جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > اعتراف های تکان دهنده قاتلان داریوش مهرجویی و همسرش در دادگاه

اعتراف های تکان دهنده قاتلان داریوش مهرجویی و همسرش در دادگاه

دومین و آخرین جلسه رسیدگی به پرونده قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی‌فر، صبح پنجشنبه ۲۸ دی ماه در سالن اصلی دادگستری کرج به صورت علنی برگزار شد. دراین جلسه اسکندر و میرویس که درپذیرایی خانه و اتاق خواب در قتل این زوج نقش داشتند به دفاع از خود پرداختند و ناگفته‌هایی ازاین جنایت هولناک را بازگو کردند.

آخرین جلسه ی دادگاه رسیدگی به پرونده ی قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر روز پنجشنبه ۲۸ دی ماه برگزار شد. در این جلسه صحبت های تکان دهنده ای درباره ی جزئیات قتل این کارگردان سرشناس و همسرش، از سوی متهمان پرونده مطرح شد و اولیای دم برای متهمان درخواست قصاص کردند.

حکم دادگاه در خصوص این پرونده به زودی صادر خواهد شد. روزنامه «جام جم» متعلق به صدا و سیما گزارشی از این دادگاه منتشر کرده که در ادامه آن را می خوانید:

روایت قتل وحیده محمدی‌فر

اولین متهمی که در جلسه دوم دادگاه درجایگاه قرار گرفت، اسکندر بود؛ متهمی که به نوعی جعبه سیاه پرونده بود و با دستگیری او، جزئیات این جنایت فاش شد. سه متهم پس ازدستگیری درتلاش بودند پای اسکندر به پرونده بازنشود، اما پازل گمشده اعترافات آن‌ها این احتمال رامطرح کرد که نفر چهارمی هم در این جنایت نقش دارد که پس ازبازجویی از داوود، تنها متهم زیر ۱۸سال پرونده، هویت آخرین متهم پرونده هم فاش شد.

قاضی یوسف فلاحی، رئیس شعبه یکم دادگاه کیفری یک استان تهران پس از قرار گرفتن اسکندر در جایگاه گفت: با توجه به تحقیقات صورت گرفته، محتویات پرونده و کیفرخواست، متهم به شروع به قتل نسبت به مرحوم محمدی‌فر به‌دلیل اقراری که داشته‌اید، مباشرت در ضرب عمدی با چاقو، مشارکت در سرقت مسلحانه در شب ورود به عنف، اخفای ادله جرم و ورود و اقامت غیرمجاز به کشور هستید، اتهام خود را قبول دارید؟

اسکندر‌: بله. همه را قبول دارم.

رئیس دادگاه‌: توضیح بده، اولین‌بار چطور وارد خانه مرحوم مهرجویی شدید؟

اسکندر‌: حدود یک هفته قبل از قتل، کریم – متهم ردیف اول – زنگ زد و گفت برویم جایی برای دزدی. گفتم کجا؟ گفت داخل شهرک مردی هست خیلی پولداره، خارج میره و دلار و یورو داره. من آقای مهرجویی را نمی‌شناختم و کریم حرفی از قتل نزد و فقط گفت میرویس و داوود هم در این سرقت با ما همراه هستند. غروب ساعت ۱۷ و ۳۰ دقیقه از سر کار به محل قرار رفتم.

رئیس دادگاه‌: محل قرار کجا بود؟

اسکندر: کنار دیوار شهرک در جاده اصلی. من آخرین نفری بودم که به آنجا رسیدم. داخل شهرک رفتیم. کریم دو چاقو آورده بود. هوا تاریک شده بود، اما نمی‌دانم ساعت چند بود. وقتی به خانه رسیدیم. اول کریم از بالای نرده وارد شد. بعد میرویس و بعد من و داوود وارد شدیم. کریم سمت در آشپزخانه رفت که خانم سایه‌اش را دید و گفت کیه؟ کریم صدایش را عوض کرد و گفت در را باز کن. خانم گفت وایسا الان زنگ می‌زنم پلیس. کریم سمت ما آمد گفت امشب نمی‌شود، برگردیم.

رئیس دادگاه‌: روز قتل چه اتفاقی افتاد؟

اسکندر: ظهر شنبه دوباره زنگ زد و گفت بیا امروز کار را تمام کنیم. وقتی به محل قرار آمدم، کریم همان چاقو‌ها را آورده بود. از مسیر قبلی وارد شدیم. کریم اول وارد شد و ازما خواست پشت برگ‌های آویزان از نرده مخفی شویم. اوضاع را بررسی کرد و گفت بیایید داخل. با دست علامت داد و ما وارد شدیم. من تا حالا وارد ویلا نشده بودم و کریم مسیر را به ما نشان می‌داد. چاقوی دسته زرد را به من داد و چاقوی دسته قهوه‌ای دست خودش بود. بعد دستکش داد و گفت دست‌تان کنید که میرویس قبول نکرد و چوبی بلند را از داخل محوطه برداشت.

رئیس دادگاه‌: وارد ساختمان شدید، مرحوم مهرجویی و همسرش کجا بودند؟

اسکندر‌: در آشپزخانه بودند، اما غذا نمی‌خوردند. خانم با دیدن ما به سمت اتاق فرار کرد. من و داوود به‌دنبال او رفتیم که در مسیر چاقو از دستم افتاد. خانم در را نگهداشته بود تا ما وارد نشویم که دو نفری در را هل دادیم و وارد اتاق شدیم. خانم گفت کی هستید؟ چی می‌خواهید؟ گفتم طلاهایت را بده. خودش النگو‌ها و دستبند را از دستش بیرون آورد و به من داد. یک پابند هم بود که گم شد. من دست‌هایش را بستم و داوود دهانش را بست.

رئیس دادگاه‌: با چی بستی؟

اسکندر‌: پارچه‌ای مشکی.

رئیس دادگاه‌: بعد چه شد؟

اسکندر‌: کریم عصبانی وارد اتاق شد. چاقوی دسته زرد خونی بود. آن را به من داد و تهدید کرد اگر خانم را نکشم، مرا می‌کشد. از ترس چاقو را گرفتم و دو ضربه به دو طرف گردن خانم زدم. کمی خون روی لباسم ریخت. ترسیدم و عقب رفتم و چاقو از دستم افتاد. کریم چاقو را برداشت و ضربه محکمی به گردن خانم زد. دهان خانم بسته بود و سعی می‌کرد چیزی بگوید، اما ما نمی‌فهمیدیم.

رئیس دادگاه: چه وسایلی سرقت کردید؟

اسکندر‌: دنبال پول و طلا بودیم، اما دو گوشی و هفت النگوی طلا را سرقت کردیم. کریم آن‌ها را به من داد وگفت توداخل شهرک زندگی نمی‌کنی وبهتر است دست تو باشد. بعد من آن‌ها راچال کردم. لباسم را درجوی آبی شستم و به خانه رفتم. چند روز بعد درعمق چاه در حال حفاری بودم که ماموران دستگیرم کردند ومن همه‌چیز راگفتم ووسایل سرقتی وچاقو‌ها کشف شد.

رئیس دادگاه‌: چرا تلویزیون و فرش سرقت نکردید؟

اسکندر: ضایع بود و همه متوجه می‌شدند دزدی کردیم. من پول لازم بودم و به همین خاطر با آن‌ها همکاری کردم.

در ادامه وکیل متهم در دفاع از او گفت: موکلم در تمام مراحل تحقیقات و دادگاه صادقانه صحبت کرده است. او قصدی برای قتل نداشته و برای سرقت به آنجا رفته بود. ضربه‌هایی که به مرحوم محمدی‌فر زده به خاطر اجبار و اکراه بوده است. با توجه به صداقتش و کمک به کشف جرم درخواست تخفیف برای او دارم.

نماینده دادستان هم درباره دفاعیات متهم گفت: متهم تعریف کرده شب بعد از قتل خواب مرحوم محمدی‌فر را دیده و در سرویس بهداشتی خانه گریه کرده تا کسی متوجه نشود. او به قصد قتل زده و دست داوود را هم زخمی کرده است. قصد در مرحله نهایی خارج از اراده محقق نشده که شروع به قتل است.

واکنش به یک عکس و یک اظهار نظر

مظاهری، نماینده دادستان فردیس که در پرونده از کیفرخواست دفاع می‌کرد در این جلسه در واکنش به اظهارات یکی از وکلای پرونده درباره خونی نبودن لباس مرحوم مهرجویی، عکسی از پیکر کارگردان فقید را از رو به رو نشان داد که لباس‌هایش غرق در خون بود. وی در این باره گفت: با توجه به این‌که ضربه‌ها از رو به رو اصابت کرده و مقتولان از رو به زمین افتاده‌اند و پشت لباسش خون دیده نمی‌شود.

آخرین دفاع متهمان در دادگاه

درپایان جلسه قاضی فلاحی از متهمان خواست آخرین دفاعیات خود را مطرح کنند که اسکندر و داوود اتهامات خود را قبول کردند. میرویس هم همه اتهامات غیر از سرقت را قبول کرد. کریم متهم ردیف اول پرونده که متهم به مباشرت در قتل عمدی داریوش مهرجویی و همسرش به وسیله چاقو، جنایت بر میت، مشارکت در سرقت مسلحانه، ورود به عنف، تهدید با چاقو و ورود و اقامت غیرمجاز است تنها متهمی بود که در آخرین دفاع هم منکر اتهامتش شد و گفت: تمام اعترافاتم تحت فشار بازجویی بود. من غیرقانونی وارد ایران شدم، اما سمت این جرایم نرفتم. از آقای مهرجویی پولی طلب نداشتم و گاهی برایش کار می‌کردم. من پنج باغ دستم بود و ماهی ۴۰ میلیون تومان پول نقد درآمد داشتم چرا باید برای سرقت مرتکب قتل می‌شدم. یک بار اسکندر را در زندان دیدم که رو به روی من توبه می‌کرد. به او گفتم در دادگاه علیه من اقرار می‌کنی و اینجا توبه می‌کنی؟

با توجه به سن داوود که زیر ۱۸سال بود، نماینده بهزیستی هم دردادگاه حضورداشت. اوهم پس ازصحبت بااین متهم گفت: «داوود پنج ماهه به ایران آمده و از خیلی اتفاقات رخ داده درکی ندارد.»

رئیس دادگاه با آخرین دفاعیات متهمان، پایان دادگاه را اعلام کرد و قرار است حکم متهمان در مهلت قانونی صادر شود.

منبع: جام جم

منبع: faradeed-172697

برچسب ها
نسخه اصل مطلب