جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > مرداد، ماه آخر گلستان

مرداد، ماه آخر گلستان

ابراهیم گلستان، داستان‌نویس، از پیشگامان موج نو در سینما و از چهره‌های مبرز روشنفکری معاصر ایران، آخرین روز مردادماه در خانه خود در بریتانیا درگذشت.

 گلستان در طول یک سده‌واندی زندگی خود، عرصه‌های مختلف هنر و فرهنگ و سیاست را تجربه کرد و در فیلم‌سازی و مستندسازی و داستان‌نویسی پیشرو و صاحب‌سبک بود. 

نثر گلستان را با سعدی قیاس کردند و داستان‌های او را بدیل فارسی همینگوی دانستند؛ اما ابراهیم گلستان بیش از اینها بود. جایگاه گلستان در ادبیات داستانی و جریی ما -با اینکه به تأثیر قاطع این جریان در ایران چندان باوری نداشت- به‌ واسطه حضوری پررنگ در سیاست و نشریات حزب توده و دست‌آخر انتقاداتش از این حزب و نیز نثرنویسی خاص او و سبک فیلم‌سازی‌اش، بی‌تردید منحصربه‌فرد و تکرارنشدنی است. گلستان از فضای سوت‌وکوری سخن می‌گفت که در همان روزگار فعالیتش در ایران امکان پاگرفتن جریان روشنفکری را در ایران محال می‌نمود و البته در همان دوران، بودند بعضی نفرات که در هنر و ادبیات ما درخشیدند و تأثیراتی انکارنشدنی بر جریان فرهنگی ایران گذاشتند و بی‌شک، گلستان یکی از آنها بود. صراحت کلام و اندیشه، جدال‌های قلمی و شفاهی، از خصال گلستان بود؛ اما جدا از فَرّش، فروتنی بسیار داشت در کارش، که نوشتن بود و ساخت فیلم که هم‌زمان قواعد نوِ آن را نیز ساخته بود. او به تأثیرِ روشنفکران و آثارشان بر جامعه ایران چندان اعتقادی نداشت؛ اما بر این باور بود که «به‌ جز بلاغ» وظیفه‌ای بر دوش اصحاب قلم نیست تا شاید اتفاقاتی پیش آید و این افکار خرده‌خرده رسوب کند. به‌ تعبیر گلستان، نویسنده باید در هر اوضاع، کار خودش را بکند و تا جان دارد به این کار ادامه دهد و جز این راه دیگری ندارد و «خِسّت است اگر متفکری بخواهد فکر را برای خودش نگه دارد حتی اگر کسی حرف او را برندارد». گلستان باور داشت که «شرایط برای کار‌کردن و نوشتن سخت است و در این احوال، حرف‌زدن مکافات دارد». ابراهیم گلستان دوگانه‌ای می‌سازد از «آدمی که دارد قصه می‌گوید» و «نویسنده قصه‌گوی نوشته» و معتقد است «آدمی که توی قصه من هست، منِ جناب ابراهیم گلستان نیست. ابراهیم گلستان این آدم را ساخته؛ برای اینکه یک چیزی می‌خواسته بگوید».

گلستانِ داستان‌نویس از گلستان در گفت‌وگوها و دیگر فعالیت‌هایش جداست. و البته این هر دو در مفهومِ «شناخت» با هم تلاقی دارند؛ مفهومی که گلستان مدام بر آن تأکید دارد و معتقد است اساسا انسان به دنیا می‌آید، زندگی می‌کند و می‌میرد، برای اینکه به شناخت دست پیدا کند. «قصه‌نویسی من برای گور ‌پدرتان نگفتن است، برای شناختن و شناساندن است».

ابراهیم گلستان چندی پیش، وقتی هنوز امکان حرف‌زدنِ بی‌وقفه از ادبیات و سینما و وقایع روز داشت، در گفت‌وگوی منتشرنشده‌ای با «شرق»، قصه‌نویس‌ شدنش را با فاصله‌‌گرفتن از حزب توده مرتبط می‌خواند و خاطره‌ای از دعوت کیانوری برای دیدار با پیشه‌وری تعریف می‌کند: «در ماجرای آذربایجان، پیشه‌وری به تهران آمد. حزب توده می‌خواست ییهمانی ترتیب بدهد، پیشه‌وری گفته بود ابراهیم گلستان را دعوت کنید. کیانوری آشنای نزدیک من بود که به او محبت بسیار داشتم، آمد تا مرا دعوت کند». همان‌جا بحث درباره ماجرای آذربایجان پیش می‌آید که گلستان موضعی مخالف دارد و بعدها هم مجادلات دیگری در جلسات بحث و نقد حزب توده درباره مبارزه با امپریالیسم و انقلاب درمی‌گیرد و به‌ قول گلستان حرف‌های پرتی مطرح می‌شود که گلستان را سرخورده می‌کند. «به هر حال ماجرای آذربایجان پیید؛ اما من فردایییی‌توانستم به‌ خاطر عقیی بنشینند آنجا و مزخرفات بگوییرون آمدم برای ایی اول هم سعیییسم. حالا این می‌شود تلفیق آگاهی و زیبایی، شاید». قصه‌های گلستان بی‌مکافات نبود و دردسرهایی برای او درست کرد. «ییتان بگویی بییییلم بگیرم. ییییییده بودند تا در دسترس مردم نباشد. در اییی‌خواهید تعبیید مختاریید در مغز مردم برود. مردم باید راه‌های مختلف را ببینند و چیزهای

ابراهیم گلستان «اسرار گنج دره جنی» را در سال 1353 نوشت و بر ‌اساس ‌آن فیلمی نیز ساخت که از آثار ماندگار سینمای پیشرو ما است. این اثر، کنایات مکرری به روندِ مدرنیزاسیون آمرانه شاه و نوسازی سطحی او دارد و گلستان با اینکه به احتمال توقیف فیلمش آگاه است این فیلم را اکران می‌کند. سال 1350 است که گلستان قصد میییلمش را بسازد، به‌ تعبیر خودش برای «نشان‌دادن همه وضع و عمق وضع در یک آینه دق برای روزی روزگاری... هیییید خراب مییش از سرنگون‌شدنش قصه‌اش را فییغمبرانه نبود آن دیدن، تنها ملاحظه واقعیت بود». گلستان می‌گوید قصه‌اش را در سال 1353 نوشته است؛ اما بشر هنوز به حدی نرسیده تا به وقتش به شناخت برسد. گلستان جز مسئله شناخت، بر آگاهی و آگاهی‌بخشی از طریق هنر و ادبیات تأکید داشت و درعین‌حال به زیبایی‌شناسی داستان و سبک و ساختار ادبی سخت پایبند بود، آن‌هم در دورانیی ما شعاری و در خدمت ایدئولوژی خاص یا وسیله‌ای تبلیغاتی به شمار می‌رفت. گلستان می‌گوید: «آگاهی همین‌طور نیست. باییی‌وار، نه با پیش‌داورییییدم، هم حین نوشتن قصه‌ها و هم خواندن. پیی سیاسی، اقتصادی و اجتماعییی از لنین و دیگری نوشته استالیییییسم چیییته تفتیش آمد ببیند چه خبر است، دید من دارم بلبل‌زبانی میی‌گوید؛ بنابراین پیش از رفتن به حزب، خودم مییسم چیست، شناختِ لازم را داشتم. در موارد دیگر هم همین‌طور. تا جاییی‌خواستم بدانم مییی برسم». گلستان مخالف مُد ادبی است و معتقد است مدتی در ایران باب شده بود که فلان نویسنده مُد روز باید ترجمه شود و مانند او بنویسند تا مخاطب پیدا کنند. «اگر آدم‌ها در طول عمر خود نخوانند و نبینند و نفهمند، عمرشان تباه است، بی‌نتیجه است. از میان آثار ایرانی سعدی را بخوانید که فوق‌العاده است. سیصد سال پیش از رنسانس، سعدی رنسانس ایرانیی

سید‌ابراهیم تقوی‌شیرازی معروف به ابراهیم گلستان، در بیست‌وششم مهر ۱۳۰۱ در شیراز به دنیا آمد. او فرزند محمدتقی گلستان، صاحبِ روزنامه «گلستان» بود که در مجلس مؤسسان ۱۳۰۴ در دورانی که سلطنت از قاجار به پهلوی منتقل شد، نماینده فارس بود. با این حال، تاریخ دقیق روز تولد گلستان به‌ گفته خودش هرگز به‌درستی معلوم نشد. او بعد از آنکه در روزنامه «شرق» در 15 مهر سال 1398 صفحاتی به‌ مناسبت نودوهفت سالگی او منتشر کردیم، نامه‌ای خطاب به ما نوشت و در آن اشاره کرد که هرگز نشد که به‌درستی تاریخ تولدش معتقد شود. تاریخ دقیق را پدرش پشت یک قرآن نوشته بود؛ اما آن جلد به هر ترتیب گم می‌شود. گلستان نوشته است: «داشتن سجل احوال چند سالی بعد از این واقعه مهم تولد من به ضرب قانون و به ‌اجبار نظم لازم دولتی شد و پدرم به نوکرش گفت برو سجل احوال برای بچه‌ها بگیر. مأمور روز تولد ما را پرسیده بود و نوکر که نمی‌دانست یک شماره سالی را داده بود. مأمور ثبت‌احوال همان را وارد کرده بود؛ اما وقتی که موقع امتحان‌های شش‌ساله ابتدایی شد، سجل من می‌گفت من چهار، پنج‌ساله هستم. که نمی‌شد با چنان سن امتحان شش ابتدایی داد...

در نتیجه ما را بردند در یک اتاق در عدلیه که هنوز دادگستری نام نگرفته بود و مراسم مضحک قانونی که مشتمل می‌شد به‌ اندازه مچ را گرفتن یک پزشک در همان دادگاه، قاضی قبول کرد که من سیزده سال لازم برای قبولی ششم ابتدایی را دارم و شناسنامه را تصحیح کرد که یعنی به‌ جای غلط قبلی یک غلط تازه جایش گذاشت». اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. حدود شصت سال بعد از آن تصحیح، گلستان برای اقامت در انگلستان مجبور به مراجعه به سالنامه می‌شود تا بر اساس روایت مادرش، 28 صفر را از روی دوره حرکت ماه پیدا کند: «که تازه رسیدیم به دشواری دیگر. در سال 1341 قمری 28 صفر جمعه‌ای بود و حال آنکه به ضرس قاطع مادرم گفته بود شب چهارشنبه بوده است. در نزد ما چهارشنبه‌‌شب فرق دارد با شب چهارشنبه. به هر حال، چهارشنبه دو روز زودتر از جمعه بود؛ در نتیجه معادل چهارشنبه‌‌شب می‌شد 18 اکتبر. من در ورقه‌ام نوشتم 18 اما از زور عجله یا بدخطی من یا مأمور انگلیسی عدد 1 پیش از 8 را صفر خواندند که رسم است برای تفاوت میان 28 یا 18 یا 8 پیش از این هشت صفر بگذارند که با آن دوتای دیگر مشتبه نشود. در نتیجه در ورقه رسمی 8 اکتبر نوشته‌اند. حالا شما هر جور که می‌خواهید بخوانید! چه‌ چیز در کجای دنیا از این شش هزار میلیون آدمی که امروزه در این کره زندگی دارند -که واقعا چه زندگی؟!- به این تفاوت‌ها توجه خواهد کرد». گلستان دست‌آخر نوشته بود، با این‌همه، واهمه‌ها و دلواپسی‌ها و دغدغه‌ها می‌ماند برای کسانی که ادبیات فارسی نخواندند نه آنان که «شوق ادبیات هزارساله را دارند». گلستان نیز شوقِ ادبیات هزارساله داشت و تا روز آخر از سعدی می‌خواند که از دید او در این کهنه‌ادبیات، بی‌همتا و یییی بود».

 

منبع: sharghdaily-894043

برچسب ها
نسخه اصل مطلب