بازخوانی تحولات منجر به جنگ تحمیلی؛ از قصد صدام برای تکرار مدل جنگ 6 روزه اسرائیل با اعراب تا ضربه کاری کمان 99 ارتش ایران به عراق
محمدحسن نجمی - دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، در ایران شرایط عادی برقرار بود؛ آخرین روز تابستان دانشآموزان در حال استفاده از تتمه تعطیلات بودند و آماده شدن برای آغاز مدارس.
آن سوی مرزها در بغداد، فرماندهان ارشد نظامی عراق در مرکز فرماندهی جمع شده بودند. حوالی 30: 12 ظهر به وقت بغداد، صدام حسین رییسجمهوری عراق وارد مرکز فرماندهی شد؛ با چفیهای قرمز بر سر و نوار فشنگی که دور کمر بسته بود. عدنان خیرالله، وزیر دفاع خطاب به او گفت «سرورم؛ جوانها 20 دقیقه قبل پرواز کردند.» اشاره او به پرواز 192 فروند جنگنده عراقی بود که به سمت ایران پرواز کرده بودند. صدام در پاسخ به خیرالله گفت که «نیم ساعت دیگر، کمر ایران را خواهند شکست.»
ساعت صفر از راه رسید؛ حدود ساعت ۲ بعد از ظهر به وقت محلی، مهمانان ناخوانده به آسمان تهران و چندین شهر بزرگ رسیدند. میگهای ۲۱ و ۲۳ روسی که در اختیار ارتش عراق بود، فرودگاهها و پایگاههای هوایی در اهواز، دزفول، آبادان، همدان، کرمانشاه، سنندج، ارومیه، تبریز، مهرآباد و دوشانتپه را زیر آتش بمباران گرفتند که البته از 192 فروند، 191 فروند به خانه بازگشتند و یک جنگنده سنگین توپولف-16 عراقی، حوالی ایلام هدف موشکهای پدافند قرار گرفت.
آنچه انتظار میرفت سرانجام رخ داد و بغداد زد و خوردهای مرزی را به کل ایران تعمیم داد. نخستین ضربه بزرگ عراق، توسط بمباران هوایی صورت گرفت؛ صدام حسین و فرماندهان عالی نظامی عراق، قصد تکرار مدل جنگ 6 روزه اسراییل با اعراب در ژوئن 1967 را داشتند؛ جنگی که اسراییل در حمله هوایی غافلگیرانه نزدیک به 70 درصد از توان نیروی هوایی مصر را روی باند فرودگاهها از بین برد؛ اما عراقیها در گام نخست ناکام ماندند و یکی، دو روز بعد، با اجرای عملیات «کمان 99» از سوی نیروی هوایی ارتش، آن ضربهای که میخواستند به ایران وارد کنند را ایران به آنها وارد کرد. طبق تصورات هیات حاکمه عراق و در راس آنها صدام حسین، در چند روز میبایست به اهدافشان میرسیدند اما در عمل به طولانیترین جنگ قرن بیستم تبدیل شد.
زمینه تخاصم میان تهران و بغداد
تخاصم میان ایران و عراق، محدود به ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ نبود؛ این تخاصم از دهها سال قبل بر سر مسائل مرزی آغاز شده بود. یکی از مهمترین موارد اختلافی، سهم ایران از «اروندرود» یا به قول عراقیها «شطالعرب» است. این اختلافات از زمان قرار گرفتن سرزمین عراق، تحت قیومیت بریتانیا و قبل از آن پابرجا بود. عراق معتقد بود که خط مرزی با ایران، باید ساحل شرقی اروندرود باشد؛ اگر این خواسته عراق به کرسی مینشست، خط مرزی داخل خاک ایران قرار میگرفت و ایران هیچ سهمی از اروندرود نمیداشت.
پس از اوج گرفتن کشمکشها، درگیریهای مرزی بین ایران و عراق در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ خورشیدی، جسته و گریخته پیش آمد که اوج آن بهمن ۱۳۵2 بود.
الجزایر 1975
نهایتا این اختلافات با وساطت رییسجمهوری وقت الجزایر در سال ۱۳۵۳، دو طرف پای میز مذاکره نشستند که منجر به امضای «قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر» شد. مهمترین مفاد این قرارداد «علامتگذاری قطعی مرزهای زمینی بر اساس پروتکل استانبول مورخ سال 1913 و صورت جلسات تحدید حدود مرزی سال ۱۹۱۴»، «تعیین مرزهای رودخانهای بر اساس خط تالوگ» بود. همچنین «دو کشور متعهد شدند امنیت و اعتماد متقابل را مجددا در طول مرزهای مشترک برقرار کنند و با نظارت دقیق و موثر از مرزهای مشترک خود، با هر نوع رخنه و اخلالگری در مرزهای یکدیگر مقابله کنند.» عباسعلی خلعتبری و سعد حمدون وزرای خارجه ایران و عراق این قرارداد را امضا کردند؛ آن زمان محمدرضا شاه پهلوی در ایران حکومت میکرد و در عراق هم «حسن البکر». این وضعیت تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ادامه داشت.
اعضای حزب بعث عراق که عقاید میهنپرستانه (ناسیونالیستی) و سوسیالیستی داشتند، غالبا قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را ظلم و پایمال شدن حق عراق میدانستند. «لطیف جاسم» وزیر اطلاعات عراق در زمان صدام، در مصاحبه با مجله المستقبل گفته بود: «قرارداد مزبور برای عراق اجحافآمیز است؛ زیرا ما ایمان قطعی داریم که شطالعرب رودخانهای عراقی است.»
موضعگیری دولت عراق درباره پیروزی انقلاب در ایران
با این وجود پس از پیروزی انقلاب در ایران، دولت عراق از این اتفاق استقبال کرد. دو روز پس از پیروزی انقلابیون در ایران، یعنی ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ دولت عراق نامهای به مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، از پیروزی انقلاب «ابراز غرور و خوشحالی» کرد. پس از رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ نیز که «جمهوری اسلامی» رای آورد، «حسن البکر» رییسجمهوری عراق هم پیام تبریکی برای ملت و دولت ایران فرستاد. در زمان ریاستجمهوری حسن البکر که با روی کار بودن دولت موقت همزمان بود، روابط ایران و عراق هنوز خصمانه نشده بود؛ دولت عراق دو بار خواستار سفر بازرگان به بغداد شده بود. فراز و نشیبهای روابط ایران و عراق در دوره دولت موقت رو به وخامت نگذاشت و با وجود عواملی چون حمله هواپیماهای عراقی به روستاهای مرزی ایران در خرداد ۱۳۵۸، دولت ایران عذرخواهی دیپلماتیک و رسمی دولت عراق و اعلام پرداخت غرامت را از سوی این کشور پذیرفت. این اقدام برخلاف فضای موجود در آن زمان بود.
صدام در نقش زعیم جهان عرب
چند روز پس از این حملات هوایی، دولت حسن البکر با کودتای معاون اولش، صدام حسین ساقط شد. برخی ناظران معتقدند صدام حسین، معاون اول دولت حسن البکر بابت قرارداد 1975 الجزایر حس تحقیرشدگی داشت. بر همین اساس بود که او به جد دنبال فسخ این قرارداد بود. صدام حسین در نخستین دیدارش با ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت، در شهریور ماه 1358 و در حاشیه اجلاس عدم تعهد در کوبا، تاکید داشت که «جزایر ابوموسی و تنبهای بزرگ و کوچک» باید به اعراب بازگردد. ابراهیم یزدی روایت کرده که «در پاسخ به این سخنان صدام گفتم درمورد سه جزیره ایرانی در خلیجفارس حاضر نیستیم با شما صحبت کنیم چون به عراق ربطی ندارد. در واکنش به سخن من، صدام گفت مگر شما با باورهای حزب بعث آشنا نیستید؟ ما معتقدیم هر مساله عربی، مساله حزب بعث است. از او پرسیدم: حزب بعث چند سال است تأسیس شده؟ صدام (با نوعی از تبختر و غرور) گفت نزدیک به ۵۰ سال است. در پاسخ او گفتم: حزب بعث با یک سابقه ۵۰ ساله، هر مساله عربی را مساله خود میداند. حوزه علمیه نجف بیش از ۹۰۰ سال سابقه دارد و با منطقی که حزب بعث دارد، امامخمینی هم میگوید هر مساله اسلامی، مساله ماست. حال اگر میخواهید وارد این چالش شوید، فکر عواقب آن را هم بکنید.»
صدام تصمیمش را گرفته بود
«صلاح عمرعلی» سفیر وقت عراق نزد سازمان ملل متحد که در آن جلسه حضور داشته، در خاطراتش به مواضع صدام پس از این دیدار اشاره دارد: «من برای بدرقه وزیر خارجه ایران خارج شدم و هنگامی که به داخل اتاق صدام بازگشتم او به سرعت برای رفتن به پارک خارج شد و من هم او را همراهی کردم. واقعا فضای مثبت دیدار مرا وادار کرد که قانع بشوم لازم است مشکلات دو کشور از راههای مسالمتآمیز حل شود. برای اینکه من خطر وقوع جنگ بین عراق و ایران را که چند برابر عراق جمعیت داشت، درک میکردم. بسیار مایل بودم که شخص رییسجمهور را این گونه قانع سازم و فکر کردم که فضای دیدار زمینه مناسبی را برای طرح این موضوع به وجود آورده است؛ به ویژه که من و صدام به تنهایی سخن میگفتیم.»
این دیپلمات ارشد عراقی میگوید که برای صدام از «اهمیت و ضرورت راهحل مسالمتآمیز و لزوم گفتوگوها و دیدارها» سخن گفته و تاکید داشته که «جنگ، راهحل اختلافها نیست. به ویژه اگر با پشتوانه حساسیتهای تاریخی واقع شود، بسیار جنگ عمیق و دشواری خواهد بود.» عمرعلی میگوید پس از آنکه صدام با دقت به سخنانش گوش داد، گفت: «ای صلاح! به هوش باش، این فرصت به دست نمیآید مگر در هر صد سال یک بار و ما سرهای ایرانیان را خواهیم شکست و هر یک وجب خاکی را که اشغال کردهاند باز پس خواهیم گرفت و شطالعرب را بازپس میگیریم. این صحبت از راهحل مسالمتآمیز و انسانی و حل کردن اختلافات با ایران را نمیخواهم دیگر از زبان تو تکرار شود؛ مطلقا. خودت را در سازمان ملل آماده کن. گوش کن آنچه را به تو میگویم: سرهای ایرانیها را خواهم شکست و خرمشهر و شطالعرب را بازخواهم گرداند.» برداشت سفیر وقت عراق در سازمان ملل این بوده که «صدام تصور کرد در برابرش یک فرصت تاریخی برای ادب کردن ایران که در شرایط درگیریهای داخلی و انهدام ارتش بود، وجود دارد. پر مخاطره بودن سخن صدام را درک کردم که دارای لحن انگیزاننده کوری بود. من هم حد خود را میدانستم، چون با مردی سخن میگفتم که دو ماه پیش ۵۴ نفر از فرماندهان و کادر حزب بعث را یک روز پس از رییسجمهور شدن اعدام کرده بود. احساس کردم که شرایط به سمت وقوع یک فاجعه پیش میرود.»
التهاب در مرزها
با این وجود، شرط صدام حسین مبنی بر خروج ایران از جزایر سهگانه برای هیات حاکمه جدید ایران پذیرفتنی نبود. در همین حال با گذشت زمان، بر حجم تنشهای میان تهران و بغداد افزوده میشد. ۶ ماه قبل از هجوم سراسری عراق به ایران، ارتش این کشور با همراهی برخی افراد، دست به متشنج کردن نوار مرزی میزد. از میان بخشهای مرزی میان ایران و عراق، قصرشیرین یکی از محلهایی بود که فعالیت آنها بیشتر بود و حجم بیشتری از آتش بر این منطقه دیده میشد. ابتدا برخی نیروهایی که در ازای پول در جهت اهداف دولت عراق کار میکردند، حملاتی به قصرشیرین کردند. بعد از مدتی، آنها پشتیبانی ارتش عراق از طریق ریختن آتش خمپاره را هم داشتند. سپاه قصرشیرین که تشکیل شد، همچنان این اقدامات ادامه داشت. طبق برخی گزارشها، «رضایی فرمانده سپاه قصرشیرین، یک افسر عراقی که ادعا میکرد از عراق فرار کرده و برای همکاری به آنجا آمده را در سپاه نگهداری میکرد. این افسر حدود یک هفته به تمام پاسگاهها سرکشی کرده و از تمام تجهیزات و استعدادهای پاسگاههایی که در اختیار سپاه بود با خبر میشود و سپس به بهانه انجام عملیات ایذایی به همراه یکی از برادران سپاهی به خاک عراق میرود و در آنجا برادر سپاهی را تسلیم نیروهای عراقی میکند و به این ترتیب عراق یک شناسایی کامل از وضعیت پاسگاههای در اختیار سپاه به دست آورد.»
۱۴ فروردین ۱۳۵۹ «طارق عزیز» از اعضای ارشد حزب بعث، در بغداد مورد سوءقصد قرار گرفت. هر چند طارق عزیز از این سوءقصد جان سالم به در برد، اما طی این اقدام دو نفر کشته شدند. دولت عراق ترور نافرجام را به جمهوری اسلامی نسبت داد و حزبالدعوه را مجری این ترور دانست. پس از آن، صدام حسین سوگند خورد که انتقام این حرکت را خواهد گرفت. در همین حال، بغداد مقامات ایران را هم به حمایت از کردها و شیعیان مخالف صدام حسین متهم کرد. پس از این تحولات، موج جدید و گستردهای از اخراج ایرانیان مقیم عراق آغاز شد. از سوی دیگر محمدباقر صدر، روحانی برجسته شیعه عراقی که قرابت زیادی نیز با جمهوری اسلامی داشت، پس از دستگیری از سوی دولت عراق، او و خواهرش بنتالهدی صدر، به دستور صدام حسین به قتل رسیدند. این اقدام صدام خشم انقلابیون ایران را برانگیخت و در کشور اظهارات تندی علیه صدام صورت گرفت.
ایران از جزایر سهگانه خارج شود
همزمان با این تحولات، فروردین ۱۳۵۹ ایالات متحده به دلیل اشغال سفارت خود از سوی دانشجویان انقلابی و گروگان گرفتن کارکنانش، رابطه دیپلماتیک با ایران را قطع کرد. در همان روزها، صدام حسین رییسجمهوری عراق باز هم اعلام کرد که ایران باید از جزایر تنبهای بزرگ و کوچک و ابوموسی خارج شود. او همچنین تاکید داشت که عراق آماده است تا اختلافات خود با ایران را از طریق زور حل و فصل کند. تحرکات مرزی عراق هم شدت گرفته بود؛ نقض حریم هوایی و همچنین استقرار ادوات و تجهیزات نظامی و در مجموع افزایش توان رزمی مجموعه اقدامات عراق در نوار مرزی بود.
تلاش عراق برای همسو کردن کشورهای منطقهای و فرامنطقهای
از سوی دیگر، دولت وقت ایران هنوز به سامان نرسیده بود. اوضاع متشنج بین دولت و مجلس باعث شده بود تا هنوز کابینه کامل نشده باشد. آن زمان مجلس و ابوالحسن بنیصدر، رییسجمهوری وقت درگیر رقابت سیاسی با یکدیگر بودند و با نخستوزیری محمدعلی رجایی، معرفی وزیر امور خارجه به مجلس و جلسه رای اعتماد فاصله زیاد بود. از همین رو ایران در آن برهه نه تنها فاقد وزیر امور خارجه بود، بلکه از هیچ دیپلماسی فعالی نیز برای مقابله در فضای دیپلماتیک با عراق بهرهمند نبود. اما در مقابل عراق دیپلماسی پرفشاری را در دستور کار خود قرار داده بود و با اتکا به رایزنیهای گسترده با کشورهای منطقه و فرامنطقهای، توانسته بود آنها را مجاب کند که ایران به دلیل تلاش جهت صدور انقلاب، برای جامعه جهانی خطرناک است؛ مهمترین مخاطب این ادعاها، کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس بودند که صدام توانست حمایت همهجانبه کشورهای عربی را جلب کند؛ به غیر از این حربه، یکی دیگر از راههای صدام حسین برای جلب حمایت کشورهای منطقه، تحریک احساسات ناسیونالیستی عربی بود که به طور موفقیتآمیز آن را اجرا کرد.
همزمان اواسط خرداد 1359، سعدون حمادی، وزیر خارجه عراق در یک سخنرانی ضمن ابراز ناامیدی از تغییر سیاستهای منطقهای ایران و عدم پذیرش ادعاهای عراق و دیگر دولتهای عربی منطقه، مانند خروج ایران از جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی مدعی شد: «ایران همچنان همان روش رژیم شاه را اتخاذ کرده و همان سیاست توسعهطلبانه و نژادپرستانه را دنبال میکند. ایران همچنان برخلاف قوانین و سنتهای بینالمللی، به اشغال سه جزیره عربی اشغالی توسط نیروهای شاه ادامه میدهد. ایران از طریق تلاش برای صدور به اصطلاح انقلابش در امور داخلی دیگر کشورها دخالت کرده و تهدید به استفاده از زور میکند».
بالا گرفتن تنش میان تهران و بغداد
در چنین شرایطی بود که کمکم اوضاع میان تهران و بغداد رو به وخامت میگذاشت. عراق مدعی حمایت ایران از مخالفان دولت صدام حسین بود و ادعا میکرد که مقامات جمهوری اسلامی قصد شوراندن مردم علیه دولت و صدور انقلاب را دارند؛ ادعایی که از همان زمان با واکنش دولت جمهوری اسلامی روبهرو و این ادعاها همواره رد میشد.
دور تازهای از زد و خوردهای دیپلماتیک میان تهران و بغداد آغاز شد که چشماندازی جز روزهای تیره و تار در روابط دیپلماتیک میان دو کشور، نشان نمیداد. ایران با استناد به مدارک و مستنداتی پیرامون ناامنیهای خوزستان و دخالت کنسولگری عراق در خرمشهر، خواستار تعطیلی این مرکز دیپلماتیک در خرمشهر و کرمانشاه شد. در مقابل، بغداد نیز از ایران خواست تا کنسولگریهای خود در بصره و کربلا را تعطیل کند. در خلال سه ماه فرصتی که برای تعطیلی کنسولگریها ارائه شده بود، کنسولگری عراق در کرمانشاه از سوی افرادی که «جوانان انقلابی» خوانده میشدند، تسخیر شد. در واکنش، نیروهای امنیتی عراق نیز کنسولگری ایران در بصره را اشغال و تعدادی از کارمندانش را بازداشت کردند. نتیجه این اقدامات هم شد کاهش سطح روابط دو کشور به کاردار.
ما را وادار به جنگ کنید میدانیم چگونه پاسخ بدهیم
لحن صدام درباره ایران روز به روز تندتر میشد. اول مرداد ۱۳۵۹، روزنامه لوموند فرانسه به نقل از صدام حسین نوشت که «او برای مسوولان ایرانی بارها تاکید کرده علاقهمند است روابط حسن همجواری بر اساس احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی میان دو کشور برقرار باشد» که بنا به ادعای صدام با مخالفت رهبران ایران روبهرو میشود. او در عین حال گفته بود که «ما جنگ نمیخواهیم اما چنانچه ما را وادار به جنگ کنید، میدانیم چگونه به آن پاسخ بدهیم و به هیچ وجه دست بسته نخواهیم بود.» این سخنان صدام در حالی بود که از ماهها قبل، ارتش این کشور سطح تنشها را در نوار مرزی افزایش داده و با اقدامات نظامی همراه کرده بود.
خالی شدن خشم صدام بر سر قرارداد 1975 الجزایر
عداوت صدام حسین با قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر نهایتا سر باز کرد و ۲۶ شهریور ۱۳۵۹، در جلسه مجلس شورای ملی عراق که از تلویزیون دولتی نیز به صورت زنده پخش میشد، نسخهای از این قرارداد را مقابل دوربینهای تلویزیونی پاره کرد. او در این جلسه گفت که «الغای عهدنامه مذکور، مصب (ورودی آب به دریا) شطالعرب را به وضع قانونی آن قبل از قرارداد 6 مارس 1975، باز میگرداند و به این ترتیب رودخانه مذکور همان طور که در طول تاریخ نیز چنین بوده است، به عراق و اعراب تعلق میگیرد و عراق علیه هر کسی که بخواهد با این تصمیم قانونی و برحق مخالفت بورزد با قدرت و توانایی تمام مقابله خواهد کرد.» در همان روز وزارت امور خارجه عراق یادداشتی رسمی به سفارت ایران در بغداد فرستاد؛ یادداشتی که سرآغاز جنگی ویرانگر و خونین به مدت 8 سال شود. در این یادداشت به دولت ایران اعلام شده بود که «اعلامیه الجزایر و عهدنامههای مربوط به مرز مشترک و حسن همجواری و سه پروتکل و پیوستهای آن و دیگر موافقتنامهها و یادداشتهای انضمامی به این عهدنامه» را به صورت یکجانبه فسخ و ملغی کرد.
پیشبینیها در ایران
در ایران نظامیان و سیاستمداران بعضا احتمال میدادند که عراق در حال آماده شدن برای یک حمله گسترده است. ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه وقت، در یک گفتوگو، تاکید داشت که «ما از اسفند ۵۷ حمله عراق به ایران را مطرح کردیم، بنابراین جنگ قابل پیشبینی و پیشگیری بود. البته از نظر دیپلماسی قابل پیشگیری بود و نه از نظر نظامی.» او در ادامه «محور اصلی سیاست دولت موقت در رابطه با عراق» را «پیشگیری از جنگ» دانسته و افزوده بود که «دولت ایران تنها کنشگر این روابط نبود. متاسفانه کسانی رفته بودند در صدا و سیما در برنامههایی که به زبان عربی از رادیو و تلویزیون ایران پخش میشد، تبلیغات مخربی داشتند، به نحوی که آقای دعایی، سفیر ایران در عراق چند بار در جلسات شورای انقلاب به این برنامهها اعتراض کرد و گفت مگر شما قصد راهاندازی جنگ دارید که این برنامهها را اجرا میکنند؟ صدا و سیمای ایران خبری پخش کرد که «امروز در کربلا هزاران نفر به خیابانها ریختهاند و تظاهرات کردهاند و شورش شده است.» آقای دعایی زنگ زد و گفت والله هیچ خبری نبوده! من خودم آنجا بودم. علاوه بر آن، آقای غرضی، استاندار خوزستان بود؛ عدهای از معارضان عراقی وابسته به حزب الدعوه از عراق به اهواز رفتند و با استفاده از امکانات استانداری، برنامههای رادیویی اجرا میکردند که مضمون همه آنها تبلیغ علیه دولت عراق و شخص صدام بود.» امیر «مسعود بختیاری»، از فرماندهان ارتش هم گفته بوده که «عراق از نیمه دوم سال ۵۸ و نیمه اول سال ۵۹ با نزدیک کردن یگانهای نظامی خود به مرزهای ایران و انعقاد قراردادهای خرید تسلیحات از کشورهای مختلف خود را برای حمله به ایران آماده میکرد.» به گفته او «درهم ریختن ارتش و انحلال ساواک و نیز شرایط انقلابی حاکم بر کشور را ازجمله عواملی برشمرد که مانع هر نوع پیشگیری از این وضعیت میشد.»
600 نامه اعتراضی به مسوولان عراقی
اکبر هاشمیرفسنجانی، رییس مجلس وقت نیز سال 1390 در یک مصاحبه گفته بوده که تجاوزات عراق به خاک ایران از ۶ ماه اول سال ۱۳۵۹ شروع شده بود. به گفته هاشمیرفسنجانی «همان موقع وزارت خارجه ما حدود ۶۰۰ نامه اعتراضی به خاطر اقدامات مرزی به مسوولان عراقی نوشت. از کارهای ایذایی عراق در مرز به سازمان ملل شکایت کرده بودند. شاید اقدامات آنها شناسایی برای رزم بود یا میخواستند ما را عصبانی کنند که اقدامی بکنیم تا آنها شروعکننده جنگ نباشند و اقدام ما را بهانهای برای آغاز حملات خود قرار بدهند.» هاشمیرفسنجانی اهداف عراق را از جنگ در سه مورد میدید: اول برهم زدن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر؛ دوم ادعای آنها در مورد خوزستان و شهرهای خرمشهر، آبادان و سوسنگرد؛ سوم حاکمیت بر اروندرود که بر اساس قرارداد الجزایر بود. او در عین حال تاکید داشت که اگر از تجربهای که در دهه 90 و 80 خورشیدی داشتند، آن زمان بهره میبردند «شاید میتوانستیم جلوی جنگ را بگیریم.»
دستور آمادهباش برای جنگ احتمالی
سیزدهم شهریور ماه سال 1359، سرتیپ فلاحی جانشین رییس ستاد مشترک ارتش در نامهای به معاونتهای عملیات سه نیروی زمینی، دریایی و هوایی ارتش دستور آمادهباش برابر حمله احتمالی عراق را صادر کرد. در این نامه آمده بود: «برابر اطلاعات رسیده از تاریخ 15 شهریور 59 به بعد حمله ارتش عراق به ایران محتمل است. لذا دستور فرمایند از هماکنون پیشبینیهای لازم از نظر آماده بودن پرسنل و وسائل برای جلوگیری از غافلگیری و پدافند از مرزهای خاکی، آبی و هوایی کشور به عمل آورده و نتیجه اقدامات معموله را اعلام دارند. ضمنا آمادهباش مورد لزوم برای یگانهای مختلف آن نیرو با توجه به گسترش فعلی و برای اجرای طرحهای پدافندی را تعیین و اعلام دارند.»
تصرف دو منطقه ایران در نیمه شهریور
در بحبوحه آمادهباش ارتش بود که عراق اقدام به حمله نظامی زمینی کرد. این حمله در جبهههای غرب کشور بود که طی آن ارتفاعات «زینالقوس» و «سیف سعد» (میمک) در منطقه ایلام به اشغال ارتش عراق درآمد. این دو منطقه از جمله مناطق ادعایی عراق درباره پاسگاههای مرزی بود که خواستار ضمیمه شدن آنها به خاک خود بود.
جنگ؟ شیعیان عراق اجازه نمیدهند
در همان حوالی زمانی، مجلس از محمدعلی رجایی نخستوزیر درباره آخرین وضعیت مرزها و تحرکات عراق توضیح خواست. نخستوزیر هم به تیمسار قاسمعلی ظهیرنژاد، فرمانده نیروی زمینی ارجاع داد که او هم سرهنگ مهدی کتیبه، رییس اطلاعات ارتش را با خود به مجلس برد تا نمایندگان را توجیه کنند. شریفالنسب درباره این موضوع توضیح میدهد: «سرهنگ کتیبه به کمک نقشه، نمایندگان را با منطقه عملیات آشنا میکند و میگوید توپخانههای دوربرد عراق که میتوانند ٣٠ کیلومتری را بزنند، الان در 5 کیلومتری مرز ما هستند؛ یعنی برد آتش آنها ٢٥ کیلومتر در خاک ماست و این وضعیت در عرف نظامی، یعنی تجاوز آشکار دشمن و آغاز جنگ. ظهیرنژاد هم میگوید دست مداخلهگران را در ارتش قطع کنید. وقتی میخواهم لشکر ٧٧ را به سمت جبهه حرکت بدهم استاندار خراسان میگوید، میخواهی ما را در مقابل همسایه شمالی تنها بگذاری؟ وقتی میخواهم لشکر قزوین یا لشکر ٢١ حمزه را جابهجا کنم، میگویند میخواهی کودتا کنی؟ اغلب نمایندگان مجلس به این مطلب مهم توجه و اعتنا نمیکنند و به این نکته که مگر شیعیان عراق اجازه حمله به صدام خواهند داد، اکتفا میکنند و به سردی از کنار آن میگذرند.»
با این وجود زمان به سرعت به سمت ساعت صفر جنگ نزدیک میشد؛ زمانی که در ایران ناهماهنگیها و جدی نگرفتن هشدارهای نظامیان جولان میداد، ارتش عراق با 12 لشکر و 30 تیپ و تعداد زیادی هواپیماهای جنگنده روسی، از زمین و هوا به سمت ایران حملهور شد؛ دیگر جنگ در سطح وسیع و علنی آغاز شد؛ به عبارت دیگر، ساعت صفر فرا رسید .
منبع: etemadonline-633515