از هم دریدن سکوت
شرق: «رقاصان نمک» اثر اورسولا هگی که اخیرا با ترجمه یوسف نوریزاده در نشر پیدایش منتشر شده است، رمانی است جولیا آیوز، زن آرشیتکت چهلویک ساله بارداری که مصمم است قبل از تولد نوزادش گذشتههای پردردسر خانوادهاش را واکاوی کند. برای این منظور او به خانهاش در شمال غربی اقیانوس آرام بازمیگردد و بهتدریج همه خاطرات دور و نزدیک خیانتها و دردسرهای خانواده را از حافظهاش بیرون میکشد و در همین گیرودار ذهنی و عاطفی است که پدرش را میبیند و ماجراهایی رقم میخورد که زندگی او را دستخوش تغییر میکند. اورسولا هگی نویسنده آمریکایی آلمانیتبار، کار نویسندگی خود را با کتابهای «مزاحمتها» (1981) و «لذتهای بادآورده» (1988) آغاز کرد که ماجرای هرکدام از این داستانها در آمریکا رخ میدهند. هگی بعد از چهلسالگی نوشتن از زادگاهش را آغاز کرد و به کندوکاو درباره پیشینیان و تبار خود برآمد. چنانکه در مقدمه کتاب آمده است، این نویسنده در شهر کوچکی درست بیرون از دوسلدورف، شبیه به شهرک تخیلیِ بورگدورف بزرگ شد، جایی که دو داستان «شناور در دستان مادرم» (1990) و «سنگهای رودخانه» (1994) در آن میگذرد. «هگی به لطف زندگی در یک شهر کوچک، توانست غرابتها و خوشیهای بینظیر مخصوص یک جامعه یکپارچه را نظاره کند. او هنگام نوشتن درباره پیشینیان خود، به دسیسه غریب سکوتی که بعد از جنگ بر آلمان سایه افکنده بود پی میبرد؛ دسیسهای که بعد از جنگ راه را برای اعدام یهودیان گشود و پس از افشاگریِ حقیقت هولوکاست همچنان به قوت خود باقی ماند». هگی به یاد میآورد زمانی که در هجدهسالگی به آمریکا مهاجرت کرده بود، آمریکاییهای همنسل او بیشتر از ماجرای هولوکاست خبر داشتند. «وقتی که بزرگ میشدم، کسی حق نداشت که درباره آن حرف بزند؛ کاملا ممنوع بود. ما با سکوت بزرگ میشدیم. این امری عادی و آشنا بود؛ با توجه به اوضاع و احوال، حرفزدن از آن بسیار هولناک بود». این ماجرا مانند بسیاری دیگر از معاصرانِ هگی، تأثیر عمیقی بر این نویسنده گذاشت و او بعدها در یکی از آثارش تحت عنوان «از هم دریدن سکوت: درباره آلمانیبودن در آمریکا» (1997) به بررسی تأثیر هولوکاست بر آلمانی-آمریکاییهای بعد از جنگ پرداخت. هگی، در سال 1986 با دریافت بورس تحقیقاتی این فرصت را پیدا کرد که پس از مدت پانزده سال به آلمان بازگردد تا درباره پسزمینه داستان «شناور در دستان مادرم» تحقیق کند. وقتی به زادگاهش میرسد چشم میگرداند تا تزورگ، کوتولهای را بیابد که او را از دوران کودکی به یاد میآورد. «هنگامی که در کافه نشسته بود، تزروگ سر میز او ظاهر شد. تزورگ وراج بهجای پاسخگویی به سؤالات محترمانه هگی درباره بستگان او، پرخاشجویانه گفت: شنیدهام طلاق گرفتهای! تازه بعد از آنکه هگی کمی از جزئیات شکست زندگی زناشویی خود را با او در میان گذاشت، تزورگ اطلاعاتی درباره پدربزرگ و مادربزرگ هگی به او داد». همین مبادله اطلاعات الهامبخش خلق شخصیت اصلی «سنگهای رودخانه» شد. اورسولا هگی، تاکنون برنده بیش از سی بورس و جایزه ادبی بوده است و همچنین صدها نقد و بررسی برای نشریاتی از قبیل نیویورکتایمز، لسآنجلستایمز و واشنگتنپست نوشته است.
منبع: sharghdaily-926211