نگاهی دیگر به حیدرخان و اجتماعیون عامیون
پیام حیدرقزوینی
اگرچه روایت رضا جولایی از اعضای یک گروه مارکسیستی در دوره استبداد محمدعلی شاه و ماجرای ترور نافرجام او در «سوءقصد به ذات همایونی» در ژانر رمان تاریخی جای نمیگیرد؛ اما این داستانی است که بر زمینه تاریخ شکل گرفته و شاید حتی بسیاری از ظرایف و جزئیاتی که در گزارش تاریخ جا ماندهاند، در اینجا و در روایتی ادبی قابل دیدن باشد. جولایی در رمانش، به سراغ یکی از بحرانیترین مقاطع تاریخ معاصر ایران رفته و در متن حوادث داستانش، حیدرخان عمواوغلی و گروهش را در زمینه اجتماعی و تاریخی زمانهشان ترسیم کرده است.
نوع مواجهه جولایی با تاریخ متمایز از برخوردهای سطحی و سردستی و تقلیلگرایانهای است که وقایع تاریخی را بیرون از متن تاریخ قرار میدهند. جولایی در آثارش نگاهی ارزنده به تاریخ دارد. تخیل و تاریخنگاری شخصی جولایی در «سوءقصد به ذات همایونی» از حیدر عمواوغلی و دیگران نه چهره قهرمانی بینقص ساخته و نه ماجراجویی که بدون آگاهی اسلحه به دست گرفته و به تاریکی شلیک میکند. در بخشی از رمان گفتوگوی حیدر عمواوغلی و اعضای گروهش را میبینیم که در آن بر تمایز «انقلابیبودن» و «آدمکش بودن» دست گذاشته شده است. در این گفتگو حیدرخان به گروهش میگوید:
«آدم متنفذی –که نمیدانم کیست- برای کشتن شاه مبلغ کلانی به ما پیشنهاد کرده؛ البته از طریق واسطه که آدم مطمئنی است. موضوع مهم برای من این است که از کجا این آدم متنفذ خبردار شده؟...».
آنها خود قصد ترور شاه را داشتهاند که سپس با این پیشنهاد روبهرو شدهاند. یکی از اعضای گروه از حیدرخان میپرسد که شما چه جوابی دادید و او میگوید «رد کردم. ما که آدمکش نیستیم».
کسی دیگر با تعجب میپرسد پس ما چه هستیم؟ آیا دعوا بر سر اسم است؟
حیدرخان جواب میدهد: «انقلابی... رولیوتسیا... از فرقه اجتماعیون عامیون. پارتیا سوتسیال رولیوتسیا نیروف. ایرانی هستیم. دنبال عدالت و چیزهای دیگر؛ اما آدمکش نیستیم».
حیدرخان عمواوغلی چهره مهمی نهفقط در تاریخ چپ ایرانی؛ بلکه بهطورکلی در تاریخ معاصر ایران است. او از شخصیتهای درخشان انقلاب مشروطه و از پایهگذاران اصلی «اجتماعیون عامیون» است. حیدر عمواوغلی زندگی پرفرازونشیبی داشت و هنوز بخشهایی از زندگی و فعالیتهایش آمیخته با رمز و و راز است که البته مخفیانهبودن قسمتی از فعالیتهایش بیتأثیر در این مسئله نیست.
مدتی پیش کتابی با عنوان «چگونه راه بر سوسیالدموکراسی ایرانی مسدود شد؟» نوشته ناصر عظیمی منتشر شد که در آن به زندگی و فعالیتهای حیدرخان عمواوغلی توجه شده و نویسنده کوشیده از خلال ارائه این روایت از زندگی و فعالیتهای سیاسی حیدرخان به این پرسش پاسخ دهد که چگونه راه بر سوسیالدموکراسی ایرانی مسدود شد.
ناصر عظیمی که پیشتر آثاری درباره جنبش جنگل و تاریخ گیلان منتشر کرده بود، در این کتاب در کنار بررسی زندگی و فعالیت سیاسی حیدرخان عمواوغلی، به «اجتماعیون عامیون» که در این کتاب «سوسیالدموکراسی ایرانی» نامیده شده، هم توجه کرده و فراتر از آن کوشیده به مسئلهای مهم پاسخ دهد. کتاب تلاش کرده روایتی تاریخی و نه تبلیغی از حیدرخان به دست دهد و برای این منظور به دو نکته توجه داشته است. یکی «پردهبرداری از تحریف و تقطیع شخصیت و فعالیت سیاسی» حیدرخان که نویسنده معتقد است به قصد بهرهبرداری سیاسی و تبلیغی از او انجام شده و دیگری، پرداختن به پرسشی که بهویژه برای چپ ایرانی حیاتی به نظر میرسد. کتاب در کنار بررسی فعالیتهای سیاسی حیدرخان و اجتماعیون عامیون در زمینه تاریخ مشروطه و پس از آن، بهویژه بر «چگونگی مسدودشدن راه رشد درونزای این تفکر دگراندیشانه چپ ایرانی» مکث و تأمل کرده است.
دو هدف این اثر در هشت فصل از کتاب به زندگی و فعالیت سیاسی حیدرخان در ایران، اروپا، روسیه انقلابی و سرانجام در بازگشتی تراژیک به گیلان پرداخته و در این چهار جغرافیا در چارچوب اهداف پیشگفته کتاب، روایت شده است. روایتی که به باور نویسنده روایتی است نو. او براساس اسنادی که در اختیار داشته، تلاش کرده تا وجوه گوناگون فعالیت سیاسی حیدرخان را تا جای ممکن واقعی و به دور از سوگیریهای از پیش مشخص بررسی کند.
کتاب از یک سو رویکردی انتقادی درباره بررسیهای تاکنون انجامشده درباره نقش حیدرخان در انقلاب مشروطه دارد و از سوی دیگر معتقد است که زندگی و فعالیت سیاسی او در هنگام حضور در اروپا و بعد روسیه و بهویژه در آخرین سالهای زندگی سیاسیاش در انقلاب جنگل تاکنون بهصورت موردی بررسی نشده و آنجا هم که بررسی شده، بیشتر «آلوده به دیدگاههای تبلیغی، تهییجی و با هدف خاص انجام شده و کشف حقیقت کمتر در میان بوده است». براساساین نویسنده در این کتاب کوشیده به این پرسشها پاسخ دهد که: دیدگاههای نظری و عملی حیدرخان عمواوغلی در آغاز ورودش به ایران در شهریور 1281 خورشیدی تا خروجش در بهار سال 1290 خورشیدی چه بوده است؟ آیا آنگونه که تاکنون گفته شده، او از آغاز مارکسیست یا بلشویک بوده است؟ فعالیت سیاسی او در طول نزدیک به 10 سال در ایران که بیشتر آن با جنبش و انقلاب مشروطه قرین بود، چه مضمونی داشت؟ فعالیتهای سیاسی او پس از تبعید و رفتن به اروپا با چه رویکردی تداوم یافت؟ آیا آنگونه که گفته شده، او در این زمان پیرو لنین و نظرات بلشویکی او بود؟ او چه زمانی به گرایش لنینی تمایل نشان داد؟ آیا گرایش او به بلشویسم، گرایش خاص خودش بود؟ تئوری او درباره انقلاب جنگل چه بود و چگونه به عرصه این میدان مبارزه وارد شد؟ تمایل حیدرخان به همکاری با کوچکخان با وجود اینکه سلطانزاده اولین رهبر برگزیده حزب کمونیست ایران در کنگره انزلی گفته بود که «از همان آغاز قاطعانه مخالف همکاری با کوچکخان بود»، از چه موضعی دخ داد؟ بر پایه کدام نظریه او کوچکخان را متحد خود در انقلاب جنگل به حساب میآورد و برای اجرای تزهایش به گیلان آمد؟ چرا این اتحاد نتوانست به سرانجامی خوش منجر شود؟
نویسنده معتقد است که «پاسخ مستند به این پرسشها اهمیتی مهم برای تاریخ معاصر ایران و تاریخ چپ و بهویژه سرنوشت ناکام سوسیالدموکراسی ایران دارد که بعد از ورود بلشویسم و لنینیسم از دروازه انقلاب جنگل به دلایلی که خواهیم دید، فروخفت و در سنت چپ ایرانی، نظریه دگراندیش سوسیالدموکراسی بهعنوان یک برداشت دیگر از مارکسیسم اروپایی فرصت اندکی برای حضور در صحنه سیاسی پیدا کرد یا اصلا نکرد».
کتاب برای رسیدن به مهمترین نقشآفرینی حیدرخان در جنبش و انقلاب مشروطه نخست تصویری فشرده از زندگی و فعالیتهای سیاسی او به دست میدهد؛ چراکه نویسنده معتقد است شناخت زندگی و دیدگاههای او نشان میدهد که او پس از طی کدام مراحل نظری و عملی که بخش مهمی از شخصیت سیاسی او را شکل داده بودند، به کارزار انقلابی در زندگی سیاسیاش وارد شده است. این موضوع از این جنبه اهمیتی مضاعف مییابد که نویسنده بر این باور است که حیدرخان در پایان زندگی سیاسی خود، دوباره به دیدگاههای نظری آغازین؛ اما با رویکردی جدید بازمیگردد.
منبع: sharghdaily-917923