سینماگر یا پیشگو؟
غرق شدن در تاریخ، تاب خوردن در خاطرات خوش ویرایش شده است که زشتیهایش کمرنگ و زیباییهایش درخشان شده است. ابراهیم گلستان بخشی از تاریخ سینما و ادبیات بود و رفتنش شبیه فید شدن به تاریکی آخر یک فیلم دلچسب است که دوست داری بخشی از آن باشی و بارها مرورش کنی. فیلمی پرستاره که در آن فروغ فرخزاد، پرویز صیاد، خلیل ملکی، فرخ غفاری، ناصر تقوایی، سیمین دانشور، سهراب سپهری و خیلیهای دیگر که هرکدام وزنهای تاریخساز هستند، نقشی انکار نشدنی دارند. داستاننویسی، ترجمه، سیاست، سینما و عشق هریک فصل مفصلی در زندگی گلستان بودند. زندگی متفاوتی که اگر چیرهدستترین نویسندهها مینوشتند، آنقدر پرماجرا نمیشد که بر او گذشت. پیچیدگی و جذابیت سرنوشت گلستان بارها سوژه مستندسازان و پژوهشگران شد، با این همه همچنان مجهول و دستنیافتنی ست. ابعاد پنهان زندگی شخصی و سیاسی گلستان، شاید هیچگاه عیان نشود اما آثارش تا همیشه باقی است و محترمانهترین راه برای شناختن اوست که فرازوفرود سرنوشت، پیش از موعد خانهنشینش کرد. مرور سه فیلم مهم گلستان به بهانه رفتنش، بازگشتی به سینما، به خودمان و به تاریخ است. گلستان رک و صریح گویی سعی میکند با هر زبانی آنچه در پیچش مو میبیند به مخاطبش منتقل کند و تا آخرین لحظات زندگی، امیدوار به تغییر بماند.
خشت و آینه
خشت و آینه وقتی ساخته شد که فیلمفارسی رونق داشت و طور دیگر دیدن باب نبود. هرچند گلستان به این دستهبندیها اعتقادی نداشت. او معتقد بود هر کس فیلم خودش را میسازد و زبانی برای بیانش انتخاب میکند که شخصی و برگرفته از درونیاتش است. خشت و آینه زبان گلستان بود. اثری تأویلپذیر که انعکاسی از جامعه آن سالها است و در عینحال همچنان دیدنی و تر و تازه به نظر میرسد و جا برای شناخت و تحلیل دارد. هاشم، راننده تاکسی فقیری ست که یک شب، بعد از پیاده کردن یک زن، متوجه میشود بچهای در صندلی عقب جامانده است. او برای یافتن زن، به هر سو میرود اما تلاشش بیفایده است. هاشم حالا باید یک شب این بچه را پیش خود نگه دارد. تنهایی و اضطراب حاکم بر فضایی فیلم، بیانگر دورهای است که جامعه در حال گذر از سنت به مدرنیته بود. رنجی که نقش تاجی به بیننده منتقل میکند، تنهایی عمیق نسلی را نمایندگی میکند که مورد توجه سینمای مرسوم آن سالها نبود. همین المانهای مدرن خشت و آینه را به فیلمی مهم در جریان موج نوی سینمای تبدیل کرد که بر استانداردهای جهانی منطبق بود. و با فیلمهای اروپایی آن سالها مقایسه میشد. سینمای گلستان شاید تحت تاثیر فیلمسازان اروپایی باشد اما داستانی ایرانی دارد و انعکاسی از سنت و مناسبات آن روزهاست. سالهایی که جریان روشنفکری مد روز بود و کافه نشینی و حرف زدن در مورد مسائل پیچیده وارد روزمره زندگی آدمها شده بود.اما بحثهای به ظاهر پراهمیت در برابر واقعیت زندگی و ارتباط مرد و زن اصلی فیلم بیمعنی پوچ به نظر میرسد. آنچه در فیلم واقعی جلوه میکند، بیشتر از همه رنج و درد زن قصه است. تاجی قصه گلستان در خشت و آینه چهره متفاوت از زن در سینما ایران و حتی جهان است که اغلب صورتکهایی بدون بعد هستند و کسی از درونشان خبر ندارد.
اسرار گنج دره جنی
اسرار گنج دره جنی، یک پیشگویی سیاسی شگفتآور است که نبوغ خالقش را میرساند. داستان فیلم درباره مردی است که یافتن گنج، زندگیاش را متحول میکند. او خانهای نو میسازد و همسری جدید اختیار میکند. اما خوشبختی و تحول زندگیش با اولین حادثه از هم میپاشد. فیلم دو وجه دارد. لایه اول بیانگر مسیر و سرنوشت آدمهای تازه به دوران رسیده است. اما لایه دوم نماد ایران آن روزهاست که بدون وجود زیرساخت و با پول نفت، ظاهری مدرن اما بدون ریشههای محکم داشت. فیلم هجو جامعهای عقبمانده است که میکوشد مقلّد جوامع پیشرفته باشد. کنایه اسرار گنج دره جنی خیلی زود لو رفت و فیلم پس از دو هفته، توقیف شد. گلستان برای اینکه اثرش را جاودانه کند، کتابی به همین نام نوشت و منتشر کرد. اقتباس معکوس. او در این اثر سعی در انتقال دیدگاههای سیاسی و تعهد اجتماعیاش دارد تا به قول خودش خراشی بر کوه سنگی بزرگ بیاندازد.
تپههای مارلیک
تپههای مارلیک با هزینه شخصی گلستان ساخته شد. گلستانی که با ساخت مستندهایی سفارشی اما هنرمندانه، استودیوی فیلمسازی تاسیس کرد و سعی داشت سینمای ایران را از نظر فنی به استانداردهای جهانی برساند. نسخههای ترمیمیافته تپههای مارلیک چند سالی است در دسترس مخاطبان قرار دارد و شانسی مجدد برای درک سینمای این کارگردان کمکار است. آثار اولیه گلستان وقتی او کارمند شرکت نفت بود، در دهه سی ساخته شد که همگی قابلمطالعه هستند اما پختگی فیلمهای بعدی او را ندارند. جنبه کیفی آثار گلستان به مرور ارتقا پیدا کرد و در مقایسه با کار هم نسلانش چشمگیرتر بود. تپههای مارلیک در دسته آثار پختهتر قرار میگیرد و با مستندهای نفتی، تفاوت قابل لمسی دارد. فیلمهای ابتدایی هرچند اصولی و استاندارد هستند اما فقط اطلاعات علمی که از آنها انتظار میرود، منتقل میکنند. تپههای مارلیک شخصیتر است و برخلاف مستندهای پیشین نگاه و احساس فیلمساز در آن هویداست. تپههای مارلیک منطقهای باستانی در حوالی شهر رودبار ِگیلان بود و گنجینههای تاریخی ۳ هزارساله در آن مدفون بود. به نظر میرسد، پرداختن به تمدنهای باستانی و به تصویر کشیدن اتمسفر آن مکان فقط بهانهای بود برای اینکه گلستان گفتار شاعرانهای را روی تصویر بیاورد و از نگاهش به زندگی بگوید. بسیاری از منتقدان آثار گلستان، این خصیصه را نقص او میدانستند. گفتار و متن گلستان شاعرانه بود. آثارش بدون آنها فیلم ناقص والکن به نظر میرسید. خصیصهای که خودش هم در مصاحبهای که در مورد فروغ دارد، بر اهمیتش تأکید میکند و تپههای مارلیک را بدون گفتار نامفهوم میداند. تسلط گلستان در نوشتن گفتار متن، به دلیل تبحرش در داستاننویسی بود.مهارتی که کم از فیلمسازیاش نداشت.
منبع: sharghdaily-894062