جور دیگر باید دید
مواجهه با سینمای یورگوس لانتیموس بدون دانستن پیشینهاش تجربهای بسیار عجیب خواهد بود. اما کمتر علاقهمند به سینمایی است که یکی از فیلمهایش را ندیده باشد و با ذهنی سفید به تماشای اثر اخیر جنجالیاش «بیچارگان» بنشیند. اغلب سینما دوستان پیش از دیدن فیلم ۱۴۰ دقیقهای لانتیموس خودشان را برای تماشای دنیایی عجیب و غریب که داستانی عجیبتر دارد، آماده میکنند. با این همه کارگردان یونانی سورپرایزهای عجیبی در آستین دارد. او در دومین همکاریاش با اما استون، سفر اکتشافی و ادیسهوار بلا بکستر را روایت میکند که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر «آلاسدایر گری» است. رمانی که در سال انتشارش مورد توجه قرار گرفت، جوایزی زیادی دریافت کرد و در اغلب نقدها بیپروا و گستاخانه توصیف شد. فیلمنامه بیچارگان توسط «تونی مک نامارا»، نویسنده فیلم «سوگولی» به نگارش درآمده است. بیچارگان مانند بسیاری از فیلمهای لانتیموس از نظر بصری و روایی منحصر به فرد است.
لانتیموس در فیلمش دنبالهروی، رویه گستاخانه آلاسدایر گری شده و ایدههایی از تایپوگرافیهای گری گرفته. داستان فیلم درباره بلا بکستر است. زنی که در یک آزمایشگاه ساخته و متولد میشود. یک محصول فرانکشتاینی زیبا، ساخته دست گادوین با بازی ویلم دفو. او ترکیبی است از بدن زنی است که خودکشی کرده و مغز فرزندی که در شکم داشته. بلا با بدن یک زن بالغ و مغز نوزاد، همچون آلیس در سرزمین عجایب، وارد دنیایی میشود که بیرحمانه منتظرش است. اما بهسرعت رشد میکند و علیه تربیت پدرسالارانه طغیان میکند. گادوین که بلا گاد صدایش میزند، روی صورت و بدنش زخمهای عجیبی دارد که ناشی از تجربه دوران کودکیاش بهعنوان موضوع کنجکاوی علمی آشفته پدرش است. زمانی که گادوین، دانشآموز مشتاق، مکس مک کندلز را به خدمت میگیرد تا پیشرفت سریع بلا را ثبت کند، درک بلا از زندگی به طور تصاعدی گسترش پیدا میکند. بلا زنی بالغ است؛ اما در ابتدا مانند یک کودک نوپا رفتار میکند، کلمات را غرغر میکند، بشقاب پرتاب میکند، کودکانه میرقصد و شادی میکند. همانطور که افق بلا گستردهتر میشود، ظاهر فیلم تغییر میکند. فصلی از زندگی بلا که در خانه گادوین میگذرد، سیاه و سفید است، اما وقتی بلا از خانه بیرون میرود، فیلم رنگی میشود. اما نه هر رنگی. کیفیت غیرعادی و فوق واقعی شبیه قطعههایی از کارتپستالهای ویکتوریایی رنگارنگ که سعی میکند رنج دنیای زنان را توصیف کند. بلا نماد زنی است که با توانمندیهای اندکش وارد دنیایی بیرحم میشود. او با امکانات مادرش که یکبار به دنیا باخته به جنگ دنیا میرود. بلا بکستر، در پی روشنگری و تبدیل شدن به واقعیترین نسخه خودش در برقراری روابط غنی با افرادی است که واقعا دوستش دارند و نمیخواهند فقط کنترلش کنند. زن جوان ادیسه اکتشاف را که توسط دانکن ودربرن وکیل برایش فراهم شد از لندن آغاز میکند، ابتدا به لیسبون، سپس با کشتی بخار به اسکندریه و در نهایت به پاریس میرود. او در پایان سفر پرمخاطرهاش متوجه میشود هویتش در تمام مدت درونش بوده.
اما چرا بلا میتواند راهی متفاوت از مادرش برود؟ بلا ذهنی تربیت نشده، بکر و یاغی داد؛ بنابراین از مناسبات اجتماعی دست و پاگیر خبر ندارد. این بیخبری و حتی نادانی نوعی قدرت و رهایی به بلا میدهد. کسی نمیتواند کنترلش کند. چند جا به او تاکید میشود که باید مناسبات اجتماعی را به یاد بیاورد. مناسباتی که برای زنان بیشتر حکم بندی بهدست و پایشان دارد تا ایجاد نظم و قانونی که دیگران برایشان نوشتهاند. صحنه رقص عجیب بلا در هتل و کنترلگری دانکن، نماد همین رهایی ساختارشکنانه است. بلا با ذهنی باز سعی در تجربه کردن دارد. بلا علاوه بر روحیه رهایی و یاغیگری در خانه دانش بزرگ شده. گاد به او آموخته دانش میتواند بر بسیاری از پلیدیها غلبه کند. علاوه بر مفاهیم فمینیستی مسئله تربیت و والدگری هم در فیلم مطرح است. داستان تاویلپذیر بیچارگان میتواند طوری دیگر به نظر بیاید. محدودیتهای سر راه بلا را میتوان تعبیر به کنترلگری هر نوع قدرتی کرد. مناسباتی که در ابتدا برای بهبود زندگی آدمها تدوین میشوند و اما به مرور ابزاری هستند در دست قدرتمندان، برای سواستفاده از زیردستها. بسیاری از منتقدان معتقدند این مفاهیم بسیار شعاری و گل درشت ارائه شده و ظرافتی ندارد؛ اما با توجه به اینکه دنیای خلق شده لانتیموس بر مدار جهان بلا استوار است، سادگی مفاهیم متناسب با وضعیت بلا است و گاهی حتی توسط فیلمساز به شوخی گرفته میشود.
کاری که لانتیموس در فیلم انجام داده ساخت دنیایی فانتزی و عجیب است که علاوه بر روایت جذاب چشمنواز و هنرمندانه است. کارنامه لانتیموس نشان داده او از به تصویر کشیدن رفتارهای افراطی در محیطهای بکر، خوشحال است، خواه نمایش زندگی به ظاهر آرام یک خانواده در «دندان سگ» باشد یا آزمایشگاه بالینی «خرچنگ» یا عظمت پوچ و مجلل «سوگولی». به نظر میرسد که تضاد آشکار بین آراستگی و حقیقت آشفته بشریت او را مجذوب میکند. این درگیری در آخرین فیلم او بیچارگان به اوج خودش رسیده. همه چیز در بیچارگان به طرز شگفتانگیزی عجیب است، از اجراها و دیالوگها گرفته تا تولید و طراحی لباس و با این حال، در هسته همانطور که اغلب در فیلمهای مولف یونانی اتفاق میافتد، همه چیز درباره ناهنجاری ایجاد یک ارتباط انسانی واقعی است. موضوع بسیار ساده است. ما میخواهیم یکدیگر را بشناسیم و خودمان را بشناسیم. راهی که بلا بکستر میرود. اما استون برگ برنده فیلم بیچارگان، اجرایی شجاعانه و متعهدانه از بلا ارائه میدهد. او به خوبی از پس ظرافتها و پیچیدگیهای این شخصیت برمیآید و به او جان میبخشد. ویلم دفو، مارک روفالو و رامی یوسف نیز در نقشهای دیگر فیلم، بازیهای قابل قبولی ارائه میدهند.
منبع: sharghdaily-922162