متن جالب یک نامۀ عاشقانۀ قاجاری؛ «شما هم که از دست من رفتید...»
ابراز عشق تاریخ و جغرافیا نمیشناسد؛ در همۀ زمانها و همۀ مکانهایی که انسان زیسته، عشق هم وجود داشته و به شیوههای گوناگون ابراز شده است. شاید امروز با پیشرفت فناوریهای ارتباطی دیگر نامه نوشتن از رونق افتاده باشد، اما در گذشته، «عشقورزی» پیوندی تمام و کمال با «نامهنگاری» داشت.
به گزارش فرادید، نامۀ عاشقانهای که در اینجا میخوانید مربوط به دورۀ قاجار است و بخشی از مجموعۀ اسناد تاریخی متعلق به آقای غلامرضا سحاب، جغرافیدان فقید ایرانی بوده است. البته نویسنده و گیرندۀ نامه مشخص نیستند، اما ظاهرا گیرندۀ نامه در سفری طولانی به سر میبرده و نویسنده بسیار از این جهت دلتنگ بوده است. شاید جالب باشد که در ذهن خودمان سبک و سیاق این نامه را با متنهای عاشقانۀ امروزی مقایسه کنیم.
متن نامه:
قربانت شوم.
رسید نامهاتای دوست دیده شد روشن
به طوطیای قلم بود دیدهام محتاج
رقیمۀ کریمۀ عنبرشمیم سرکار در وقتی رسید که قریب یک ماه بود مریانج بودیم و جای شما بسیار خالی بود زیاده از حد.
افسوس بر زمان گذشته و دورانی از فیض حضور خوردم که چرا قدر زمان وصال را ندانستم.
همه روزه عکس جمال مبارکت را زیارت میکنم و به یاد شما دل به او خوش میدارم، نمیدانم ما را [تا کی]به فراق خودت مبتلا داری.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
من که به جز شما با کسی انس ندارم، شما هم که از دست من رفتید، انشاءالله مراجعت کنید صحیحاً سالماً بار دیگر در عمارت فقیره با هم عیشها بکنیم.
انشاءالله رفیق و همصحبت در راه پیدا کردهاید از طهران تا عیش شما تمام شود. تمام همراهان را دعاگو هستم، به خصوص عیسی بیک را، چشمهایش را شما عوض من ببوسید، محمد [هم] عرض سلام میرساند.
منبع: fararu-667252