«آقای اسپید»؛ بازگشت کارآگاه افسانهای
شاید از نگاه بعضیها رفتن به جایی در نزدیکی یک محتوای جدید که بر سَم اِسپِید تمرکز دارد توهینآمیز به نظر برسد. چه کسی جرئت دارد قلم دَشیل هَمِت را بردارد یا پا در کفش همفری بوگارت کند؟ خوشبختانه، سرچشمه سریال آقای اسپید (Monsieur Spade) به تعدادی از بهترینهای سالهای اخیر برمیگردد.
سریال نوآر درخشان و بسیار خوب ایامسی، حاصل همکاری اسکات فرانک و تام فونتانا در مقام خالق و بری لوینسون بهعنوان یکی از تهیهکنندگان اجرایی پروژه، یکی از بهترین تولیدات تلویزیونی این اواخر است، یک نمونه هوشمندانه، جذاب و عمیقاً فلسفی از داستانپردازی که به چیزهایی مانند دیالوگ، شخصیت و مضمون، فراتر از مفاهیم دهانپرکن که تا حد زیادی معرف تلویزیون در دهه ۲۰۲۰ است، اهمیت میدهد.
«آقای اسپید» حتی بدون ارتباط با یک شخصیت کلاسیک نیز یک کار تلویزیونی عالی است. نکته جالب این است که پژواک «بوگی» بهجای این که کل غذا باشد، فقط به آن طعم و بو میدهد. چیزهای زیاد دیگری برای اندیشیدن وجود دارد.
کلایو اوون، کارا بوسوم
این نکته اصلی است که «آقای اسپید» را از همان چند صحنه اول بالا میبرد: این حس که سریال حاصل کار افرادی است که صرفاً از هَمِت کپی نمیکنند، بلکه دیالوگهای شوخطبع خود را مینویسند که پیرنگ را پیش میبرد، به شخصیتها عمق بیشتری میدهد و با بذلهگویی و هشیاری مورد انتظار اسپید تماشاگر را سرگرم میکند و بین تمام اینها توازن برقرار میسازد.
اسکات فرانک، نویسنده سریالها و فیلمهایی چون «گامبی وزیر»، «کافر» و «خارج از دید» واقعاً یکی از بهترین فیلمنامهنویسهایی است که امروز کار میکنند. او در اینجا با تام فونتانا، مرد پشت «آز»، «قتل: زندگی در خیابان»، «شهری روی تپه» و خیلی کارهای دیگر همکاری کرده است.
آنها افسانهها هستند و این جایگاه افسانهای با دهها صحنه خوشساخت تأیید میکنند. «آقای اسپید» سریالی بسیار متکی به دیالوگ است و یکی از نقاط قوت بیشمارش این است که حاضر نیست از موضع بالا با یک تماشاگر تلویزیون حرف بزند. وقتگذرانی با این شخصیتهای زیرک و بالغ نکتهای بسیار لذتبخش دارد.
وقتی صحبت از تکیه بیشازحد بر صحنههای بازگشت به گذشته به میان میآید، کاری که فرانک و فونتانا میکنند، پیچیده است (و مسلماً یک یا چند چرخش داستانی را شاهد هستیم). از آن پیچیدهتر نوع مواجهه آنها با شخصیتها و مضمون است.
فرانک و فونتانا هرگز چیزی را با جزئیات توضیح نمیدهند و اجازه میدهند مسائل مربوط به مسئولیت، سن و سال، ضربه روحی و روانی و خیانت، بهجای پیوند خوردن با پیرنگ، ماهرانه از کنار آن بگذرند.
«آقای اسپید» درباره خیلی چیزهاست، اما یکی از نیروهای محرکِ موضوعیِ ظریفتر آن، تغییر است: تغییر پیری در اسپید برخلاف تغییر نوجوانی در ترزا؛ تغییر چهره یک کشور (و واقعاً دنیا) در دهه ۱۹۶۰؛ تغییر جهانبینی کسی که هنوز عزادار است؛ مانند داستانهای ادبی عالی در قالب سریالهای کوتاه، همهچیز بسیار غنی است، بدون این که هیچوقت سرکوبگرانه باشد.
«آقای اسپید» به شیوهای تمام میشود که برای یک سریال کوتاه شش اپیزودی عمیقاً رضایتبخش است، اما در را برای بازگشت اسپید باز میگذارد. اگر ایامسی و فرانک/فونتانا تصمیم بگیرند او را برگردانند باید بدانند از فصل دوم انتظار زیادی میرود.
یک کارآگاه سرسخت در دوران بازنشستگی چه میکند؟
سم اسپید، کارآگاه آمریکایی و قهرمانِ با کلاه و تودار رمان «شاهین مالت» نوشته دشیل همت – که اولین بار در ۱۹۳۰ منتشر شد – پیش دکتر میرود تا پروستات خود را چک کند و در ادامه سیگار را ترک میکند؟
دقیقاً همینطور است. داستان سریال «آقای اسپید» در اوایل دهه ۱۹۶۰، حدود ۲۰ سال پس از وقایع فیلم «شاهین مالت» (جان هیوستون، ۱۹۴۱) اتفاق میافتد که در آن همفری بوگارت، ستاره هالیوود نقش اسپید را بازی کرد. این بار کارآگاه (با بازی کلایو اوون) بازنشسته شده است و حالا در روستای بوزول در جنوب فرانسه زندگی میکند.
اسکات فرانک که متن «آقای اسپید» را با همکاری تام فونتانا نوشت و همچنین هر شش اپیزود سریال را کارگردانی کرد، میگوید: «این ژانر همیشه برای من جذاب بوده است.» اما وقتی با فرانک درباره خلق یک مجموعه تلویزیونی بر مبنای اسپید صحبت شد، او ابتدا آن را رد کرد، چون پروژه دیگری از هَمِت را در ذهن داشت.
اوون اضافه میکند: «نکته جالب است این است که فکر میکنید بوگارت کمحرف بود، اما او فوق سریع و زرنگ بود. نکته کلیدی این بود که از میان این سخنان زیبا و موزون زیبا پرواز کنم و آن را به شکلی که انگار سادهترین کار است به زبان بیاورم.»
اوون اولین و تنها گزینه فرانک و فونتانا برای نقش اسپید بود. فرانک میگوید: «کلایو تقریباً تنها کسی بود که میتوانستیم در نقش اسپید ببینیم. وقتی شروع به نوشتن میکنید، همیشه میگویید، “خب، بیاییم یک فهرست تهیه کنیم.” خاطرم هست فهرست ما هیچوقت از کلایو فراتر نرفت.»
فونتانا میگوید: «نکته قابل توجه در نقشآفرینی کلایو این است که او شما را یاد بوگارت میاندازد، اما هرگز از او تقلید نمیکند، هرگز ادای او را درنمیآورد. کلایو بریتانیایی است، اما در اینجا نهفقط با لهجه آمریکایی حرف میزند، بلکه به زبان فرانسوی هم صحبت میکند؛ بنابراین او همیشه در هر صحنه سه توپ را بالا میانداخت.»
اوون در حالی در «آقای اسپید» فرانسوی صحبت میکند که قبلاً به این زبان حرف نزده بود. او آن را بهصورت آوایی (با لهجه آمریکایی) یاد گرفت. اوون میگوید: «برای من سخت بود. برای بازیگرانی که به زبان دیگری بازی میکنند خیلی احترام قائلم.»
لوئیز بورگوان، بازیگر فرانسوی در «آقای اسپید» نقش مارگریت را دارد، یک خواننده زن که میکدهای را با اسپید اداره میکند و الزاماً زن شهرآشوب داستان است.
بورگوان میگوید: «مثل هر فرانسوی دیگر که با نوشته یک آمریکایی درمورد فرانسه مواجه میشود، نگران بودم داستان ازنظر تاریخنویسی اشتباه باشد و کلیشهای به نظر برسد، اما بههیچوجه اینطور نبود: این قصه بسیار معتبر است.»
فرانک میگوید: «علاقهای نداشتم که پروانس را زیبا نشان دهم یا از زوایای خاموش و سایههای تیره معمول در فیلمهای نوآر تقلید کنم. من بیشتر تحت تأثیر ترکیببندیهای قوی و پالتهای رنگی فیلمهای فرانسوی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مانند “استخر شنا” و “دایره سرخ” بودم. کل ایده این است که سَم زندگی آرام و بیدغدغهای دارد.»
آیا قرار است آقای اسپید را بیش از این در دوران بازنشستگی ببینیم؟ فرانک میگوید: «اگر سریال موفق باشد، قطعاً ایدههای دیگری دارم.» شاید اوون بار دیگر فرصت کند کلاه اسپید را بر سر بگذارد.
منبع: نماوا
منبع: faradeed-173101