جستجو
رویداد ایران > رویداد > تازه‌ترین کتاب‌های صوتی را بشنوید

تازه‌ترین کتاب‌های صوتی را بشنوید

از تازه‌های نشر صوتی با سه کتاب در زمینه روانشناسی و موفقیت و کودک و نوجوان آشنا شوید.

 

رویداد ایران: اگر از علاقمندان به شنیدن کتاب‌های صوتی هستید و اخبار تازه‌های نشر صوتی را دنبال می‌کنید سه کتاب صوتی تازه منتشر شده با عنوان «درآمد پرماجرا»، «آینده: سرزمینی بی‌نقشه» و «عشق دست به کار می‌شود» را به شما معرفی می‌کنیم. 

 


کتاب صوتی درآمد پرماجرا

 

 درآمد پرماجرا، نوشته‌ هرمن پریش داستان آمیلیا، دختر کوچولویی است که به کارهای مختلفی دست می‌زند تا درآمدی برای خودش به دست آورد و دوچرخه مورد علاقه‌اش را بخرد. این کتاب تحسین شده سواد مالی را با مفاهیمی چون استقلال مالی، کسب درآمد، تجربه کسب کردن، دقت کردن به محیط اطراف و بسیاری دیگر از موضوعات مهم تربیتی به کودک آموزش می‌دهد.«درآمد پرماجرا» را نشر صوتی رادیو مثبت با ترجمه آرزو خلجی مقیم و صدای اعظم حبیبی منتشر کرده است.

داستان «درآمد پرماجرا» از این قرار است که آمیلیا شیفته‌ دوچرخه‌سواری است و تک‌‌تک‌زدگی‌ها و آسیب‌های روی بدنه‌ دوچرخه‌اش را می‌شناسد، حتی می‌داند که هر جای زخم و کبودی‌ روی بدنش مربوط به کدام حادثه و تصادف با دوچرخه‌اش بوده. آمیلیا دوچرخه‌ زیبا و گران‌قیمت هم‌کلاسی‌اش را در مدرسه می‌بیند و از زیبایی این دوچرخه‌ سبز حیرت‌زده می‌شود. او وصف این دوچرخه‌ رویایی را پیش پدر و مادرش می‌برد و با آب‌وتاب، از قشنگی رنگ و دنده‌های متعدد و زنگ خوش‌صدایش برای آ‌نها تعریف می‌کند. بعد هم به آ‌نها می‌گوید که دلش یکی از آن دوچرخه‌ها را می‌خواهد چون دوچرخه‌ خودش خیلی قدیمی شده. مادر به او می‌گوید که چنین دوچرخه‌ای خیلی گران‌قیمت است و آ‌نها از پس پرداخت پولش برنمی‌آیند. اما پدر پیشنهاد دیگری دارد؛ او به آملیا می‌گوید که اگر بتواند با کار کردن، نصف پول دوچرخه را خودش دربیاورد، آن‌وقت او هم نصف دیگر را می‌دهد تا آملیا آن دوچرخه را بخرد.

در بخشی از کتاب صوتی درآمد پرماجرا می‌شنویم: «آملیا عاشق دوچرخه‌اش بود. دوچرخه‌ای عالی، سریع و مطمئن که یاد گرفته بود چطور سوارش بشه و همه‌ ریزه‌کاری‌هاش رو هم بلد بود. می‌تونست به شما بگه که چندتا تورفتگی، چندتا جای ضربه و چندتا رنگ‌پریدگی داره و چه اتفاقی افتاده که این‌طور شده. می‌تونست به شما بگه که با کدوم تورفتگی یا خرابی دوچرخه‌اش، کجای بدنش زخم شده. زخم قلمبه‌ زانوش، خراش آرنجش، کبودی ساق پاش و زخمی کوچیک هم زیر چونه‌اش. دوچرخه‌‌اش رو توی پارکینگ دوچرخه‌ها پارک کرده بود و داشت وارد مدرسه می‌شد که متوجه شد چندتا از بچه‌ها دارند با سوزان پچ‌پچ می‌کنند. سوزان امسال تازه به مدرسه‌شون اومده بود و به همه‌ بچه‌ها گفته بود که اون رو سوزی صدا کنند. اما آملیا حتی با اینکه توی کلاس دقیقاً پشت سرش می‌نشست، اون رو همون سوزان صدا می‌کرد. برای آملیا خیلی عجیب بود که سوزان داشت می‌خندید و نیشش تا بناگوش باز بود.»

 

 کتاب صوتی آینده: سرزمینی بی‌نقشه

 

این کتاب صوتی نوشته مارگارت هفرنان، بازرگان و نویسنده‌ مشهور آمریکایی را انتشارات جیحون با ترجمه فرخ بافنده و صدای نسترن نجاران منتشر کرده است. نویسنده در کتاب از آینده می‌گوید؛ آینده‌ ناشناخته‌ای که فکر کردن به آن به مشغولیت دائمی بسیاری از افراد تبدیل شده است، از عدم قطعیتی که ویژگی بارز آن است و از اینکه به دلیل شتاب فزاینده و افسارگسیخته‌ تحولات در جهان، پیش‌بینی آن امکان‌پذیر نیست. در این جهان مملو از عدم اطمینان‌ها چگونه باید تصمیم گرفت و برنامه‌ریزی کرد؟ نویسنده در این کتاب به این پرسش و پرسش‌های از این دست پاسخ می‌دهد.

این کتاب صوتی از پروژه‌هایی می‌شنویم که در گذشت زمان و با افزایش خرد و بینش نسل بشر ایجاد شده و توسعه یافته‌اند تا به آن دسته از چالش‌ها و معضلاتی بپردازند که غیرقابل پیش‌بینی هستند. به باور هفرمان، بهترین و مؤثرترین راهکار و شیوه برای مقابله با تمایل غیرقابل‌کنترل انسان برای دانستنِ آینده، داشتن آمادگی برای مواجهه با هر نوع رویدادی در آینده‌ای نامشخص است. هفرمان با کنکاش در برهه‌های مختلف تاریخی و بررسی حوزه‌های گوناگون اعم از علم و فناوری و سیاست و کسب‌وکار و... ما را به کاوش در خلاقیت و انسانیت‌ خود فرا می‌خواند تا بتوانیم آینده را مطابق آنچه دلخواه و مطلوب ماست، بسازیم.

در بخشی از کتاب صوتی «آینده: سرزمینی بی‌نقشه» می‌شنویم: «ناگهان آینده از راه می‌رسد. ما آزمون و خطا می‌کنیم. جست‌وجو می‌کنیم و به هدف‌های بلند می‌اندیشیم ولی زندگی می‌تواند ثابت کند که از ما خلاق‌تر است و در یک چشم بر هم زدن، مبهوت یک بحران می‌شویم: بحران هویت، تاب‌آوری یا بقا. هر چقدر هم که برای ساختن آینده آماده باشیم، گاهی بیش‌ازحد زود، بیش‌ازحد سریع برای درهم شکستن یا ساختنِ ما از راه می‌رسد. چنین لحظاتی بنابه تعریفی که دارند غیرقابل پیش‌بینی‌اند ولی برای نجات‌یافتن از چنگ‌شان چه چیزی لازم است؟ خوش‌شانسی و تاب‌آوری قطعاً ولی با غرق‌شدن در یک بحران چه داشته‌هایی می‌توانند مقاومت و شانس بهتر بقا را فراهم آورند. بحران‌های وجودی هر روز اتفاق می‌افتند. در رنج انتخاب‌های شخصی، در ناپایداری شرکت‌های بزرگ، در تراژدی اضطرارهای جهانی. اگر خوش‌شانس باشیم، از بیرون گود تماشا می‌کنیم و آرزو می‌کنیم این‌ها آینده‌ی ما نباشند ولی اگر از راه برسند، به چه چیزی نیاز خواهیم داشت.»

 

کتاب صوتی عشق دست به کار می‌شود

 

«عشق دست به کار می‌شود: یک زندگی شگفت‌انگیز پنهان را کشف کنید» نوشته باب گاف که از کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز است را نشر صوتی شادن پژواک با ترجمه علیرضا عبادی و صدای حامد بیطرفان منتشر کرده است. نویسنده که بنیانگذار سازمان غیردولتی مبارزه با بی‌عدالتی علیه کودکان در اوگاندا و هند است در داستان‌های الهام‌بخش خود، عشق را در عمل نشان می‌دهد و مخاطب خود را تشویق می‌کند تا یک زندگی سرشار از ماجراجویی، شور، اشتیاق و هدفمندی را در پیش بگیرد.

این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های الهام‌بخش و سرگرم‌کننده است که باب گاف در آنها قدرت عشق را در عمل به تصویر می‌کشد و مخاطب خود را ترغیب می‌کند تا در سراسر زندگی مشتاق، هدفمند، ماجراجو و بی‌باک باشد و شجاعانه و آگاهانه با رویدادهای زندگی روبه‌رو شود و خود و دیگران را از صمیم قلب دوست بدارد.

در تجربه‌ای از انبوه تجربیات نویسنده می‌شنویم هنگامی که نویسنده دانشجوی کالج بود، شانزده روز را در اقیانوس آرام با پنج نفر از دوستانش و یک جعبه قوطی‌ کنسرو گذراند. وقتی که پدر شد، فرزندش را به یک تور دور و دراز در جهان برد تا او را با دنیا بیشتر آشنا کند. باب در اوگاندا دوستانی پیدا کرد و آن دوستان، آن‌قدر به وی علاقه‌مند شدند که او را به سمت کنسول افتخاری اوگاندا انتخاب کردند. سه سال تمام به زنی که بعدها همسرش شد، اصرار کرد تا سرانجام موفق شد رضایتش را برای قرار ملاقاتی بسیار کوتاه جلب کند. نتایج کار آزمون‌های او به اندازه‌ کافی خوب نبودند تا بتواند وارد دانشکده‌ حقوق شود اما باب هفت روز روی نیمکتی بیرون دفتر رئیس دانشگاه نشست تا سرانجام موفق شد موافقت ریاست دانشکده را جلب کند و در این رشته ثبت‌نام کند. باب گافِ شگفت‌انگیز در کتاب پیش رو از همه‌ این تجارب حرف می‌زند.

در بخشی از کتاب صوتی «عشق دست به کار می‌شود» می‌شنویم: «قبلاً فکر می‌کردم برای ورود به بیشتر مکان‌ها به دعوت‌نامه نیاز دارم اما حالا می‌دانم که قبلاً دعوت شده‌ام. با دوستم براندون سرگرم رسیدگی به یک سری امور بودیم. یک شب دیرمون شده بود و تقریباً نیمه‌شب بود. متوجه شدیم که یک دسته ماشین به‌طرز عجیبی در اطراف کتابخانه‌ کنگره پارک شده‌اند. شما باشید سرک نمی‌کشید ببینید چه خبره؟ درسته؟! آره، ما هم همین‌طور بودیم. نزدیک‌تر که شدیم تابلویی رو دیدیم که با احتیاط روی داشبورد یکی از ماشین‌هایی که برای سد کردن کتابخونه استفاده می‌شد نصب شده بود. روی اون نوشته شده بود گنجینه‌ ملی 2. اون‌ها داشتند فیلم گنجینه‌ ملی 2 رو داخل کتابخونه‌ کنگره فیلم‌برداری می‌کردند. همون‌موقع فهمیدیم که برنامه‌های عصرمون تغییر کرده. می‌خواستیم مخفیانه وارد مجموعه‌ اون‌ها بشیم. به محل اقامت‌مون برگشتیم. کت‌وشلوارهامون رو با شلوار جین و پیراهن آبی عوض کردیم تا بتونیم شبیه اعضای گروه فیلمبرداری به نظر برسیم و با عجله به کتابخونه برگشتیم. مجبور شدیم از جلوی چشم چند نگهبان فرار کنیم اما چند دقیقه‌ بعد به منطقه‌ای رسیدیم که داشتند بسته‌بندی همه‌ کابل‌های برق و تجهزیزات دوربین رو باز می‌کردند. یک ورودی جانبی فقط برای کادر فیلمبرداری وجود داشت. به همین خاطر ما هم نقش بازی کردیم و به سمت در رفتیم انگار که قرار بود اونجا باشیم...»

برچسب ها
نسخه اصل مطلب