جستجو
رویداد ایران > رویداد > ورزشی > تيم آنتي‌كانتي كرواسي

تيم آنتي‌كانتي كرواسي

تيم آنتي‌كانتي كرواسي
راكيتيچ پنالتي آخر را درست مثل بازي با دانمارك تبديل به گل كرد تا شادي را به مردم كرواسي هديه كند؛ در بازي مقابل ميزبان.
راكيتيچ پنالتي آخر را درست مثل بازي با دانمارك تبديل به گل كرد تا شادي را به مردم كرواسي هديه كند؛ در بازي مقابل ميزبان. آنها خودشان را در مرحله نيمه نهايي جام جهاني مي‌ديدند و سر از پا نمي‌شناختند. اما در همان لحظات، همزمان با شادي بي‌حد و حصر مردمان سرزمين بالكان، بدون شك تمام آنها چيزي در پس زمينه ذهن‌شان داشتند كه مثل وزوز يك مگس سمج نمي‌گذاشت عيش‌شان تكميل شود. سوالي كه كادر فني، بازيكنان و طرفداران از خودشان مي‌پرسيدند: آيا بعد از دو بازي ١٢٠ دقيقه‌اي به اضافه ضربات پنالتي، ما شانسي مقابل حريف بعدي داريم؟ اين سوال را با جواب‌هاي آرزومندانه هم نمي‌شد پاسخ داد. نمي‌شد به راحتي بگويند: بله، ما باز هم با تمام توان بازي خواهيم كرد. كدام توان؟ وقتي همه شاهد بودند از دقيقه ٨٠ بازي با روسيه، كرواسي ديگر توان كافي براي ادامه نبرد نداشت. شات نمادين اين وضعيت، مودريچ بود كه هنگام زدن ضربه كرنر چند ثانيه دستانش را گذاشت روي زانوانش تا نفسي تازه كند. از آن طرف انگليسي را داشتيم كه در يك بازي نه چندان سخت سوئد را از پيش رو برداشته بود. تيم سرحال ساوتگيت مي‌آمد تا پس از سال‌ها دوباره راهي فينال جام جهاني شود. با شعار معروف‌شان: It's coming home. خستگي بازيكنان كرواسي به قدري در روزهاي منتهي به بازي نيمه نهايي مورد بحث قرار گرفت كه بسياري از مسائل فني را تحت‌الشعاع قرار داد. رسانه‌هاي انگليسي از خستگي بازيكنان كرواسي مي‌گفتند و بطور ضمني اعلام مي‌كردند كه اگر تيم‌شان بتواند اوايل بازي را به خوبي اداره كند، از اواخر نيمه اول به دليل خستگي ساق‌هاي شاگردان داليچ، كار بسيار راحت خواهد شد. حرفي منطقي بود. اما انگليسي‌ها در اين جام جهاني دو بار اسير منطق‌گرايي تحميل شده به فوتبال شدند. آنها دوبار منطقي به روند صعود فكر كردند. بار اول با شكست مقابل بلژيك راهي سمت آسان جدول شدند و بار دوم گمان كردند با خستگي كروات‌ها كار صعودشان تمام شده است. غافل از اينكه فوتبال كي منطق سرش شده كه حالا سه شيرها بخواهند از آن نفع ببرند؟در انگليس و شايد همه جاي دنيا وقتي تريپير دقيقه پنج انگليس را با آن كاشته ديدني پيش انداخت، كسي براي بازگشت مودريچ و يارانش شانسي قائل نبود. آنها واقعا خسته بودند. آنها واقعا همه توان‌شان را در بازي‌هاي قبل به كار گرفته بودند و عقب افتادن در دقايق اول بازي بدترين سناريوي ممكن براي شروع ديدار حساس نيمه‌نهايي بود. انگليس بهتر بازي مي‌كرد و ما داشتيم كم‌كم متن‌هاي آغشته به احساسات دلسوزانه خود را براي حذف كرواسي آماده مي‌كرديم. متن‌هايي با جملاتي نظير: آنها تمام تلاش‌شان را كردند؛ بازنده‌هاي سربلند؛ كرواسي به خستگي خودش باخت؛ و چيزهايي از اين دست. من نمي‌دانم بين دو نيمه چه اتفاقي افتاد و داليچ و بازيكنان كرواسي در آن پانزده دقيقه چه حرف‌هايي رد و بدل كردند. اما تيمي كه در ابتداي نيمه دوم به بازي آمد نشان داد كه به هيچ عنوان آماده بي‌خيال شدن فينال نيست. بازيكنان كرواسي آمدند كه بازي را ببرند. آنها براي خودشان يك «بايد» در نظر گرفتند كه بر اساس آن هيچ گونه راه برگشتي در كار نباشد. آنها خواستند كه انگليس را شكست دهند. دنيا پر است از آدم‌هايي كه تلاش كرده‌اند به موفقيت برسند. آنها با پيش رو قرار دادن ضرب‌المثل خواستن توانستن است، شروع كرده‌اند به طلب كردن. اما همه مي‌دانيم كه اين صرفا يك ضرب‌المثل است كه شايد خيلي از جاها هم كار نكند. مثال زياد است از آدم‌هايي كه خواستند و تلاش هم كردند، اما نتيجه‌اي نگرفتند. به همين دليل است كه بعضي از مردم با گذاشتن يك علامت سوال در انتهاي جمله خواستن توانستن است، آن را مورد شك قرار مي‌دهند. از آن طرف فيلسوفان هم جمله جالب ديگري گفته‌اند كه از لحاظ ساختاري شبيه همان ضرب‌المثل معروف است: بايستن مستلزم توانستن است. به اين معنا كه فرد در صورتي ملزم به انجام عملي است كه بتواند آن را انجام دهد. ممكن است اين توانايي بر اساس شرايط متفاوت باشد. توانايي تشخيص، توانايي اختيار، توانايي جسمي و روحي و... هر كدام از اين توانايي‌ها را اگر شخص نداشته باشد، «بايد» در مورد او عقلاني نيست. عقلاني هم نبود و هر لحظه ناعقلاني‌تر مي‌شد، اتفاقاتي كه در ورزشگاه لوژنيكي مسكو رخ مي‌داد. بازيكناني كه در دو بازي قبلي ٢٤٠ دقيقه دويده بودند، ٢٧٨ كيلومتر، همچنان پا پس نمي‌كشيدند. واقعا كسي از آنها انتظاري نداشت. بايدي كه بازيكنان كرواسي براي خودشان گذاشته بودند اصلا منطقي نبود. منطقي نبود، چون هيچ تيمي نتوانسته بود در جام جهاني انجامش دهد. برنده شدن در بازي سوم بعد از دو بازي ١٢٠ دقيقه‌اي. ربطي به هيچ چيزي هم ندارد. بدن است و محدوديت‌هاي فيزيولوژيكي‌اش. ماهيچه‌هاي گرفته‌اش. اسيد لاكتيك ته‌نشين شده در خونش. اما وقتي قرار است همه چي ديوانه‌وار شود، تلاش ديوانه‌وار بايد به غايت برسد. وقتي ايوان پرشيچ گل اول را وارد دروازه انگليسي‌هاي مغرور كرد، ما هم به اندازه طرفداران كرواسي ديوانه شديم و ناخودآگاه براي تلاش مثال زدني تيم داليچ دست زديم. همان زمان كه سوال بزرگي توي ذهن ما و تماشاچيان نقش بست: يعني يك ١٢٠ دقيقه ديگر؟ديگر كار به جنون كشيده بود. سومين ١٢٠ دقيقه متوالي. نه، آنها قطعا تلفات مي‌دهند. امكان ندارد تيمي بتواند سه بار پياپي به فاصله چهار روز ١٢٠ دقيقه فوتبال بازي كند. يك نفر بايد مي‌رفت وسط بازي و به آن ديوانه‌هاي كروات مي‌گفت شما اصلا نيازي نيست ادامه بدهيد. نگاه كنيد. همه مي‌گويند كار شما عاقلانه نيست. شما داريد به خودتان صدمه مي‌زنيد. طرفداران مي‌گويند، بينندگان تلويزيوني مي‌گويند، پزشكان مي‌گويند، حتي فيلسوف‌ها هم اعلام كرده‌اند كه شما نبايد اينقدر بدويد. قبول كه شما مي‌خواهيد مردم كشورتان را خوشحال كنيد، قبول كه دوست نداريد حالا كه تا اينجا آمده‌ايد برويد براي سوم‌چهارمي، قبول كه وظيفه اخلاقي خودتان مي‌دانيد تا سرحد مرگ بجنگيد، اما اين آموزه معروف كانت را هم در نظر داشته باشيد: «فقدان توانايي، از افراد رفع مسووليت مي‌كند. » اما در آن لحظاتي كه بازيكنان كرواسي دچار استحاله شده بودند، گوش‌شان به حرف‌هاي منطقي بدهكار نبود. يا مي‌بريم، يا مي‌ميريم! نگاه خيره كادر فني و بازيكنان انگليس به كروات‌ها و سوالي كه از خودشان مي‌پرسيدند: پس كي اينها خسته مي‌شوند؟ احتمالا تمام سيستم‌هاي آناليز كامپيوتري انگليسي‌ها در آن لحظات هنگ كرده بوده. درست مثل مغز سرمربي اين تيم كه نمي‌دانست بايد دقيقا چكار كند. مثل مغز شاگردانش. ياران مودريچ جوري در زمين مي‌دويدند كه انگار چيزي بعد از اين مسابقه وجود ندارد. خود مودريچ آنقدر دويد كه ركورددار بيشترين دوندگي جام تا قبل از مرحله فينال لقب بگيرد. ٦٣ كيلومتر! تيم كرواسي تقريبا اندازه حريفش دويد. بعد از آن ٢٧٨ كيلومتر، اين‌بار ١٣٩ كيلومتر! منطق حكم مي‌كرد نبايد ماجرا اين شكلي مي‌شد. انگليسي‌ها روي اين منطق حساب كرده بودند. با همين منطق به بلژيك باختند و با همين منطق گفتند در نود دقيقه كار كرواسي را تمام مي‌كنند. منطقي كه با جنون محض به سخره گرفته شد و با گل مانژوكيچ به آتش كشيده شد. بازيكنان كرواسي دويدند تا ديگر كسي جرات نكند توي فوتبال حرف از منطق و عقلانيت بزند. بازيكنان كرواسي دويدند تا همه‌چيز را زير سوال ببرند، همه‌چيز به جز فوتبال را.
برچسب ها
نسخه اصل مطلب