آرش به امید دیدار و صحبت با رستا در روز تولدش، برای او گل و هدیه میگیرد و در نامهای که روی میز رستا گذاشته است با او قرار ناهار را در رستوران همیشگی شان میگذارد. اتابک هم از رستا میخواهد که به دیدار آرش برود و باز هم حمایتش از عشق آنها را اعلام میکند.
اما توران که حضور مهران درب گالری توجهش را جلب کرده است به فکر تازهای میافتد. او تا تعطیل شدن گالری صبر میکند و بعد از آن نه تنها آرش و اتابک را مجاب میکند که رستا را تعقیب کنند بلکه پیامی هم به پدر رستا میدهد تا او هم شاهد قرار رستا و مهران در کافه باشد.