیق و بدی بر روی روحیه نویسنده داشت و او از لحاظ فکری و عقیدتی متزلزل شد. گوگول برای بیان نگرش حقیقی خود نسبت به زندگی هم هموطنان و آثارش کتاب قطعات برگزیده از نامه نگاری با دوستان را 1847 منتشر کرد که با واکنش های گوناگونی رو به رو شد.
ویساریون بلینسکی؛ منتقد مشهور روس، برای نامه ای که در ادبیات روسیه به نامه گوگول مشهور است به شدت او را محکوم کرد. گوگول که فکر می کرد در راه خدمت به حقیقت پشتیبان های خود را از دست می دهد جهت رسیدن به آرامش و اتکای معنوی به مذهب پناه آورد. او قصد داشت در بخش دوم نفوس مرده نوزایی روسیه و اشرافزادگان والا و دارای افکار مترقی را نمایش دهد اما این اتفاق رخ نداد. او در یک لحظه از سرخوردگی و دلسردی جلد دوم نفوس مرده را آتش زد و چند روز بعد در 4 مارس 1852 درگذشت.
برترین آثار نیکلای گوگول
کتاب شبها کنار دهکدهی دیکانکا (Evenings on a Farm Near Dikanka): شبنشینیهای دهکدهی نزدیک دیکانکا، نخستین مجموعه داستان نیکلای گوگول بود که در 23سالگی آن را منتشر کرد. داستانهای این کتاب که اغلب با زبان محاوره نوشته شدهاند، از زبان کندوداری شوخ و سادهدل به نام «رودی پانکو» نقل میشوند.
کتاب میرگورود (Mirgorod): میرگورود مجموعهای درخشان شامل چهار داستان کوتاه است. نیکلای گوگول در این اثر، با زبان طنز و منحصربهفرد خود، با شرح زندگی روزمرهی مردم عادی، بحرانهای نهفته در عمق جامعه را آشکار میسازد. «ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» مشهورترین داستان این کتاب است.
کتاب نفوس مرده (Dead Souls): نیکلای گوگول در رمان نفوس مرده، داستان زندگی اشرافزادهای به نام پاول ایوانویچ چیچیکوف را روایت میکند که تصمیم دارد با اتخاذ روشی هوشمندانه ثروتمند شود. گوگول در ابتدا قصد داشت این کتاب را در سه جلد منتشر کند؛ اما به علت مرگ نابهنگام، تنها موفق به تکمیل دو بخش نخست این اثر شد.
علاقهمندان به مطالعهی بهترین کتابهای نیکلای گوگول میتوانند برخی از محبوبترین آثار این نویسندهی بزرگ (از قبیل کتاب الکترونیک نفوس مرده و کتاب صوتی شنل) را در کتابراه تهیه کنند.
سبک نگارش و دیدگاههای نیکلای گوگول
داستانهای نیکلای گوگول در نگاه نخست بسیار ساده و پیشپاافتاده مینمایند، اما همانطور که فئودور داستایوفسکی اشاره کرده بود، پیشپاافتادگی روزمرهی داستانهای او فریبآمیز است؛ چرا که بحرانهای نامرئی و ورطههای پنهانی زندگی را آشکار میسازند. علیرغم این سادگی ظاهری، نکات باریک و عمیق پنهان در آثار نیکلای گوگول چنان فراوان است که در نظر اول معمولاً به چشم نمیآیند.
پیش از نیکلای گوگول، بین زندگی مردم از یک سو، و ادبیات از سویی دیگر، فاصلهای عمیق به چشم میخورد. در اغلب کتابها، قهرمانان و افراد برگزیده که به هر صورت امتیازی بر عامه داشتند یکهتازان عرصهی داستانها و نمایشنامهها بودند. اما نیکلای گوگول این سنت را شکست و مردم را در دل داستانها جای داد. به همین خاطر بود که مردم، خود و زندگیشان را در قصههای او باز شناختند و شیفتهی آثار وی شدند. شخصیتهای داستانهای نیکلای گوگول نه شیطاناند و نه فرشته، بلکه آدمهایی ملموساند که به راحتی در دل مخاطب جای میگیرند.
مروری بر آثار و اندیشه ها نیکلای گوگول
نیکلاس گوگول را باید به جد نویسنده بی پروای نقد اجتماعی دانست. او نه تنها یک ادیب بزرگ و یک نویسنده ی شهیر بود ،بلکه بسیار بی پروا به نقد می پرداخت. با سیری در آثار او؛ در می یابیم که او بر خلاف تفکرات کمونیستی روسیه ، بسیار سوسیالیسم را در خود نهادینه کرده بود و از آن سخن می گفت. عمده آثار او در باب اختلاف طبقاتی است. او هیچگاه بر محوریت اشخاص ، به انتقاد نمی پردازد. او در آثار خود نیز بسیار هوشیارانه مسئله ی نقد اجتماعی را در قالب یک درمان از ریشه عنوان می کند. او بارها به الحان مختلف گقته است که نسخه نویسی در باب اتفاقات اجتماعی تنها برای مدتی مسکن دردها خواهد شد و سپس از دل یک اتفاق دیگر دردی دو چندان بر تمامی دردهای بشری یک اجتماع وارد می شود. این بود که او همیشه به دنبال درمان ریشه های فقر ، اختلاف طبقاتی و … بود. در باب نثر او باید به خاطره ای از پوشکین کفایت کرد که او می گوید هنگامی که برای حروفچینی اثر نیکلاس گوگول سری به حروفچین ها زده بودم ،دیدم که حروف چین ها همه از خنده دل درد گرفته اند. آنگاه بود که فهمیدم نثر نیکلاس گوگول برای اجتماع خود است. این امر بدان جهت رخ داد که او طنازی قهار بود.
این شیوه در نثر او ، باعث شده بود که شهرت فراوانی نیزز برای او فراهم شود. در واقع مردم در قالب طنز تمامی اتفاقات حاصله از رنج های اجتماعی در دل آثار او می خواندند و با راهکارهای طنز گونه ی او برای رهایی از مشکلات جامعه روبرو می شدند.
نیکلاس گوگول اما بر خلاف نوشته های منسجم و استوارش ، هیچگاه شخصیت استواری نداشت. او در یک جزر و مد احساس به سر می برد و هیچگاه نتوانست آنچنان که دیگران صاف و شفاف از خود سخن می گویند ، از خود حرفی به میان آورد. در واقع هر چه از او روایت می شود نشان از یک تناقض آشکار میان احوالات او است. بعضی نیز این تناقض را دلیل خلاقیت های او برای نوشتن می دانند. اما هر آن چه باشد می توان بخشی از زندگی او را در کلام یکی از منتقدین و همچنین تحلیلگران آشنا به احوالات گوگول مطالعه کرد.آنچه در زیر می خوانید شرح این روایت است :
«شخصیت گوگول برای ما همچنان معمایی و پر از تناقضات است: در کنار نامه های به ظاهر فروتنانه و چاپلوسانه او به مادرش و دیگران‘ نامه های دیگری هست با لحنی آمرانه و پر از دستورات و تعلیمات که خطاب به بستگان و دوستانش نوشته شده است؛
در کنار اعتقاد افراطی او به مذهب و وحشتش گرفتار شدن به لغت ابدی‘ تاکیدهای بیش از اندازه او به مسائل پیش پا افتاده و سرخوشی و شادی دیوانه وار او به چشم می خورد؛ گاه به افراط روزه دار بود و گاه شکمبارگی می کرد؛
گاه سخت و مرتاضانه می نشست و کار می کرد و گاه بی هدف می چرخید و دائم در سفر و رفت و آمد بود؛
گاه خلاقیتش گل می کرد و پشت سرهم داستان و رمان و نمایشنامه می نوشت و گاه در بی حاصلی مطلق فرو می رفت ؛ از سویی بسیار جدی و متین و دقیق بود و از سویی دیگر دروغ های شاخ دار می گفت و برای همه دردسر می آفرید؛
از سویی فروتن بود و خود را به افراط خوار می کرد و از سوی دیگر غروری تحمل ناپذیر داشت و بسیار خودخواه بود؛ از سویی در خدمت همه بود و ابراز چاکری و بندگی می کرد و از سویی دیگر جز به خود فکر نمی کرد.»
اهمیت نیکلای گوگول در تاریخ ادبیات با مرور آثار نویسندگان پس از او در روسیه و حتی اروپا و آمریکا آشکار میشود. بهسختی میتوان عنوانی در میان آثار نویسندگان بزرگ روسیه پیدا کرد که رد پای گوگول در آن دیده نشود. داستایوفسکی، ایوان تورگنیف، ایوان گنچاروف، آنتون چخوف و میخائیل بولگاکف، تنها نمونههایی از فهرست بلندبالای نویسندگانی هستند که تحتتأثیر مستقیم نیکلای گوگول بودهاند.
نیکلای گوگول از نگاه دیگران
- نیکلای گوگول پدر نثر روسی است. (ویساریون بلینسکی، منتقد ادبی زبانشناس روس)
- من گوگول را پدر داستان کوتاه میدانم. (فرانک اوکانر، نویسندهی ایرلندی)
- خلاقیت گوگول همتراز و بلکه بالاتر از ویلیام شکسپیر است. (دی. اس. میرسکی، مورخ سیاسی و ادبی روس)
- حق داریم که نیکلای گوگول را «کبیر» لقب دهیم. نام او مترادف یک دورهی تاریخی در ادبیات ماست... این مرد به راستی یکی از مفاخر است. (ایوان تورگنیف)
اقتباسهای سینمایی و فرهنگی از آثار نیکلای گوگول
- فیلم سینمایی دماغ (The Nose): رولان بیکوف، فیلمساز فقید اهل شوروی، در سال 1977، با اقتباس از داستان دماغ به قلم نیکلای گوگول، فیلمی را با همین عنوان کارگردانی کرد.
- فیلم سینمایی دختری که کت سفید به تن دارد (The Girl in the White Coat): دختری که کت سفید به تن دارد، فیلمی از کشور کانادا به کارگردانی دارل واسیک است. فیلمنامهی این اثر برگرفته از داستان مشهور نیکلای گوگول با عنوان «شنل» است.