از اسکندر راستین تا اسکندر افسانه ای در گفتگو با داریوش درویشی، نویسنده و پژوهشگر
داریوش درویشی دانشآموخته دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر است. پیش از این، کتاب «فیلسوف تاریک» وی در باره هراکلیتوس، فیلسوف یونانی منتشر شده و جایزه کتاب فصل ایران را دریافت کرده بود. کتاب «سرگذشت یک روششناسی نافرجام» وی، که به دیالکتیک افلاطون میپردازد، از سوی انتشارات نگاه در آستانه چاپ است. به تازگی کتاب «افسانهی اسکندر» او از سوی انتشارات «نگاه معاصر» به چاپ رسیده است. به بهانه انتشار این کتاب، با وی به گفتگو نشستیم. با هم پاسخ های درویشی را می خوانیم:
چه شد که سراغ اسکندر رفتید؟
من به سراغ اسکندر راستین نرفتم؛ پژوهش کنونی درباره اسکندر افسانهای است. اسکندری که در ادب پارسی، با داستانهای افسانهای پرشماری همچون بستن بند در برابر یأجوج و مأجوج یا رفتن به فرجامین کرانههای کیهان شناخته میشود.
برای آلکساندروس راستین به تعبیر شما، میتوان عبارت اسکندر تاریخی را استفاده کرد در مقابل اسکندر دومی که اسکندر افسانهای است؟
میتوان چنین واژگانی را نیز به کار برد. «افسانه اسکندر»، به آلکساندروس پسر فیلیپوس که به شاهنشاهی هخامنشی تاخت و آن را برانداخت، کاری ندارد و به او نمیپردازد.
مهمترین پیشنهاد این کتاب چیست؟
این پژوهش، بر این باور است که چگونگی دگردیسی اسکندر را یافته است. اسکندر در نوشتههای پارسی میانه، آماج همهگونه دشنام است. میتوان گردایه دشنامهای زمان ساسانیان را با جستوجوی نام اسکندر در نوشتههای پارسی میانه یافت. با این همه، چون به ادب پارسی نو میرسیم، اسکندر پهلوانی نیکاندیش و دانا است. این پرسش بنیادین «افسانهی اسکندر» است و گمان میکنم پاسخی پذیرفتنی به آن داده باشم.
میتوانید آن را توضیح دهید؟ این جایگشت از چهره تلخ و زشت به یک چهره همراه با افسانههایی که بیشتر به انسانهای فرهخیته و جویای کمال انسانی و پهلوان میماند، از کجا نشأت گرفته است؟
یک نبرد دینی. ترسایان در ایران ساسانی، دستکم در سده چهارم، گرفتار آزار و پیگرد دامنهداری بودهاند. ایشان در نوشتهای داستانی، اسکندر را چون پهلوان خویش شناساندهاند و کارنامه اسکندر راستین هم به ایشان یاری رسانده است. او شاهنشاهی هخامنشی را سرنگون کرده بود. در این داستان، او همچون نماینده عیسی مسیح نمایانده شده که پشتگرم به یاری این پیامبر، به پارسیان ستمگر ساسانی میتازد و ایشان را نابود میکند. این افسانه، چون بخشی از یک ایستادگی فرهنگی، دست به دست میگشته و بخشی از داستان اسکندر را در آینده ادب ایران سامان داده است. چرا میگوییم دست به دست میگشته؟ چون از یک سوی، داستانی فراگیر بوده است؛ به گونهای که خود زردشتیان نیز آن را پذیرفته بودند. چگونه میتوان آلکساندروس را که کمابیش چهار سده پیش از عیسی میزیسته، ترسا پنداشت؟ نویسنده، داستانی را که از ترسایان ایرانی شنیده، پذیرفته است. از سوی دیگر، میدانیم که این افسانه پارسی میانه به زبان سریانی برگردانده شده و به دست تازیان نومسلمان در عربستان نیز رسیده است. این گزارش، چیزی بوده که شاید فردوسی به آن دسترسی داشته، یا اگر نداشته، به گزارشی از دست رفته در باره آن دست یافته است. آنها این چهره را پروردهاند و داستان وی را در ادب پارسی گستراندهاند.
نمونههایی دیگری از این جابهجایی و تغییر چهره به جز اسکندر در فرهنگ ایران سراغ داریم؟
آری؛ اگر چه پس از زمینلرزهای بزرگ در فرهنگ. میدانیم که دئوهها در هند، ایزدان ستودهای بودند و اسورهها، باشندگان آسیبرسان و نکوهیده. در ایران، دئوهها به دیو دگرگون شدند که باشندهای اهریمنی است و اسورهها، در کالبد اهورا مزدا، خود را چون ایزدان ستودنی نمایان کردند. پژوهش در این باره که این دگرگونیها چگونه رخ داده، بسیار دشوار است، چرا که گواهان اندکی از آن زمان در دست ما است. این که چگونه ایزد ایندره در هند، به اندر دیو در ادب پارسی میانه دگرگون شده، میتواند با پیشنهادهایی از سوی پژوهشگران همراه باشد؛ و ادب پژوهشی در این باره نیز، ادب پژوهشی کمابیش گستردهای است. اگر چه واکاوی آن، خویشکاری ما در این گفتوگوی نیست.
اگر قرار باشد در چند سطر کتاب و رویکرد آن را معرفی بفرمایید، چه مینویسید؟
داستان، داستان یک نوشته سریانی است که در پایان سده نوزدهم ویرایش و چاپ شد. گمان میرفت این نوشته، ریشه داستان قرآنی «ذوالقرنین» باشد؛ با این همه، زمان نگارش آن پس از داستان «ذوالقرنین» ارزیابی شده بود. نولدکه آشکار کرد که این داستان سریانی، برگردانی از یک نوشته پارسی میانه بوده است. در سالهای گذشته، بسیاری با پیشنهاد نولدکه سر ستیز داشتهاند و ادب پژوهشی گستردهای در این باره فراهم آمده است. این پژوهش، در دنباله این ادب جای میگیرد و میکوشد دو پاسخ جداگانه دهد: یکی این که خردهگیریها بر پیشنهاد نولدکه، خرسندکننده نیستند و به تازگی یافته شدن بخشی از این نوشته پارسی میانه نیز، سخن نولدکه را استوارتر کرده است؛ دوم این که میتوان پنداشت که نه این داستان سریانی، که داستان پارسی میانه از دست رفته، همزمان سرچشمه افسانه سریانی و داستان ذوالقرنین بوده است. پس اگر چه زمان نگارش داستان سریانی، سده هفتم دانسته شده است، گمان میرود افسانهی پارسی میانه کمابیش در سده چهارم، از سوی گروهی از ترسایان در شاهنشاهی ساسانی نگاشته شده باشد؛ درست در زمانی که آنها از سوی خسروان ساسانی «پیگرد» میشدهاند و خونبارترین برخوردها با آنها انجام میگرفته است.
برای نوشتن کتاب «افسانهی اسکندر» چه منابعی دیده شده است؟
این نوشته، پژوهشی چندسویه است؛ ما در جستوجوی افسانهای یونانی در جهان ایرانی هستیم، پس باید سرچشمههای یونانی و پارسی را اندر نگریست. این افسانه، راهی به سرچشمههای تازی نیز یافته است، که ارزیابی نوشتههایی تازی را ناگزیر میساخت. نیز، از آنجا که این افسانه با باوری همهگیر در ایران باستان در رویارویی است، نیاز بود که سرچشمههای پارسی میانه و اوستایی دیده شوند. با یافته شدن یک گزارش سریانی، که راهی برای گشودن پرسش مینمایاند، دستهای از گزارشهای سریانی نیز جایگاهی در این پژوهش یافتند. تا اینجا روشن شده بود که چند زبان باستانی در این گذر فرهنگی، جایی داشتهاند. پس یک ارزیابی زبانشناسانه ناگزیر بود. از این روی، شاید دستههای سرچشمههایی که در این دفتر به کار رفتهاند، کمی پراکندگی داشته باشند و خواننده فرهیخته، در باره گستردگی دستههای این سرچشمهها گرفتار سرگشتگی شود که بهفرجام، این نوشته در باره چیست؟
مخاطب اصلی کتاب شما چه کسانی هستند؟
گفتنش دشوار است. گمان میکنم این دفتر برای پژوهشگران افسانهها بیش از هر کس دیگری سودمند باشد. گذشته از ایشان، پژوهشگران زبانهای باستانی، میتوانند آن را در بر دارنده پیشنهادهایی بیابند که شاید شماری از آنها سودمند باشد. پژوهشگران اسلام، شاید بخشهایی از آن را بپسندند و گمان میکنم پژوهندگان ادب پارسی، بتوانند بخشهایی از آن را برای پژوهش خود سودمند یابند.
دلیل انتخاب و استفاده این زبان و نثر در کتاب شما چیست؟
میپذیرم که خوانندگان بسیاری، زبان این نوشته را با شگفتی نگریستهاند. اگر چه هنوز بازخوردی نگرفتهام که نکوهنده این زبان باشد، یا این نوشته را دشوار بینگارد. این نوشته، کوشیده است واژگان پارسی را به کار گیرد و از کاربرد واژگان بیگانه بپرهیزد. این کار، در نوشته دیگر نویسنده، «سرگذشت یک روششناسی نافرجام» نیز انجام گرفته است که امیدوارم به زودی چاپ آن از سوی انتشارات «نگاه» انجام گیرد. گمان نگارنده بر آن است که کاربرد این زبان، به گسترش کرانههای زبان پارسی یاری خواهد رساند و کاربست فراوان وندها در آن، راه را برای واژهسازیهای آینده هموارتر خواهد کرد. ارزیابی این که «افسانهی اسکندر» تا چه اندازه در این خویشکاری پیروز بوده، بر دوش خوانندگان فرهیخته است.