دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک
سخنرانی چندوقت پیش محمدرضا شفیعیکدکنی استاد و ادیب بزرگ عصر حاضر، در یادآوری جایگاه زبان فارسی و سایر زبانهای ایرانی بهعنوان سرمایههای ملی، به مثابه ریختن آب در خوابگاه مورچگان بود. وی در این سخنرانی به یکی از مهمترین خطرات تهدیدکننده زبان فارسی، زبان ملی ایرانیان و زبان های محلی اشاره کرد. صحبتهای این اندیشمند بزرگ برای وطنخواهان آذربایجانی که با تکیه بر سنت تاریخی و فرهنگی آذربایجان مدتهاست این خطرات را به مسئولان امر و زمامداران کشور گوشزد میکنند، دلگرم کننده بوده و بار دیگر حقانیت مباحث آنان را به اثبات رساند.
شفیعی کدکنی در بخشی از سخنان خود درباره جایگاه زبان ملی و زبان های محلی اینگونه گفت: «زبان های محلی پشتوانه ملی ما هستند و اگر ما زبانهای محلی را حفظ نکنیم بخش بزرگی از فرهنگ مشترکمان را عملا نمیفهمیم» اما آنچه مایه نگرانیاش بود، سخنانی است که هر از چندی از سوی برخی ناآگاهان و مغرضان یا متولیان غیرمسئول و ناآشنا با سنت تاریخی و فرهنگی ایران، بر زبان رانده میشود.
آنهایی که قصد دارند ناآگاهانه یا خائنانه، زبانهای محلی را از جایگاه سنتی شان خارج کرده و در مقابل زبان ملی ایرانیان قرار دهند. زبان فارسی بخشی از هویت ساکنان ایران سیاسی و بزرگ فرهنگی است.
آنچه شفیعی کدکنی را نگران کرده، این است که سرنوشتی که بر زبان فارسی در ایران فرهنگی(یا مناطق جدا شده از ایران در سدههای اخیر چون قفقاز) و مناطقی آنسوتر چون هندوستان تحمیل شد، بر زبان فارسی در قلمرو ایران سیاسی نیز تحمیل شود.
قدرتهای رقیب ایران در منطقه با علم کردن زبانهای محلی در برابر زبان فارسی، مردم مناطقی چون پاکستان، هندوستان، آسیای مرکزی و... را در برابر فرهنگ و زبان خود، خلع سلاح کرده و در نهایت فرهنگ و زبان خود را در این مناطق غلبه دادند؛ برای مثال زبان فارسی سدهها در پاکستان به عنوان زبان ادبی و فرهنگی حضور داشت، اما با تقویت زبان اردو و بخشیدن جایگاهی تصنعی به آن، بخشی از هویت مردم پاکستان از میان رفت.
هویتی که یکی از مؤلفههای مهم آن فرهنگ مدارا و همزیستی نشأت گرفته از فرهنگ و تمدن ایرانی است. حتی اگر بخواهیم خارج از بحث ایران بزرگ فرهنگی و لزوم دفاع از فرهنگ ایرانی به این موضوع نگاه کنیم، پرواضح است مردمی که با فردوسی، نظامی، حافظ، سعدی، مولانا، خیام و ... یا بهطور کلی با فرهنگ ایرانی انس گرفتهاند، به سختی در دام بنیادگرایی مذهبی و فرقهای گرفتار خواهند شد.
با تضعیف زبان فارسی در پاکستان و تاسیس مدارس مذهبی فرقهگرا با سرمایهگذاری عربستان، امروز پاکستان بهجای پروراندن ادبایی چون ادیب پیشاوری و اقبال لاهوری، جولانگاه خشنترین و مرتجعانهترین گروههای بنیادگرای مذهبی است.
اوضاع در قفقاز هم به همین منوال است. مردمانی که در مناطق مختلف قفقاز، سدهها در کنار یکدیگر و زیر پرچم فرهنگ ایرانی میزیستند، با عقبنشینی زبان فارسی از آن منطقه و کمرنگ شدن فرهنگ ایرانی، بر روی هم آتش کینه و نفرت گشودند. نفرتی که توسط رقبای تاریخی ایران در منطقه، یعنی ترکیه و روسیه به آنها تزریق شده بود. امروز حتی دولت چین با جایگزینکردن زبان اویغوری به جای فارسی که در بخشهایی از مناطقی در غرب چین هنوز زبان فرهنگ است، قصد دارد ارتباط مردمان اين مناطق را با دریای خروشانی که حامل تمدن ایرانی و بالاتر از آن پیوند دهنده ساکنان این مناطق با فرهنگ نیاکانیشان است، قطع کند.
مصايبی که در سدههای اخیر بر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی روا داشته شده، هر ایراندوست باریک بینی را نسبت به وقایعی که در عرصه فرهنگی کشور در حال رخ دادن است، حساس میکند. پیشتر نیز اصغر دادبه در همایشی که به مناسبت ارج نهادن به فعالیت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شده بود، به خطراتی که زبان فارسی را تهدید میکند، اشاره کرده و گفته بود: «کودتایی علیه زبان فارسی در جریان است». البته این نخستینباری نیست که یکی از ادبای ایرانزمین نسبت به موضوعیتدادن به بحث زبانهای محلی هشدار میدهد. اعضای آذربایجانی فرهنگستان زبان فارسی، یعنی استادانی چون محمدعلی موحد و سلیم نیساری نیز چند سال پیش زمانی که موضوع تدریس زبانهای محلی از سوی برخی مسئولان ناآگاه به شکلی مبهم مطرح شده بود، نسبت به خطرات چنین اظهارنظرهای نسنجیدهای هشدار داده بودند.
طرح مبحث زبانهای محلی در سالهای اخیر که از سوی سیاستمداران آماتور برای نیل به اهداف سیاسی موضوعیت پیدا کرده، مقولهای غیرتاریخی و جدید است که به دوران ترکتازی احزاب و جریانات چپ در دهه 40 و 50 خورشیدی بازمیگردد. در آن دوران نیز احزاب و گروههای چپ، زبان های محلی را چون ابزاری برای درهم کوبیدن نظم تاریخی ایران، ملعبه دست خویش قرار داده بودند.
شعارهای این گروهها با حساسیت ادبای وقت ایران، بیپاسخ نماند. منوچهر مرتضوی، عبدالعلی کارنگ، ناصح ناطق و شهریار از جمله آذربایجانیهايي بودند که با انتشار مقاله، کتاب یا سرودن شعر، به طرح چنین دعاوی ناشیانهای پاسخ دادند. غلامعلی رعدیآذرخشی، رییس وقت دانشکده ادبیات دانشگاه ملی(شهید بهشتی کنونی) و از اعضای تبریزی فرهنگستان، در قصیدهای بلند نقشه این جریانات ایران ستیز و وابسته به بیگانه که قصد داشتند با همسان قراردادن زبانهای محلی با زبان ملی، پایه ملیت ایرانی را سست كنند، به واضحترین شکل ممکن برملا کرد.
یادآوری بخشهايی از این قصیده که داستان سرگذشت زبان ملی ایران از زمان حمله اعراب تا زمان حاضر را روایت میکند، خالی از فایده نیست:
با زبانهای محلی کس ندارد دشمنی/ نیست باکی گر بمانند اندر ایران پایدار
پارسی را با زبان های محلی جنگ نیست/ هیچ دریایی نورزد دشمنی با جوبیار
لیک جز با این زبان پرتوان مشترک/ ملت ما در ادب هرگز نگردد بختیار
از زبانهای محلی هم مشو غافل که نیست/ هیچ غم گر سرو را شمشاد روید در کنار
دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک/ چون بخواهد کرد ما را با بد اندیشی شکار
تا فشاند عاقبت بذر زبان خویش را/ مزرع ما را کند با حیلهها شخم و شیار
تا کند ما را ز شعر پارسی بیزار و سرد/ میکند حفظ زبانهای محلی را شعار
ای جوان گر با فسون اجنبی از این زبان/ بگسلی، گردی ز خود وز مام میهن شرمسار
حیف باشد کز هوس در آرزوی کلبهای/ جهل تو ویرانهای سازد ز کاخی زرنگار
زبان فارسی محصول نظم طبیعی فرهنگی و سیاسیِ جغرافیای ایران بزرگ فرهنگی در طول سدههاست و به گفته اهل فن و شهادت تاریخ، تمامی ساکنان ایرانزمین در پروردن آن به یک اندازه سهم داشتهاند.
فرقی نمیکند نظامی از گنجه باشد، خاقانی از شروان، فردوسی از توس یا همام و قطران از تبریز. در بزنگاه ورود ایران به عصر نوین نیز اندیشمندان قوم، فارغ از زبان محلی شان، به پیروی از سنت فرهنگی و تاریخی خود، آثارشان را به زبان ملی خود یعنی فارسی به طبع رساندهاند. زینالعابدین مراغهای، طالبوف تبریزی و... نمونه این اندیشمندان است.
صحبتهای اخیر شفیعی کدکنی خود نیز ناظر به همین موضوع است. سخنانی که خشم دشمنان فرهنگ ایران و سرسپردگان دول بیگانه و بازماندگان اردوگاه ورشکسته چپ را برانگیخته است. به همین جهت در چند روز گذشته با بدگویی به این استاد ادبیات ایران، سعی در مطرح کردن خود و تخریب چهره ایشان داشتهاند که البته جز نمایاندن چهره حقیقی، نیات ایرانستیزانه و گفتار تهی از استدلال خود، راهی از پیش نبردهاند. اما آنچه مهم است، توجه مسئولان امور به چنین هشدارهایی است که از سوی وطنخواهان و اندیشمندان دلسوز، مدتهاست در جراید و تریبونهای غیررسمی داده میشود و متاسفانه تاکنون حساسیت متولیان امور را بر نینگیخته است و هر از چندی شاهد شنیده شدن چنین زمزمههایی از رسمیترین جایگاههای مملکت چون تریبون مجلس هستیم. رویهای که باید متوقف شود تا بیش از این اساس ملک و میهن بازیچه دست سیاستمداران فرصت طلب و عوام فریب واقع نشود و مقدمات بهانهجویی دشمنان این دیار را فراهم نکند
آنهایی که قصد دارند ناآگاهانه یا خائنانه، زبانهای محلی را از جایگاه سنتی شان خارج کرده و در مقابل زبان ملی ایرانیان قرار دهند. زبان فارسی بخشی از هویت ساکنان ایران سیاسی و بزرگ فرهنگی است.
آنچه شفیعی کدکنی را نگران کرده، این است که سرنوشتی که بر زبان فارسی در ایران فرهنگی(یا مناطق جدا شده از ایران در سدههای اخیر چون قفقاز) و مناطقی آنسوتر چون هندوستان تحمیل شد، بر زبان فارسی در قلمرو ایران سیاسی نیز تحمیل شود.
قدرتهای رقیب ایران در منطقه با علم کردن زبانهای محلی در برابر زبان فارسی، مردم مناطقی چون پاکستان، هندوستان، آسیای مرکزی و... را در برابر فرهنگ و زبان خود، خلع سلاح کرده و در نهایت فرهنگ و زبان خود را در این مناطق غلبه دادند؛ برای مثال زبان فارسی سدهها در پاکستان به عنوان زبان ادبی و فرهنگی حضور داشت، اما با تقویت زبان اردو و بخشیدن جایگاهی تصنعی به آن، بخشی از هویت مردم پاکستان از میان رفت.
هویتی که یکی از مؤلفههای مهم آن فرهنگ مدارا و همزیستی نشأت گرفته از فرهنگ و تمدن ایرانی است. حتی اگر بخواهیم خارج از بحث ایران بزرگ فرهنگی و لزوم دفاع از فرهنگ ایرانی به این موضوع نگاه کنیم، پرواضح است مردمی که با فردوسی، نظامی، حافظ، سعدی، مولانا، خیام و ... یا بهطور کلی با فرهنگ ایرانی انس گرفتهاند، به سختی در دام بنیادگرایی مذهبی و فرقهای گرفتار خواهند شد.
با تضعیف زبان فارسی در پاکستان و تاسیس مدارس مذهبی فرقهگرا با سرمایهگذاری عربستان، امروز پاکستان بهجای پروراندن ادبایی چون ادیب پیشاوری و اقبال لاهوری، جولانگاه خشنترین و مرتجعانهترین گروههای بنیادگرای مذهبی است.
اوضاع در قفقاز هم به همین منوال است. مردمانی که در مناطق مختلف قفقاز، سدهها در کنار یکدیگر و زیر پرچم فرهنگ ایرانی میزیستند، با عقبنشینی زبان فارسی از آن منطقه و کمرنگ شدن فرهنگ ایرانی، بر روی هم آتش کینه و نفرت گشودند. نفرتی که توسط رقبای تاریخی ایران در منطقه، یعنی ترکیه و روسیه به آنها تزریق شده بود. امروز حتی دولت چین با جایگزینکردن زبان اویغوری به جای فارسی که در بخشهایی از مناطقی در غرب چین هنوز زبان فرهنگ است، قصد دارد ارتباط مردمان اين مناطق را با دریای خروشانی که حامل تمدن ایرانی و بالاتر از آن پیوند دهنده ساکنان این مناطق با فرهنگ نیاکانیشان است، قطع کند.
مصايبی که در سدههای اخیر بر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی روا داشته شده، هر ایراندوست باریک بینی را نسبت به وقایعی که در عرصه فرهنگی کشور در حال رخ دادن است، حساس میکند. پیشتر نیز اصغر دادبه در همایشی که به مناسبت ارج نهادن به فعالیت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شده بود، به خطراتی که زبان فارسی را تهدید میکند، اشاره کرده و گفته بود: «کودتایی علیه زبان فارسی در جریان است». البته این نخستینباری نیست که یکی از ادبای ایرانزمین نسبت به موضوعیتدادن به بحث زبانهای محلی هشدار میدهد. اعضای آذربایجانی فرهنگستان زبان فارسی، یعنی استادانی چون محمدعلی موحد و سلیم نیساری نیز چند سال پیش زمانی که موضوع تدریس زبانهای محلی از سوی برخی مسئولان ناآگاه به شکلی مبهم مطرح شده بود، نسبت به خطرات چنین اظهارنظرهای نسنجیدهای هشدار داده بودند.
طرح مبحث زبانهای محلی در سالهای اخیر که از سوی سیاستمداران آماتور برای نیل به اهداف سیاسی موضوعیت پیدا کرده، مقولهای غیرتاریخی و جدید است که به دوران ترکتازی احزاب و جریانات چپ در دهه 40 و 50 خورشیدی بازمیگردد. در آن دوران نیز احزاب و گروههای چپ، زبان های محلی را چون ابزاری برای درهم کوبیدن نظم تاریخی ایران، ملعبه دست خویش قرار داده بودند.
شعارهای این گروهها با حساسیت ادبای وقت ایران، بیپاسخ نماند. منوچهر مرتضوی، عبدالعلی کارنگ، ناصح ناطق و شهریار از جمله آذربایجانیهايي بودند که با انتشار مقاله، کتاب یا سرودن شعر، به طرح چنین دعاوی ناشیانهای پاسخ دادند. غلامعلی رعدیآذرخشی، رییس وقت دانشکده ادبیات دانشگاه ملی(شهید بهشتی کنونی) و از اعضای تبریزی فرهنگستان، در قصیدهای بلند نقشه این جریانات ایران ستیز و وابسته به بیگانه که قصد داشتند با همسان قراردادن زبانهای محلی با زبان ملی، پایه ملیت ایرانی را سست كنند، به واضحترین شکل ممکن برملا کرد.
یادآوری بخشهايی از این قصیده که داستان سرگذشت زبان ملی ایران از زمان حمله اعراب تا زمان حاضر را روایت میکند، خالی از فایده نیست:
با زبانهای محلی کس ندارد دشمنی/ نیست باکی گر بمانند اندر ایران پایدار
پارسی را با زبان های محلی جنگ نیست/ هیچ دریایی نورزد دشمنی با جوبیار
لیک جز با این زبان پرتوان مشترک/ ملت ما در ادب هرگز نگردد بختیار
از زبانهای محلی هم مشو غافل که نیست/ هیچ غم گر سرو را شمشاد روید در کنار
دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک/ چون بخواهد کرد ما را با بد اندیشی شکار
تا فشاند عاقبت بذر زبان خویش را/ مزرع ما را کند با حیلهها شخم و شیار
تا کند ما را ز شعر پارسی بیزار و سرد/ میکند حفظ زبانهای محلی را شعار
ای جوان گر با فسون اجنبی از این زبان/ بگسلی، گردی ز خود وز مام میهن شرمسار
حیف باشد کز هوس در آرزوی کلبهای/ جهل تو ویرانهای سازد ز کاخی زرنگار
زبان فارسی محصول نظم طبیعی فرهنگی و سیاسیِ جغرافیای ایران بزرگ فرهنگی در طول سدههاست و به گفته اهل فن و شهادت تاریخ، تمامی ساکنان ایرانزمین در پروردن آن به یک اندازه سهم داشتهاند.
فرقی نمیکند نظامی از گنجه باشد، خاقانی از شروان، فردوسی از توس یا همام و قطران از تبریز. در بزنگاه ورود ایران به عصر نوین نیز اندیشمندان قوم، فارغ از زبان محلی شان، به پیروی از سنت فرهنگی و تاریخی خود، آثارشان را به زبان ملی خود یعنی فارسی به طبع رساندهاند. زینالعابدین مراغهای، طالبوف تبریزی و... نمونه این اندیشمندان است.
صحبتهای اخیر شفیعی کدکنی خود نیز ناظر به همین موضوع است. سخنانی که خشم دشمنان فرهنگ ایران و سرسپردگان دول بیگانه و بازماندگان اردوگاه ورشکسته چپ را برانگیخته است. به همین جهت در چند روز گذشته با بدگویی به این استاد ادبیات ایران، سعی در مطرح کردن خود و تخریب چهره ایشان داشتهاند که البته جز نمایاندن چهره حقیقی، نیات ایرانستیزانه و گفتار تهی از استدلال خود، راهی از پیش نبردهاند. اما آنچه مهم است، توجه مسئولان امور به چنین هشدارهایی است که از سوی وطنخواهان و اندیشمندان دلسوز، مدتهاست در جراید و تریبونهای غیررسمی داده میشود و متاسفانه تاکنون حساسیت متولیان امور را بر نینگیخته است و هر از چندی شاهد شنیده شدن چنین زمزمههایی از رسمیترین جایگاههای مملکت چون تریبون مجلس هستیم. رویهای که باید متوقف شود تا بیش از این اساس ملک و میهن بازیچه دست سیاستمداران فرصت طلب و عوام فریب واقع نشود و مقدمات بهانهجویی دشمنان این دیار را فراهم نکند