جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > پرنده فکر نمی کرد

پرنده فکر نمی کرد

«دریا در آبکش» دومین مجموعه شعری «پاییز رحیمی» است که در دو بخش کلاسیک و نیمایی و همچنین در سه موضوع عاشقانه، آئینی و اجتماعی سروده شده است

حالا که «پاییز» دارد به نفس های آخر می رسد و حتی همسایه هم برای تبلیغ جنس خود نوشته «شال گردن پاییز». من فقط می توانم آهی بکشم و بگویم: «گل ها در بهار، برگ ها در پاییز» و تو بدون کشیدن هیچ آهی خیلی راحت می گویی: «غروب روزهای آخر پاییز و پنچری». یادت باشد خودت خواستی تا ماجرای ما به «خداحافظی در خیابان پاییز» ختم شود و من تنها «وارث باد پاییزی» باشم. خودت گفتی درست برخلاف من، «عاشقانه های پاییز» را دوست نداری و گفته ای شاید «پاییز سال بعد» نظرت تغییر کند و من گفتم حالا و در «پاییز حافظیه» نمی خواهی تجدید نظری داشته باشی. و اصلا نشنیدی که من توی دلم بلند گفتم: «ببین چه قدر دوستت دارم: در پاییز». تو بیشتر به«سریال عبور از پاییز» فکر می کردی و من این را نوعی «مرگ در پاییز» می دیدم. فرقی نمی کند این پاییز، «پاییز پدرسالار» باشد و یا کسی بگوید: «پاییز فصل آخر سال است». من درخت خانه پدری را به یاد می آورم و اینکه «درخت به پاییز نشسته» و جمله آن روزها که پاییز را «پاییز طلایی» می دانستی! تنها خبر امسال «پاییز زودرس» بود. «گنجشک های پاییز» دارند «حکم پاییز» را صادر می کنند و من با تو می گویم که بدانی: «پاییز فقط حال مرا می فهمید» و تو می خواهی بگویی: «پاییز بهاریست که عاشق شده است» ولی نمی گویی. تو که خودت را «دختری از جنس پاییز» معرفی کردی، چرا فراموش کردی «آذر ماه آخر پاییز» است و هی می گویی: «پاییز سال بعد». حالا به تو می گویم که این را با خودت به زمستان ببری و بدانی که «پاییز از پاهایم بالا می رود» و برای من همه سال «هنوز پاییز است» همان پاییز خانه پدری، «زیر ستاره پاییزی». همانجا که بعد از «یک پاییز فاصله»، «دیدار در پاییز» اتفاق افتاد و چه زود در پس آن «پاییز انفرادی» سر رسید. حالا می فهمم چرا «پاییز پرستوی سفید» فرق می کند و چرا پدرم می گفت: مواظب نگاه های مردم باش! «از پاییز تا سنجاقک». از وقتی مرد به «کوهستان پاییزی» رفت، تمام سال «پاییز بر من می وزد» آن هم «پاییز وارونه».  و من همزمان «در کنار پاییز» هستم. تو می دانی «حوالی پاییز» که می شود یاد جمله تو می افتم که «پاییز عاشقت می کند». یادت هست «نم نم باران پاییزی» را و «حدیث کهنه پاییز». حالا می خواهم بگویم: «پاییز یک زن»...نمی خواهم چیزی بگویم فقط «بگذار پاییز کار خودش را بکند». یادت هست «پاییز بود… » و « پاییز در بزرگ راه» برای تو مثل «پاییز در بهشت» می ماند. «پاییز نگفته بود» که «سرنوشت پاییزی» خودش «پاییز مردگان» است. حالا من به جرم غیبت«پشت سر پاییز»، همان که می گفتی «پاییز مزه خرمالو می دهد» باید برای همیشه از  «دره مومین در پاییز» دور باشم. آری «پاییز بود» و همین تو می گفتی: «خون انار گردن پاییز است» و من نمی دانم چرا می گفتم: «پاییز من، بهار تو». می دانم تو می خواهی با «آواز پاییز»  بگویی: «پاییز، برگ زرد». هر چه باشد امسال «پاییز که آمد»، «پاییز بی مهر» شد. از تقویم شکایت نیست وقتی «خردادهای پاییزی»، «عبور از پاییز» را یادت می دهند و به من «دوباره پاییز» را نوید می دهند! بر چشم هایم «شکوفه های پاییزی» می درخشد، حالا من نباید داد بزنم: «پاییز مرا تو رنگ بزن» و من نمی پرسم چرا کتاب «پاییز پدر نفت‏» را می خوانی؟ از این همه کتاب که در عنوانشان پاییز است می گذرم و سراغ شاعری می روم که نامش پاییز است. «دریا در آبکش» دومین مجموعه شعری «پاییز رحیمی» است که در دو بخش کلاسیک و نیمایی و همچنین در سه موضوع عاشقانه، آئینی و اجتماعی سروده شده است. در این کتاب می خوانید:«پرنده فکر نمی کرد بی ثمر بشود/ شبیه کاسه و بشقاب و میز و در بشود!/ که رفته رفته اسیر نشستگی باشد/ دچار منطق پوچ قضا قدر بشود/ پرنده می اندیشید که شب چه طولانی ست/ و او چه کار کند زودتر سحر بشود/ و او چه کار کند این خطوط صاف و دقیق/ به هم بریزد و دنیا وسیع تر بشود/ نمی شود که قفس آرزو کند یک بار/ پرنده باشد و با باد همسفر بشود». «یادداشت‌های بی سرنوشت» و «این همه گنجشک» از دیگر آثار پاییز رحیمی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
نسخه اصل مطلب
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.