جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > ۱۰ شخصیت سریال «بازی تاج و تخت» که بیشترین میزان شکنجه و رنج را متحمل شدند

۱۰ شخصیت سریال «بازی تاج و تخت» که بیشترین میزان شکنجه و رنج را متحمل شدند

در بازی تاج و تخت، بینندگان به شخصیت ها علاقه مند می شوند تا در نهایت فقط شاهد مرگ ناگهانی آن ها باشند؛ مرگ های غیرمنتظره و لحظات غم انگیز زیادی در این سریال وجود دارد. با این وجود، درد و رنج شخصیت ها در شکل گیری داستان های فردی و خط داستانی جامع آن ها نقش اساسی دارد.

رنج و تراژدی عناصر ذاتی سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) هستند. دسیسه های سیاسی و فانتزی را کنار بگذارید، این سریال شبکه HBO تبدیل به یک داستان کاملاً دیوانه وار و مالیخولیایی می شود که یکی از دلایل فراموش نشدنی ماندن این سریال نیز همین است.

در بازی تاج و تخت، بینندگان به شخصیت ها علاقه مند می شوند تا در نهایت فقط شاهد مرگ ناگهانی آن ها باشند؛ مرگ های غیرمنتظره و لحظات غم انگیز زیادی در این سریال وجود دارد. با این وجود، درد و رنج شخصیت ها در شکل گیری داستان های فردی و خط داستانی جامع آن ها نقش اساسی دارد.

در حالی که شخصیت های متعددی در این سریال در طول ماجراهای شخصی خود متحمل رنج های زیادی شدند، همه ما قطعاً بر سر تعدادی از این افراد رنج کشیده با هم توافق داریم. از سانسا استارک گرفته تا ثیون گریجوی، در اینجا شخصیت هایی را معرفی می کنیم که دلخراش ترین ماجراها و بدترین شکنجه ها را در بازی تاج و تخت تجربه کردند.

۹- دنریس تارگرین

دنریس بیشتر به عنوان «ملکه تراژیک» شناخته می شود، اگر چه برخی او را ملکه دیوانه نیز می نامند. با این حال، او خیلی بیشتر از یک تارگرین دیوانه بود. دنریس مادر اژدهایان بود ، یک رهبر قدرتمند که از شرایط چالش برانگیزش عبور کرده و از آن سو، به عنوان یک حاکم عادل بیرون آمد، تا اینکه سرسی و کینگز لندینگ او را به نقطه ای غیرقابل بازگشت رسانده و او را از مسیرش خارج کردند. زندگی او از همان دوران کودکی با بدبختی و تراژدی همراه بود، از جمله تبعید از خانه و تحمل یک سری آزار و اذیت ها و سوء استفاده ها به دست برادرش.

با این حال، سفر او در بزرگسالی نیز آسان تر نشد. دنریس از دست دادن فرزند به دنیا نیامده اش را به خاطر نفرین یک جادوگر تجربه کرد، شوهر محبوبش را از دست داد و با این امید که تاج و تخت آهنین را تصاحب کند، سفری هولناک را آغاز کرد. اما با این همه رنج، مگر توانست به آرزویش برسد؟ رفتار نویسندگان و تهیه کنندگان با شخصیت او باعث شد تا در فصل آخر علاقه ای نسبت به شخصیت او نزد مخاطبان نیز باقی نماند. او یک ملکه تراژیک است که ظاهراً برای چیزی که پایانی بی نقص دانسته می شد، قربانی شد.

۷- شیرین برثیون

شیرین براتیون شاید شخصیتی بسیار فرعی در بازی تاج و تخت باشد، اما داستان او همچنان یکی از تلخ ترین و تکان دهنده ترین داستان های این سریال است. به عنوان یک شخصیت دوست داشتنی و معصوم، شیرین توسط پدرش برای جاه طلبی های سیاسی اش قربانی شد. زندگی غم انگیز او با بیماری گری اسکیل یا فلس خاکستری آغاز شد، بیماری لاعلاجی که ناخواسته او را منزوی کرد و حتی پدر و مادرش را به این باور رساند که او نفرین شده است.

با وجود این ناملایمات، در داستان، شیرین به عنوان دختری مهربان، معصوم و باهوش به تصویر کشیده می شود و دوستی او با سر داووس یکی از دلگرم کننده ترین اتفاقات این سریال بود. با این وجود، شیرین واقعاً به خاطر داشتن والدینی نامهربان که جاه طلبی خود را بر او ترجیح دادند، شخصیتی نفرین شده به نظر می رسید و سرنوشتی غم انگیز و به شدت تراژیک را تجربه کرد که نشان دهنده وحشی گری و بی رحمی دنیایی است که بازی تاج و تخت در آن روایت می شود. این کودک بی گناه سزاوار سرنوشتی بسیار مهربانانه تر از آنی بود که در آتش بسوزد.

۵- سانسا استارک

رنج سانسا استارک به قدری شدید و هولناک بود که بینندگان این سوال را مطرح کردند که آیا این رنج ها بیش از حد نیست. در میان تمام شخصیت های سریال بازی تاج و تخت، او به طور غیرقابل انکاری برخی از سخت ترین آزمایش ها را تحمل کرد.

در حالی که بچه های استارک بعد از مرگ پدرشان پراکنده شده بودند، سانسای ظریف، که سوفی ترنر نقش او را بازی می کرد، در لانه شیرها مانده بود و مجبور به تحمل انواع تحقیر، آزار و خیانت می شد. این فراز و نشیب ها، او را از یک دختر لوس به یک شخصیت پیچیده و انعطاف پذیر تبدیل کرد که تجربیات دردناکی از مشاهده سر بریدن پدرش، از دست دادن گرگینه اش، تا تحمل آزار جسمی و روانی توسط شوهران و اطرافیانش را متحمل شده بود.

مشکلات او به همین ها و تحقیرهای کینگز لندینگ ختم نشد؛ زیرا اگر چه توانست از کینگز لندینگ فرار کند، اما به دام رمزی بولتون افتاد، شروری که از جافری بیرحم تر و شیطان صفت تر بود. تغییر شخصیت سانسا از یک دختر ساده به یک زن مستقل و مصمم و در نهایت تبدیل شدن به ملکه شمال، تحولی الهام بخش و پایانی مناسب برای داستان او در سریال بازی تاج و تخت بود.

۳- جان اسنو

جان اسنو، درست مانند دنریس تارگرین، ماهیت یک قهرمان تراژیک را دارد. احساس شرافت و وظیفه تزلزل ناپذیر جان گاهی اوقات او را به سمت تصمیمات اخلاقی اشتباه و در عین حال استراتژیک سوق می داد. به سبک قهرمانان سنتی یا شکسپیری، او از حرامزاده وینترفل به فرمانده نگهبانان شب می رسد و حتی عنوان پادشاه شمال را به دست می آورد.

اما علی رغم تمام رنج ها و دردهایی که با آن ها روبرو بود – از تحمل ننگ حرامزاده بودن، خدمت در فضای خشن و خطرناک نگهبانان شب، و زنده ماندن پس از کشته شدن توسط مردان خودش تا از دست دادن دو زنی که دوست داشت و مشکل داشتن با هویت واقعی که تازه به آن پی برده بود – جان اسنو هنوز هم پایانی به مراتب بدتر از مرگ داشت. جان اسنو یکی از کسانی است که در طول سریال رنج و سختی زیادی را تجربه کرد و در نهایت چیزی از قبل این همه رنج نیز عایدش نشد.

۱- هودور

هودور همیشه کند ذهن و بی صدا نبود؛ او روزگاری یک اسطبل دار جوان در وینترفل بود که با نام وایلیس شناخته می شد. فصل ششم بازی تاج و تخت نشان داد که وفاداری تزلزل ناپذیر او به برن همان دلیلی است که مغز او به خاطرش آسیب دیده است. در قسمت پنجم، توانایی برن در دیدن گذشته سهواً بر ذهن وایلیس جوان تاثیر می گذارد و او را به هودور تبدیل می کند. این قسمت یکی از احساسی ترین و مهم ترین لحظات سریال بود که درک عمیق تری از یک شخصیت اشتباه فهمیده شده ارائه می داد و داستان او را تکان دهنده تر و ویرانگرتر می کرد.

ارتباط نزدیک هودور با برن در نهایت منجر به مرگ او شد جایی که او از اربابش در برابر وایت واکرها محافظت می کند. داستان هودور واقع یکی از غم انگیزترین و فراموش نشدنی ترین لحظات این سریال بود. با توجه به اینکه برن ناخواسته باعث مرگ هودور می شود، بعد از مرگ هودور، بحث های زیادی در مورد شرور بودن برن مطرح شده است.

منبع: روزیاتو

منبع: faradeed-159751

برچسب ها
نسخه اصل مطلب