جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > خوردن قارچ توهم زا به قتل دختر و پسر جوان انجامید

خوردن قارچ توهم زا به قتل دختر و پسر جوان انجامید

در تحقیقات اولیه مرد جوانی که مالک آپارتمان بود، به مأموران گفت: من در مشاور املاک کار می‌کنم، زن میانسالی که استاد دانشگاه است و او را از قبل می‌شناسم چند روز قبل سراغم آمد و از من خانه‌ای برای اجاره موقتی خواست. من هم خانه‌ام را برای چند روز اجاره دادم و از ماجرای قتل‌ها بی‌خبر هستم.

ساعت 10 صبح 23 بهمن، دختری در تماس با پلیس از درگیری دوستانش در یک خانه خبر داد.

به دنبال اعلام این خبر، مأموران کلانتری راهی محل شدند. دو دختر جوان، زنی میانسال و مردی جوان، نگران و مضطرب پشت در خانه بودند.

یکی از دختران به مأموران گفت: دوستانم با هم در این خانه درگیر شده و در را باز نمی‌کنند. مأموران پس از هماهنگی‌های قضایی با بازپرس امیرحسین علیمردان در را شکسته و وارد خانه شدند.

با ورود مأموران به آپارتمان شماره دو، در طبقه اول، آنها با جسد دختر جوانی روبه‌رو شدند که به طرز فجیعی به قتل رسیده بود. چند متر آن طرف‌تر جسد پسر جوانی مشاهده می‌شد که او نیز با ضربات متعدد چاقو و قمه کشته شده بود. داخل یکی از اتاق‌ها بدن نیمه‌جان و زخمی پسر جوانی به نام کامبیز دیده می‌شد. روی دیوار اتاق خواب با خون حرف اس انگلیسی نوشته شده بود و در کنار او شمشیر خونی به چشم می‌خورد. در بازرسی از خانه مواد روانگردان از نوع قارچ کشف شد.

در تحقیقات اولیه مرد جوانی که مالک آپارتمان بود، به مأموران گفت: من در مشاور املاک کار می‌کنم، زن میانسالی که استاد دانشگاه است و او را از قبل می‌شناسم چند روز قبل سراغم آمد و از من خانه‌ای برای اجاره موقتی خواست. من هم خانه‌ام را برای چند روز اجاره دادم و از ماجرای قتل‌ها بی‌خبر هستم.

زن میانسال نیز در تحقیقات گفت: دخترم فهیمه با چند نفر از دوستانش یک برنامه بازی طراحی کرده بود و می‌خواست چند روزی با آنها روی برنامه کار کند. چون خانه ما تعمیرات داشت، از مرد املاکی که از دوستانم بود خواستم آپارتمانی به صورت موقتی به ما اجاره دهد. از آنجاکه 18 بهمن تولد دخترم بود او اصرار کرد که شب را با دوستانش در آن خانه بماند، من هم قبول کردم. اما صبح دخترم هراسان تماس گرفت و مدعی شد حال دوستانش بد است و خواست خودم را به آنجا برسانم، اما از ماجرای قتل‌ها بی‌خبر هستم.

بدین ترتیب بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت فهیمه، مادرش، دوست او و مرد املاکی را تا تکمیل تحقیقات و روشن شدن زوایای پنهان این جنایت صادر کرد.

قارچ‌های عجیب

فهیمه زمانی که مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، از جزئیات حادثه‌ای گفت که باعث مرگ دو نفر از دوستانش و زخمی شدن یکی از آنها شده است.

با دوستانت چطور آشنا شدی؟

من دانشجوی مهندسی برق هستم و با کامبیز، احمد (مقتول)، سحر (مقتول) و فتانه (دختری که همراه فهیمه بود) در فضای مجازی آشنا شدم. هر پنج نفر ما علاقه به ساخت انیمیشن داشتیم و تصمیم گرفتیم یک برنامه بازی طراحی کنیم. کامبیز و احمد مهندس کامپیوتر و همشهری بودند، سحر اهل یکی از شهرستان‌های شمال‌شرق کشور و دانشجوی انیمیشن بود، فتانه هم اهل یکی دیگر از شهرستان‌های شمال‌شرق کشور و دانشجوی گرافیک بود. مردادماه، هر چهار نفر آنها به تهران آمدند و همدیگر را دیدیم، وقتی قرار شد با هم کار کنیم از مادرم خواستم برای ما خانه‌ای اجاره کند.

دوستانت چطور کشته شدند؟

ساعت حدود 6 بعد از ظهر بود که کامبیز از خانه خارج شد و بعد از دقایقی برگشت. او با خودش دو نوع ماده مخدر به نام قارچ آورده بود. به ما گفت که قارچ‌ها اعتیادآور نیست و حالمان را خوب می‌کند. من و فتانه، از قارچی مصرف کردیم که دوزش پایین‌تر بود اما او، احمد و سحر از قارچ پلاس مصرف کردند. ما دچار توهم شدیم، تا نیمه‌شب گفتیم و خندیدیم و بعد من و فتانه به اتاق رفتیم. ساعت 4 صبح بود که کامبیز، احمد و سحر که اصلاً حالشان خوب نبود وارد اتاق شدند و ما را بیرون کردند. دو ساعتی بچه‌ها داخل اتاق بودند که صدای جر و بحثشان به گوش رسید، سراغشان رفتیم. کامبیز گفت احمد کمی حالش بد شده خودم آرامش می‌کنم. اما حال خودش خیلی بدتر بود.

یعنی چی حالش بدتر بود؟

می‌گفت تمام جهان از آن من است و من حکمفرما هستم. احمد هم حرف‌هایی می‌زد اما حال کامبیز وخیم‌تر بود. وضعیت سحر هم خوب نبود. بعد از دقایقی صدای شکستن شیشه آمد، داخل که رفتیم سحر دست‌هایش خونی بود. دقایقی بعد ناگهان احمد با ما درگیر شد.

کامبیز هم از ما دفاع کرد و با احمد درگیر شد. ما موفق شدیم از خانه فرار کنیم و به مادرم و پلیس زنگ زدیم. فکر کنم کامبیز با شمشیر و چاقو احمد و سحر را کشته باشد.

کامبیز شمشیر را از کجا آورده بود؟

یک شمشیر در خانه بود که کامبیز برای کادوی تولدم آن را آورده بود. شمشیر یک شخصیت انیمیشن بود که من خیلی به آن علاقه داشتم و به همین دلیل کامبیز آن را برایم خریده بود.

منبع: روزنامه ایران

منبع: faradeed-176482

برچسب ها
نسخه اصل مطلب