جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > مرد بی‌دماغ و ماجرای عجیب استجابت دعای باران

مرد بی‌دماغ و ماجرای عجیب استجابت دعای باران

مدت ها بود که مردم از قحطی بی‌تاب شده بودند. باران هم نمی‌بارید. روزی جماعتی قصد نماز باران کردند. لوطی صالح وقتی آنها را دید در همان حال که تنبک می زد و اشک می‌ریخت دعا می‌کرد. مردم هاج و واج لوطی‌صالح را نگاه می‌کردند. وقتی باران شروع به باریدن کرد همه با او اشک ریختند.

وقتی تنبکش را به‌دست گرفته بود و در بازارچه می‌چرخید و گریه‌کنان می‌خواند: «نم‌نم باران به می‌خواران خوش است / رحمت حق بر گنهکاران خوش است» بی‌درنگ باران شروع به باریدن کرد.

مدت ها بود که مردم از قحطی بی‌تاب شده بودند. باران هم نمی‌بارید. روزی جماعتی قصد نماز باران کردند. لوطی صالح وقتی آنها را دید در همان حال که تنبک می زد و اشک می‌ریخت دعا می‌کرد. مردم هاج و واج لوطی‌صالح را نگاه می‌کردند. وقتی باران شروع به باریدن کرد همه با او اشک ریختند.

آنچه خواندید نقلی تاریخی است. اما تعجب مردم بیشتر از چه بود؟ می‌گویند لوطی صالح اهل خلاف بود. پایش به دربار آقا محمدخان قاجار باز شده بود و گویی جاسوس دربارش هم بوده. در مجالس دلقکی می‌کرد و جماعت را می‌خنداند.

رفتارهای صالح بالا و پایین زیاد داشت. یک روز خوب بود و روز دیگر زور می‌گفت. مست می‌کرد و بد بیراه از زبانش جاری می‌شود. گاهی هم سر عقل بود و دست‌گیر اهل محل می‌شد.

روزی او در حالت مستی از کوچه‌ای می‌گذشت که اهل منبری را دید. گفت تا برایش روضه بخواند. مرد راضی نشد و لوطی خودش روضه امام حسین(ع) خواند و بعد هم های‌های گریه کرد.

نقل است که بعد از آن، از دنیا می‌رود. کوچه‌ای که او در آنجا خانه داشت همچنان وجود دارد و به نام گذر لوطی صالح مشهور است.

منبع: همشهری

منبع: faradeed-163463

برچسب ها
نسخه اصل مطلب