بررسی فصل دوم سریال «مستوران»/ بدان سیرت و سان است که بود!
فرادید| فصل اول سریال «مستوران» در تابستان 1401 و در 26 قسمت از شبکه اول سیما پخش شد. داستان فصل اول دربارۀ دزدیده شدن پسربچهای به نام لطفعلی توسط یک قبیلۀ وحشی و تلاش پدر و مادرش برای بازگرداندن او بود.
به گزارش فرادید؛ فصل اول این سریال با توجه به تبلیغات گستردهای که پیش از پخش آن انجام شده بود، در نهایت یک شکست بود؛ این سریال بر طبق آمار صدا و سیما برای مثال در نیمۀ اول تیرماه 1401 تنها حدود 16 درصد بیننده داشت؛ یعنی حتی کمتر از بازپخش فصل سوم «ستایش» که در همان زمان بیش از 26 درصد بیننده پیدا کرده بود. ضعف سریال تقریبا در همۀ عناصر آن دیده میشد؛ از فیلمنامه و بازی گرفته تا صحنهپردازی و دیالوگها.
مسئلۀ دوم، روند کند و حوصلهسربر داستان است. آنچه در قسمت اول و در طول نزدیک به 45 دقیقه اتفاق افتاد، بدون اغراق و به راحتی میتوانست در 5 یا 10 دقیقه روایت شود، بدون اینکه هیچ نکتهای از دست برود یا خللی به داستان وارد شود؛ داستانی که با روند خطی و قابلپیشبینیاش چندان چیز زیادی هم برای از دست رفتن ندارد.
بازیهای سریال هم جاذبه و کشش خاصی ندارند؛ آنچه شاهدش هستیم ترکیبی از بازیها و شخصیتهای تصنعی (بخصوص وقتی در میان قبیلۀ وحشیان هستیم) و بازیها و شخصیتهای معمولی است که فقط به صورتی ماشینی دیالوگهای سطحی و بیرمقشان را میگویند و میروند.
حال و هوای سریال نیز ظاهرا قرار است ترکیبی از عشق و معما باشد، اما به راستی هیچکدام نیست؛ نه عاشقانههای خنک لطفعلی و ماهمنیر چنگی به ساز عواطف بیننده میزند و نه نشان دادن مار و انداختن پوست گوسفند روی دوش برخی از شخصیتها میتواند کمکی به رازآلود شدن قصه کند.
در مجموع به نظر نمیرسد که رویکرد سریال تفاوت قابل ملاحظهای با فصل نخست داشته باشد؛ هنوز همان تاکید غلوشده و شعاری بر ارائۀ عناصر خاصی که «ایرانی بودن» داستان را به چشم مخاطب بکشند در سریال وجود دارد؛ بدون اینکه داستان به خودی خودش بتواند مخاطب را مجذوب کند و اشتیاقی برای تماشای ادامۀ داستان در او پدید بیاورد.
خلاصه اگر بخواهیم مطابق سیاق خود سریال، برای هر حرف و سخنی، بیتی از گنجینۀ ادبیات فارسی بیرون بکشیم و عرضه کنیم، دربارۀ سریال باید بگوییم:
زلفِ هندویِ تو گفتم که دگر رَه نزند
سالها رفت و بدان سیرت و سان است که بود
منبع: faradeed-167460