روایت دوستی با کتاب و کودک
گفتگو با فرمهر منجزی؛ مترجم، ویراستار، پژوهشگر و مروج کتابخوانی
تا کنون حدود 180 کتاب ترجمه و بالای دویست کتاب ویرایش شده دارد. همین جمله کافی است تا پای صحبتهای او بنشینید و بخواهید بدانید او چه پاسخهایی به پرسشهای رویداد امروز داده است. خانم مترجم متولد 1339 مسجد سلیمان است. او تجربه زندگی در شهرهای آغاجاری، جزیره خارک، اهواز و تهران را دارد. برای ترویج کتاب و کتابخوانی به بسیاری از روستاهای ایران رفته است. با هم پاسخهای فرمهر منجزی را میخوانیم:
* فرمهر منجزی را چقدر میشناسید؟
نمیدانم. سئوال سختی است. فکر میکنم خودم را به خوبی میشناسم، ضعفها و قوتهایم را میدانم و سعی میکنم ضعفها را برطرف کنم. البته برایم خوشایندتر است که شناخت دیگران را از خودم بدانم. آدمی معمولی هستم مثل همهی آدمهای دیگر. بیشتر خوشبین و پرتحرک و کمتر بیکار.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
برای خواندن کتاب ناچارم برنامه داشته باشم. تعدادی کتاب را به این دلیل میخوانم که از بین آنها برای ترجمه انتخاب کنم. تعدادی را برای داوری و نظر دادن میخوانم و کتابهایی را هم مایلم بخوانم، بخاطر علاقهام میخوانم. پس ناچارم برای خواندن برنامهریزی کنم. البته الگوی خاصی ندارم، شاید چون نمیتوانم خودم را در یک چارچوب و قالب بگنجانم. تنوع در خواندن را ترجیح میدهم. گاهی ناچارم کتابهایی را هم که دوست ندارم تا آخر بخوانم، مبادا قضاوتم درباره آن کتاب درست نباشد و نظر غیرواقعی بدهم.
*چه الگویی برای مطالعه بهخصوص به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنید؟
هر کودک و نوجوانی بنظرم خودش ذائقه خواندنش را پیدا میکند. همینطور هم شیوه خواندنش را. نمیشود به بچهها الگوی مشخصی داد. هر بچهای دنیایی است مستقل. کافی است آنها را با کتاب و مطالعه آشنا و مأنوس کنیم، خودشان آنچه را دوست دارند پیدا میکنند و برای این کار برنامهریزی میکنند.
*دوره کودکی و نوجوانی شما چقدر با کتاب و بازی همراه بود؟ چه بازی هایی می کردید؟ از بین بازی و کتاب کدامیک در ساخت شخصیت شما، تاثیر بیشتری داشتند؟
تقریباً تمام دوران کودکی و نوجوانیام و بعد از آن تا همین امروز، با کتاب گذشت و میگذرد. همیشه و همهجا کتاب همراهم بود وهست. زمانی که خودم نمیتوانستم بخوانم بزرگترها برایم کتاب میخواندند و قصه میگفتند، مخصوصاً پدرم زیاد برایم کتاب میخواند.
کتابهای داستانی که دوره ما بود، مجموعه کتابهای طلایی که اکثراً خلاصه ادبیات کلاسیک بودند. کتابهای زمرد. قصههای خوب برای بچههای خوب، مجلههای کیهان بچهها و کتابهای مصوری که گاهی مؤسسههای مطبوعاتی مثل کیهان داشتند، دختران و پسران و بعدها مجلههای دیگر. کتابهای خوبی که انتشارات امیرکبیر داشت و کتابهای جیبی. کتاب خوب زیاد داشتیم. خوشبختانه دوره کودکی من دوره بازی و بازیگوشی بود. بازیهای جمعی و بیرون از خانه زیاد بود، مثل بچههای امروز نبودیم که امکان بازی ندارند. از بازیهایی مثل گرگم به هوا، وسطی، قایم موشک گرفته تا ورزشهایی مثل فوتبال و بسکتبال و بدمینتون و دوچرخهسواری و… نمیشود گفت کدام کتاب یا کدام بازی، بنظرم شخصیت هرکسی را عوامل مختلفی میسازد، خانواده و محیط اجتماعی، دوستان، معلمها، سرگرمیها، خواندنیها و دیدنیها، سفرها و… همه و همه در آدم تأثیر دارد. از بین کتابها همیشه فکر میکنم افسانههایی که در کودکی خواندم یا برایم خواندند در من تأثیر زیادی داشته.
* اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تأثیری در کارهای شما داشته است؟
شاید بتوانم بگویم چون کودکی و نوجوانیام در محیطهایی امن و آزاد گذشته تأثیر زیادی روی رفتار و تفکرم داشته. خوشبختانه این شانس را داشتم که هم در شهرهای مختلف زندگی کنم و هم محیط امنی داشته باشم. بطوری که بیشتر وقتم را با دوستان و همکلاسیها و همسالانم میگذراندم. و فکر میکنم این امنیت خاطر و آزادی عمل بعدها اثرش رانشان داده است. در مورد خودم گاهی فکرمیکنم خاطرات کودکیام در انتخاب کتاب برای ترجمه و بعضی فعالیتها، بخصوص فعالیتهای گروهی و مشارکتیام نقش زیادی داشته و دارد.
*رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟
فضای مجازی را در حد سوادم استفاده میکنم. به هر حال ناچارم برای انجام کارهایم از این فضا استفاده کنم. نوشتن در شبکههای اجتماعی، برگزاری کارگاههای آنلاین و جلسههای آنلاین و…. از تجربههایم در این فضاست. به هر حال درست است که ارتباط فیزیکی شاید تأثیر گذارتر باشد ولی ارتباط در فضای مجازی گستردهتر و همهگیرتر است. برای نویسندگان و مترجمان امکانی است برای ارتباط با دورافتادهترین نقاط و شناخت گستردهتر مخاطبان. از طریق شبکههای اجتماعی به راحتی میتوان با کودکان مناطق مختلف گفتوگو کرد. البته بگذریم که با این اینترنتی که ما داریم مشکلات زیادی وجود دارد، ولی در صورتی که شرایط عادی باشد، امکان فوقالعادهای است. در زمینه معرفی کتاب که خیلی میشود از این فضا استفاده کرد، همینطور بازخورد گرفتن.
*چه شد که سراغ ترجمه رفتید؟
بازهم میتوانم بگویم انتخاب این شغل هم ریشه در کودکیام دارد. زمانی که پدرم داستانهایی به زبان انگلیسی میخواند و به فارسی برایم ترجمه میکرد. و آشنایی با زبان انگلیسی از کودکی و دوره دبستان. با وجود اینکه در دانشگاه رشته دیگری خواندم و شغلی که انتخاب کردم چیز دیگری بود، در نهایت به طرف ترجمه، آن هم درحوزه کودک کشیده شدم و فکرمیکنم ریشهاش در کودکیام بوده و در ذهنم حک شده بود که روزی میتوانم داستانها را به زبان فارسی بنویسم.
*نوشتن را بیشتر دوست دارید یا خواندن را؟ نویسندگان محبوب شما چه کسانی هستند؟
تلاس میکنم نوشتن و خواندن را همراه وهمسنگ پیش ببرم. باید بخوانم تا بتوانم بنویسم. این دو لازمه همدیگر هستند. سعی میکنم تا جایی که میتوانم در خواندن بهروز باشم. کارهای نویسندهها و مترجمهای زیادی را خواندهام و میخوانم. کارهای میلانکوندرا و آگوتا کریستوف و گراتزیا دلدا و… و ترجمهها و نثر نجف دریابندری، بهمن فرزانه، گلی ترقی و احمدمحمود.
*کودک درون شما به شما، هر روز صبح چه دستوری می دهد؟ شب زود می خوابد یا با هم جر و بحث دارید؟
راستش را بخواهید هر روز یک چیزی میگوید. شاید چون کمی تنوع طلب است. البته خیلی نمیتواند جولان بدهد، چون کارها زیاد است من باید اول کارها و مسئولیتها را انجام دهم، که خوشبختانه کارهایی که انجام میدهم هم تنوع دارند. زود خوابیدنی در کار نیست. اصولا این کودک خیلی با خواب میانهای ندارد! و مثل آلیونوشکا در داستان پشه بینیدراز دیروقت هم که میخوابد: «یک چشمش خواب است و دیگری بیدار، یکی از گوشهایش خواب است و دیگری بیدار.»
*مجموعه فرهنگنامه کودکان و نوجوانان به دنبال چیست و مخاطب اصلی آن چه کسانی هستند؟
فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، همانطور که خانم میرهادی عزیز همیشه میگفتند به این دلیل شروع به کار کردکه ایشان عقیده داشتند کودک و نوجوان ایرانی نیاز به کتاب مرجعی دارد که از نگاه ایران باشد. از زاویه دوربین یک ایرانی به موضوعها نگاه شود. و ایشان همت کردند و با همراهی تعداد زیادی از کارشناسان دلسوز این کار را شروع کردند که خوشبختانه دارد به جلدهای پایانی میرسد. مخاطب اصلی فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، معلمها، والدین و مربیان ومروجان هستند. بیشتر کودک و نوجوان از ۱۰تا۱۶سال در نظر است، ولی معلمها میتوانند بهترین و بیشترین استفاده را از آن ببرند.
*نقش شما در فرهنگنامه کودکان و نوجونان چه بود؟
من از سال ۱۳۷۲ همکاریام را به عنوان نویسنده و ویراستار در گروه مردمشناسی شروع کردم و تا الان هم این همکاری ادامه دارد. تعدادی مقاله نوشتهام و سالهاست ویراستار گروه هم هستم. البته علاوه بر این یک دوره هم عضو هئیت مدیره بودم و سالها هم عضو گروه پیگیری که به عنوان نماینده چند گروه پیگیر خواستهها و مشکلات آن گروهها بودم. گروه پیگیرییزیهای جلدها و تعیین موضوعهای هم اندیشیها هم بود.
*مهم ترین تفاوت ترجمه برای کودکان و نوجوانان با دیگر ترجمه ها در چیست؟
ترجمه در هر زمینهای خصوصیات خود را دارد. ترجمه برای کودکان و نوجوانان نیاز به شناخت واژگان این گروه سنی، خصوصیات آنها و علایقشان دارد. شاید بنظر برسد نوشتن و ترجمه برای کودکان و نوجوانان راحتتر باشد. در حالیکه برگرداندن متنی با واژگان محدودتر اگر نگوییم سختتر، راحتتر هم نیست. دایره واژگانی خردسال، کودک و نوجوان نسبت به بزرگسال بسیار محدودتر است. و در متنهای این گروه سنی گاهی محدودیت استفاده از برخی واژگان نیزهست.
*از کی سراغ مطبوعات و به ویژه روزنامه رفتید؟ هنوز هم این ارتباط ادامه دارد؟
از سال ۱۳۶۹ در روزنامه اطلاعات، ماهنامه ادبستان فرهنگوهنر مشغول شدم. ابتدا در بخش خبرهای هنری و فرهنگی و بعد انجام مصاحبههایی با موسیقیدانها، خوشنویسها، نقاشها، سازندگان ساز و…همینطور هم ترجمه مقاله و کارشناسی داستانهای رسیده. در روزنامه اطلاعات هم مسئولیت صفحه معرفی کتاب را داشتم و در اطلاعات بینالملل، صفحه کودک. بعدها هم در اتحادیه ناشران نشریه گزارش کتاب را در میآوردم. این سالها در مطبوعات به صورت موظف کار نکردهام، ولی جسته و گریخته یادداشتهایی در جاهای مختلف و به مناسبتهایی نوشتهام. یا نشریههای داخلی در سازمانهای غیردولتی و داوطلب تهیه کرده و میکنم.
* دوست دارید شما را بیشتر با کدامیک از واژه های نویسنده، مترجم، ویراستار، بازنویس، پژوهشگر، منتقد،مروج و روزنامه نگار بشناسند؟
فکر میکنم بهتر است من را به عنوان خودم بشناسند و اینهایی که نام بردید، شغل و فعالیت است. بیشتر از همه مترجم هستم و بقیه کارها را هم که همواره انجام میدهم.
*برای بزرگ ترها هم کار نوشته اید؟
چند مقاله ترجمه کردهام و فعالیت مطبوعاتیام هم در حوزه بزرگسالان بوده. و البته یادداشتهای گاهبهگاهی که مینویسم و جزوههای آموزشی برای کتابداران و والدین.
*چه کنیم که نسل جدید را بهتر بفهمیم؟ کتاب ها در این رهگذر چه تغییراتی باید بکنند؟
فعلا که داریم تلاش میکنیم. اما به هرحال تفاوتهای بین نسلی همیشه بوده و هست. از نظر کتابی که در بخش ترجمه تقریبا به روز هستیم و کتابهایی که در دنیا خواهان دارد بلافاصله در اینجا هم ترجمه میشود. نویسندگان هم تلاش میکنند همراه شوند و موضوعهایی که به پان میپردازند هم نزدیک به سلیقه کودک و نوجوان امروزی باشد. کتابها همیشه در زندگی ما نقش داشتهاند. تأثیر ادبیات هر چند زیاد نباشد، همواره وجود داشته است.
* شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه به ویژه کودکان و نوجوانان را چه میدانید؟
دلایل مختلفی را میتوان برشمرد. اولینش نظام آموزشی همچنان ضد کتاب است و بعد ازآن به ناچار خانوادهها هستند که یه همان دلیل مانع خواندن فرزندانشان میشوند. نظام آموزشی هم چنان کتاب محور و درس محور و نمره محور است و بچهها را وادار میکند فقط به دنبال محفوظات باشند و فرصت مطالعه کتابهای مورد علاقهشان را ندارند. درِ مدارس به روی نویسنده و مترجم و مروج بسته است و تابلو ورود کتابهای غیردرسی ممنوع را بزرگ سر درِ مدارس آویزان کردهاند. در چنین جامعهای شما چه توقعی از کودکان و نوجوانان دارید. چه کسی باید آنها را با کتاب و مطالعه آشنا کند؟ البته بنظرم این روزها نوع خواندن کودکان و بهخصوص نوجوانان متفاوت است، شاید مثل ما کتاب دست نگیرند، ولی در فضای مجازی و با استفاده از وسایل الکترونیک،مطالعه میکنند.
*به پرسه زدن چقدر علاقمند هستید و کجاها پرسه می زنید؟
نمیدانم منظورتان از پرسه زدن، چه نوع پرسه زدنی است. پرسه زدن در کتابها در طبیعت، در خیابان یا.... به هر حال اهل پرسه زنی در همه اینها هستم. به سفر و طبیعتگردی علاقه دارم. به خرید و گشتن در خیابانها و بازارهای مختلف علاقه دارم. اهل کتابفروشیگردی هم هستم.
*در زندگی شخصی خودتان به کودک نزدیک هستید یا مادر؟
بستگی دارد در چه موقعیتی باشم، با کودکان کودک ودر مقابل بعضی از بزرگسالان نقش مادری و حفاظتی_مراقبتی دارم. فکر میکنم هر کدام از ما نقشهای مختلفی را در شرایط متفاوت به عهده داریم.
زندگی و فعالیت های منجزی به قلم خودش
دوران کودکی وآشنایی با کتاب
دوران کودکی خوب و شادی داشتم. بازی و تفریح و دسترسی به کتاب های خوب. از وقتی که یادم میآید کتاب در زندگی ام بوده. پدرم کتابخوان بود وهمیشه برایم کتاب میخواند. کتابخانه ایشان همینطورکه من بزرگتر میشدم، گسترده تر می شد. پدر برایم افسانهها و داستانها را به زبان انگلیسی میخواند. آن موقعها که هنوز مدرسه نمی رفتم همه برایم کتاب می خواندند و قصه می گفتند. شاید بتوانم بگویم هر کدام از نزدیکانم را با یک قصه به یاد میآورم. پدرم کتابهای انگلیسی میخواندند و برای من ترجمه میکردند. آن موقع من همه جور داستانی را میشنیدم و به همین دلیل هیچوقت با کتاب بیگانه نبودم و کتاب همیشه یک بخشی از زندگی و علاقهام بوده است. یادم می آید هر وقت پدرم می خواست برود سفر همیشه یک لیست کتاب حاضر و آماده دستش می دادم که برایم بیاورد. تنها سفارشی که داشتم کتاب بود. آن هم به تعداد زیاد.
من متولد پانزدهم اردیبهشت ماه سال 1339 در شهر مسجد سلیمان هستم ولی در آنجا زندگی نکردم. از بچگی تا کلاس سوم دبستان در شهرستان آغاجاری در استان خوزستان بودم و بعد کلاس چهارم و پنجم دبستان را در اهواز گذراندم. از اول راهنمایی هم به جزیره خارک رفتیم و من تا زمان دیپلم در همان جزیره خارک درس خواندم و دیپلمم را آنجا گرفتم.
بنابراین بستر خانواده به لحاظ فرهنگی برایم فراهم بوده که اهل مطالعه شوم.هم دور و برم کتاب زیاد بود و هم کتابخوان.
, آشنایی ام هم با کتابهای انگلیسی زبان و علاقهام به ترجمه و نوشتن هم شاید از همان شروع شد. زمانی که پدر کتابهای انگلیسی میخواند و به فارسی ترجمه میکرد و من مینوشتم و در عالم بچگی تصور میکردم خودم نویسنده آن داستانها هستم. و البته یک چیزهایی برای خودم مینوشتم و در دفترم یادداشت میکردم. حتی به خیال خودم کار تحقیقی هم انجام میدادم. وقتی در جزیره خارک بودیم برای خودم در مورد آنجا مینوشتم ولی هیچوقت به نویسندگی فکر نمیکردم.
از دورهی راهنمایی آرزویم این بود که روزی بتوانم با یک ماشین بزرگ پر از کتاب به جاهای مختلف سفر کنم و با بچهها کتاب بخوانم. که فکر میکنم همراهی با کانون توسعه فرهنگی کودکان و رفتن میان کودکان روستایی و عشایری و برگزاری کارگاههای کتابخوانی و گفتوگو با آنها تا حدی این آرزو را برآورده کرده باشد.
دبیرستان که رفتم رشتهی اقتصاد خواندم، چون آن موقع دلم میخواست قاضی بشوم و رشته حقوق بخوانم، پس باید یکی از رشتههای علوم انسانی را می خواندم. البته دردانشگاه هم رشته اقتصاد خواندم.
که دورهی جوانیام با تحولات ایران و تغییرفضای اجتماعی و سیاسی همراه شد و بسیاری از آرزوها در حد همان آرزو باقی ماند.
در کنار مدرسه و دانشگاه، چون به زبان انگلیسی هم علاقهمند بودم و از دوران کودکی و در دبستان خواندن این زبان را شروع کرده بودم، بعد از گرفتن دیپلم یادگیری زبان انگلیسی را جدیتر دنبال کردم. به انجمن ایران و آمریکا که کانون زبان شد و انجمن ایران و انگلیس که مؤسسه میرداماد شد رفتم و در آنجا این شانس را داشتم که آقای احمد پوری استادم بودند. کلاسهای مترجمی را هم در دفتر مطالعات ادبیات داستانی، مؤسسه سیمین، مرکز نشر دانشگاهی و کلاسی پستی و از راه دور، گذراندم.
بعد از گرفتنِ لیسانس اقتصاد به دلیل شرایط جدید کشور و سختگیریهایی که در استخدام بود. در رشتهی اقتصاد کارم را ادامه ندادم و خیلی اتفاقی به حوزهی روزنامهنگاری قدم گداشتم.
سال 1369به پیشنهاد یکی از دوستان در روزنامه اطلاعات و مجله ادبستان فرهنگ و هنر مشغول به کار شدم.
در آنجا از کار روابط عمومی و مصاحبه گرفته تا ترجمه و ویرایش انجام میدادم. در همان زمان هم دوره روزنامه نگاری را در مرکز آموزش رسانه گذراندم. من آن زمان انجمن خوشنویسان هم میرفتم، پس بخشی از کارم برای مجله ادبستان شد مصاحبه با استادان خوشنویسی. ضمن اینکه مقالههای هنری هم ترجمه میکردم. همینطورهم مصاحبه با استادان موسیقی و دیگرهنرمندان. درهمان سال همزمان در شورای کتاب کودک، دوره مقدماتی آشنایی با ادبیات کودک را گذراندم. و بعد از آن در گروه های بررسی ادبیات کودک در شورا فعالیتم را در زمینه ادبیات و کتاب کودک شروع کردم. در شورا کارگاه ادبیات کودک را با استادانی چون، توران میرهادی، نوش آفرین انصاری، ثریا قزلایاغ و منصوره راعی گذراندم. از سال ۱۳۷۲ هم در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان به گروه مردم شناسی پیوستم و نویسنده و ویراستار این گروه شدم که تا این زمان همچنان مشغول هستم.
در روزنامه اطلاعات مسئولیت صفحه معرفی کتاب به من سپرده شد. هرهفته بیش از پنجاه کتاب در آن صفحه معرفی میکردم. با راهاندازی اطلاعات بینالملل که در لندن چاپ و منتشر میشد مسئولیت صفحه کودک به من سپرده شد. ادامهی کار روزنامهنگاریام تهیهی نشریهای به نام"گزارش کتاب" بود برای اتحادیه ناشران و کتابفروشان.
کارترجمه را از همان زمان که در مجله بودم شروع کردم. با ترجمهی مقالات هنری و داستانهای بزرگسال. امّا ترجمه برای کودکان را از سال 1374 با کتاب "خواهرکوچولو"، شروع کردم.
از آن زمان تا کنون حدود 180 کتاب ترجمه و بالای دویست کتاب ویرایش شده دارم. چون همزمان دورههای ویرایش مرکز نشر دانشگاهی را هم گذراندم. اولین دوره ترجمه و ویرایش مرکز نشر دانشگاهی سال 1371 برگزار شد که من در آن دوره شرکت کردم.
در این سالها فعالیتهای فرهنگیام را همزمان با عضویت درانجمن نویسندگان کودک و نوجوان، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، کانون توسعه فرهنگی کودکان، انجمن صنفی مترجمان، مؤسسه فرهنگی-هنری سپهر(شبکه مروجان کتابخوانی کشور)، لاکپشت پرنده و... ادامه دادهام.
همچنین به عنوان کارشناس کتاب کودک با ناشرهای گوناگون همکاری داشتهام.
عضویت در کانون توسعه فرهنگی کودکان
از سال ۱۳۷۹ بعد از آشنا شدن با خانم منیرهمایونی، مدیرکانون توسعه فرهنگی کودکان، و تأسیس این نهاد فرهنگی، فعالیتهای ترویج کتابخوانی را به صورت جدی در روستاها و مناطق عشایری و حاشیه شهرها آغاز کردم.
در شهرها کم و بیش امکاناتی وجود دارد، ولی در روستاها چنین امکاناتی وجود ندارد. راهاندازی یک کتابخانه در روستا باعث تحول و دگرگونی در آن روستا میشود. وقتی یک کتابخانه در روستایی تأسیس میشود فقط تبدیل به جایی برای کتاب خواندن صرف نمیشود، بلکه تبدیل به مجتمعی فرهنگی میشود و علاوه بر کتاب خواندن، کارهای مختلفی نظیر بازیهای دسته جمعی و فکری، دیدن فیلم و کاردستی درست کردن، شرکت در کارگاه های آموزشی، آشنایی با هنرهای مختلف، هم انجام میدهند. معلمها از کتابهای کتابخانه استفاده میکنند و به مدرسه میبرند. شاید این کتابخانهها بتوانند بخشی از کمبودهای مختلفی که در روستا هست را تأمین کنند. ما در کتابخانههایمان تاکید روی آموزش داریم و به همین دلیل مرتب به روستاها سفر میکنیم. معمولاً در سفرها عدهای کارشناس را نیز همراه خودمان میبریم که کارگاه های مختلفی را برای کودکان، نوجوانان، والدین و معلمان برگزار می کنند. کارگاههایی با موضوع های متنوع، همچون؛ آشنایی با محیط زیست، بهداشت و مشاوره روانشناسی. هر جایی هر نیازی داشته باشد سعی میکنیم نیازهای آنها را تأمین کنیم. به نظرم راه اندازی کتابخانه در روستاها و مناطق عشایری کار مؤثر و بسیار خوبی بوده است. نگرش بچهها و خانوادهها را تغییر داده است. کتابخانه مکانی امن برای بچهها شده است که بیایند دورهم جمع شوند و کتاب بخوانند. خانمها در کتابخانهها کلاسهای خیاطی و آشپزی برگزار میکنند. کتابخانهها فقط خاصِ امانت گرفتن و خواندن نیست. بلکه کارهای بیشتری در آنجا اتفاق میافتد. از این حیث بسیار تأثیرگذار است.
فعالیتهای ترویج کتابخوانی
فعالیتهای ترویج کتابخوانی و برگزاری کارگاهها برای کودکان، معلمها و مربیها و کتابداران روستایی را از سال ۱۳۸۰ با پیوستن به کانون توسعه فرهنگی کودکان، از روستای خُنگ، در استان خراسان جنوبی و در کتابخانه و مدارس آن روستا شروع کردم.
با کودکان کتابخوانی و بلندخوانی میکردم و برای تقویت اعتماد به نفس کودکان و نوجوانان و تمرکز و روانخوانی آنها گروه خوانی را برنامه ریزی کردم. با هم کتاب میخواندیم. بچهها هرکدام داوطلب خواندن بودند، بخشی از داستان را میخواندند. سپس درباره موضوع و اتفاقات کتاب با هم صحبت میکردیم. این گروه خوانی را در همه کتابخانههای روستایی همچنان ادامه میدهیم.
درکانون توسعه فرهنگی کودکان مسئولیت انتشارات به عهده من بود. از ابتدا برای مستند کردن فعالیتها نشریهای ماهانه داشتیم. سپس به فراخور بیشتر شدن فعالیتها و نیاز مخاطبان، نشریات دیگری از جمله، ویژه نامهها و پیک کتابدار هم به این نشریات اضافه شد که تهیه آنها به عهده من بود. بعد از آن هم تولید محتوای سایت و کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام.
در سایت بخش معرفی کتاب راهاندازی شد که با نوشتن معرفی برانگیزانندهای مخاطبان را با کتابها آشنا میکردیم.
طرحهایی برای ترویج کتابخوانی
در کانون توسعه فرهنگی کودکان برای تشویق کودکان، نوجوانان، والدین و مربیان طرحهایی پیشنهاد دادم. از جمله:
معرفی کتاب
با نوشتن جزوهی راهنما برای کتابداران شیوه گروه بندی و معرفی کتاب را به آنها آموزش دادم. در این طرح بچههای همسن با هم گروه کتابخوانی تشکیل میدادند. هر کدام کتابی انتخاب میکردند و میخواندند و بعد آن را به دوستانشان معرفی میکردند. شیوه معرفی کتاب هم مشخص بود، ابتدا مشخصات کامل کتاب، سپس توضیحی درباره داستان و بعد از آن دلایلی که کتاب را به دیگران معرفی میکردند.
خاطره نویسی
با برگزاری کارگاههای نوشتن خاطره در بسیاری از کتابخانهها، و خواندن چند کتاب با موضوع خاطره از بچهها میخواستم خاطرهای را که خودشان دوست دارند بنویسند. از آنجایی که خواندن و نوشتن برای بچهها چندان راحت نیست، مخصوصا در مناطق دوزبانه، ابتدا این کار برایشان سخت بود ولی به مرور و با تمرین، کاری لذتبخش شد. با اجرای این طرح به نوشتن بچهها، خواندن و توجه به جزییات و یادآوری آنها کمک شد.
زندگینامه نویسی
برای آشنایی کودکان با بزرگان وعادت به خواندن و نوشتن کارگاه زندگینامه نویسی را در تمام کتابخانهها اجرا کردم.
ابتدا چند کتاب زندگینامه با بچهها میخوانم و پس از آن، از آنها میخواهم تحقیق کنند و زندگینامه یکی از بزرگان را بنویسند. برای آموزش چگونگی نوشتن زندگینامه جزوهای در این زمینه تهیه کردم.
مقاله نویسی
با استفاده از فرهنگنامه کودکان و نوجوانان برای بچهها کارگاههای آشنایی با کتابهای مرجع و مقاله نویسی برگزار میکنم. معمولاً اولین مقاله هم مقالهای است درباره روستای خودشان مینویسند. به این ترتیب هم با آنچه دارند آشنا میشوند و هم تمرین میکنند چگونه میتوانند آنچه را دارند به صورت علمی در قالب مقاله ارائه دهند.
نامه نویسی
برای تشویق کودکان به نوشتن و همدلی و همراهی با دوستان و نزدیکانشان و اینکه بتوانند حرفشان را به فردی که نزدیک به خودشان میدانند بزنند، فعالیت نامه نویسی را با تهیهی جزوهای همراه با معرفی کتابهایی با موضوع نامه نوشتن، در کتابخانههای روستایی اجرا کردم.
رؤیاهایت را بساز
این فعالیت را بر اساس مجموعه کتابی به همین نام و برای تشویق کودکان به فکر کردن به آینده و داشتن رؤیا و آرزو طراحی کردم. از بچههای کتابخانههای روستایی خواستم به آرزو و رؤیایی که دارند فکر کنند و بگویند برای رسیدن به آرزویان چه برنامهای دارند.
برگزاری کارگاه آشنایی با ادبیات کودک برای معلمان
برای آشنایی معلمان با ادبیات کودک، شناخت مخاطب و شیوههای ترویج کتابخوانی این کارگاه را در روستاها اجرا کردم.
همچنین به دعوت بعضی از سازمانها در یکی دو شهر جلسههای آشنایی با والدین برای ترویج کتابخوانی و خواندن با کودک را اجرا کردم.
کتاب در گردش
کتاب ها در روستاهای کوچک به گردش می روند
طرح کتاب در گردش، فعالیتی است که با همفکری اعضای کانون توسعه فرهنگی کودکان چند سالی است در مناطق عشایری و روستاهای کم جمعیت اجرا میشود. مسئولیت این طرح در کانون توسعه به عهده من است.
علت شروع این فعالیت این بود که روستاها و عشایر کم جمعیتی بودند و هستند که نیاز به کتاب دارند. اما تعداد آنها در حدی نیست که کتابخانهای راهاندازی شود. به همین دلیل ساکهای کتاب طراحی شد که این ساکها به راحتی قابل حمل هستند. در هر ساک بین 50تا 80 جلد کتاب گذاشته میشود، همراه با یک بازی فکری، پازل و مداد رنگی. همچنین جزوههای آموزشی برای کار کردن با بچهها. شیوههای ترویج کتابخوانی، گفتوگو دربارهی کتاب و فعالیتهایی که میتوان با کتابها انجام داد به همراه تمام جزوههای آموزشی. ساکها به معلمان روستایی تحویل داده میشود. سپس کارگاهی به صورت آنلاین برای آنها برگزار میشود که شیوه کار توضیح داده میشود.
بعد از اینکه بچهها کتابها را خواندند و درباره آنها گفتوگو کردند و نظر نوشتند و دیگر فعالیتها را انجام دادند، کتابها سفر می کنند و به روستای دیگری و نزد کودکان دیگری می روند. این کتابها بین کودکان روستاها و مناطق کم جمعیت گردش میکنند.
عضویت در گروههای برنامه ریزی وسیاستگذاری برای یافتن شیوههای ترویج کتابخوانی وگسترش آن
سال 1393 به دعوت مدیرکل دفترمطالعات و برنامه ریزی ترویج کتابخوانی برای تشکیل کارگروه آسیب شناسی و راهکارهای ترویج کتابخوانی تشکیل دادند که من هم عضوی از این کارگروه بودم. قرار بود برنامههایی برای گسترش کتابخوانی طراحی و اجرا شود.خوشبختانه طرحهای خوبی بعد از آن در آن دفتراجرا شد که من هم تا زمانی که این طرحها ادامه داشت، همراه بودم. یکی از آنها جشنواره "مروجان کتابخوانی" بود و دیگری "جام باشگاههای کتابخوانی".
جشنواره "مروجان کتابخوانی" توانست این موضوع را مطرح کند که ترویج کتابخوانی یک فعالیت است و شما میتوانید کتابخوانی را به شیوههای مختلف انجام بدهید. من در پنجمین دوره جشنواره "مروجان کتابخوانی" دبیر جشنواره بودم و تا زمانی که جشنواره ادامه داشت، یعنی تا هشتمین دوره، عضو شورای سیاستگذاری و داور این جشنواره بودم.
همچنین از اولین دوره جام باشگاههای کتابخوانی، عضو شورای سیاستگذاری، مدرس، و دو دوره هم دبیر جشنواره بودم.
جام باشگاههای کتابخوانی فعالیتی کشوری بود. همراه با آموزش شیووههای ترویج کتابخوانی، تشکیل باشگاههای کتابخوانی و شیوه مستند کردن فعالیتها. این جشنواره پنج سال ادامه داشت که تأثیر بسزایی بر گسترش فرهنگ کتابخوانی در ایران داشت.
در جشنواره روستاها و عشایر چند دوره بهعنوان داور حضور داشتم . برای شرکت در این جشنواره هم شرایطی وجود دارد و شرکت کنندگان مستندهای خود را برای شرکت در رقابتها می فرستند.
جام باشگاههای کتابخوانی که از اولین سال تا پایان آن همراه بودم بر آموزش و گسترش فرهنگ کتابخوانی و مشارکت تأکید دارد. بنای این جشنواره از ابتدا بر اساس فعالیتهایی برای کودکان و نوجوانان و آموزش تسهیلگران، گذاشته شد. باشگاههای کتابخوانی مخصوص کودکان و نوجوانان بود. در این فعالیت بیشتر کتابخوانی و مشارکت در خواندن و گفتوگو و اظهار نظرِبچهها مورد نظر بود. اینکه بچهها بتوانند یک جا با هم جمع شوند و یک جور تمرین دموکراسی کنند، اهمیت دارد. شیوه آموزش به این صورت بود که ازهر شهرستان دو نفر به مراکز استانها میآمدند، مربیان یا مدرسانی که خودشان در تهران آموزش دیده بودند به مراکز استانها می رفتند و در دو روز مربیان، کتابداران، معلمان و داوطلبان را آموزش می دادند. این تسهیلگران به شهر خودشان میرفتند و آن آموزشها را به یک عده دیگر میدادند. همین طوراین چرخه گسترش پیدا میکرد. به هر حال فکر میکنم این رویداد تأثیر خودش را گذاشته است. اصولاً نتیجه دادن کار فرهنگی زمانبر است، منتها من فکر میکنم بچههایی که از دوران مهدکودک در باشگاهها حضور داشتند از این به بعد دغدغه کتاب خواهند داشت.
فعالیت های دیگر
داوری آثار ادبی کودکان و نوجوانان در جشنوارههای:
- مهرواره کشوری ادبیات کودک شوناس از اولین دوره
- جشنواره سکوت چند روز
- پویش کتابخوانی نامه به نویسنده
- جشنواره عطارنیشابوری
-پویش "کودک، همدلی و کُرونا"، سال 1400
- مسابقه بزرگ کتابخوانی پوپک دانا 1398
-مسابقه سینامک، تقدیر از کادر درمان، سال 1399
داوری در جشنوارههای مربوط به ترویج کتابخوانی
- دومین جشنواره مروجان کتابخوانی سال1387
- جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب در سالهای 1394،1395،1396،1397و1398و1399
جشنواره " جام باشگاههای کتابخوانی کودک و نوجوان" پنج دوره از سال 1395 تا 1399-
جشنواره تقدیر از مروجان کتابخوانی کشور، سالهای 1395،1396،1397،1398،1399 -
و......
همکاری در تدوین " استاندارد خدمات کتابخانه عمومی برای کودکان و نوجوانان" در سال 1398-
- پانزدهمین دوره انتخاب موزه برتر، سال 1401
-انجمن ترویج علم ایران، داور انتخاب معلم مروج علم در روستاها ومناطق عشایری، در چند دوره، از سال 1398تا1401
- داور آثار برگزیده و شایسته تقدیر در زمینه ترویج (آلما، آساهی و آی رید)ذدر سالهای 1397،1399
- داوری در فهرست لاکپشت پرنده از سال 1395تا کنون