جستجو
رویداد ایران > رویداد > مهر در تقلای اشک ها و لبخندها

مهر در تقلای اشک ها و لبخندها

اول مهر، از معدود روزهای خاطره‌انگیز هر کودک و نوجوانی است که طعم درس و مدرسه را چشیده و از جمله خاطرات ماندگاری است که کمتر به بوته فراموشی سپرده می‌شود.

میثم نمکی آرانی:

اول مهر، از معدود روزهای خاطره‌انگیز هر کودک و نوجوانی است که طعم درس و مدرسه را چشیده و از جمله خاطرات ماندگاری است که کمتر به بوته فراموشی سپرده می‌شود.
به‌یادآوردن چهره‌های معصومانه دانش‌آموزانی که اولین روز ماه مهر، زندگی در خارج از خانه را تجربه می‌کنند تا تداعی رفتارهای مهرورزانه معلمانی که با آغوش باز به استقبال گلهای دانش و دانایی می‌رفتند تا اشک‌ها و لبخندهای پدران و مادرانی که فرزندانشان را به امیدی راهی مدرسه کرده‌اند جملگی تصویرهایی بی‌بدیل از شروع یک زندگی جدید است.
در این میان یادآوری برخی جلوه‌ها و چهره‌های خاص، توأم با اندوه یا شادمانی‌های هست که تأثیر آن تا سال‌ها در ذهن و زبان ماندگار است.
مثلاً باید از معلمان مهربانی یادکرد که اینک در دل خاک‌ها آرمیده‌اند و مسافر ابدیت شده‌اند یا باید دل‌نگران معلمانی بود که روزگاری طنین شوق‌انگیز تدریسشان در فضا می‌پیچید اینک به دلیل کهولت یا بیماری، فریادی جز سکوت ندارند و یا باید مراقب دل‌های نازک و شکسته دانش‌آموزانی بود که پدران قهرمانشان برای دفاع از امنیت و سلامت آسمانی شدند تا مبادا آرامش زندگی کنیم  و حالا آنها بدون همراهی پدر، راهی مدرسه شده‌اند.
نیز باید قدردان مادران فداکاری باشیم که به‌عنوان سرپرست خانواده، مردانه به کار و تلاش مشغول‌اند تا یتیم بودن را احساس نکنند و یا باید مراقب آرزوهای کودکانه دانش‌آموزان بی‌بضاعتی باشیم که با دستهای خالی به مدرسه آمده‌اند باید دستگیرشان شد.
این جلوه‌های بی‌شمار، همان تصویرهای تلخ و شیرینی است که هیچگاه از ذهن و زبان‌ها دور نمی‌شود.
اول مهر امسال اما مقارن با سه اتفاق متفاوتی بود که مرا به تأملی ژرفناک فروبرد:
اولین اتفاق، دیدار با معلم بازنشسته‌ای بود که در کلاس‌هایش، «تاریخ ایران و جهان»را می‌خواندیم وبا سرنوشت و سرگذشت ملت‌ها آشنا می‌شدیم اما حالا او را قامت یک معلول از پای افتاده‌ای دیدم که بر اثر سکته مغزی سال‌هاست قدرت تکلم و تحرک ندارد ولی همچنان با نگاه مهربانش، فرزندان دیروز مدرسه‌اش را نوازش می‌کند و وقتی از احوال این معلم وارسته جویا شدم دریافتم که بعد از مرگ همسرش، تنهایی‌هایش را با حضور هر روزه در فضای بیمارستان نزدیک منزلش می‌گذراند.!!
دومین اتفاق، دیدن و شنیدن دل‌نوشته زیبا اما سینه‌سوز دختر شهیدی بود که در زنگ آغاز تحصیلی سال جدید، از دلتنگی‌ها و نجواهای درونی‌اش با پدر شهیدش سخن گفت و اشک‌ها را بر چهره‌ها جاری ساخت.«زینب خانم» دانش‌آموز کلاس سوم دبستانی است که آرزو داشت روز اول مدرسه را با همراهی پدر آغاز کند اما او چون پرستویی مهاجر پرواز کرده بود تا از دوردست‌ها، فرزند و فرزندان شهر و میهنش را یاری کند.
«زینب خانم» دل‌نوشته‌اش چون خطبه همنام مبارکش حضرت زینب کوبنده و توفنده بود و نشان می‌داد اراده مصممی برای برآورده‌شدن آرزوی پدر که همانا تحصیل و تهذیب است دارد.
و اتفاق سوم تمنای ملتمس گونه پسربچه‌ای بود که  درست در اولین روز مهر و پیش از طلوع آفتاب با به صدا در آوردن زنگ منزل، با صدایی مضطرب و پریشان، مطالبه دفتر و قلم کرد تا در روز اول مدرسه از هم‌کلاسی‌هایش خجالت نکشد.
او می‌توانست درخواست مادی داشته باشد اما چون شور و حرارت مدرسه رفتن و درس‌خواندن در سر داشت، صادقانه و ملتمسانه، دفتر و قلم مطالبه کرد.
می‌خواستم اول مهر را با شادی‌های کودکانه ایام دانش‌آموزی خود شروع کنم اما این اتفاقات دست‌مایه‌ای شد برای نگریستن توام با گریستن به آغاز ماه مهر و فصل شکوفایی و شکفتن‌ها.
باشد که مهر را با مهربانی‌ها پشت سر بگذاریم و....

برچسب ها
نسخه اصل مطلب