جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > تبرئه شدم ولی برچسب زندانی بودن با من است

تبرئه شدم ولی برچسب زندانی بودن با من است

تبرئه شدم ولی برچسب زندانی بودن با من است
نخستین بار از پشت تلفن صدایش را می‌شنوم. «گزارش بگیری که چی بشه؟ کی می‌خواد بخونه؟ اصلا گیریم که بخونن دوسال عمر من که الکی تباه شد برمی‌گرده؟»
«علی» 20 ساله پرخشم امروز، نوجوان 17 ساله سه سال پیش است که در جریان کشف مواد مخدر درنزدیکی باغچه برادرش، متهم شناخته شد و با وجود نرسیدن به سن قانونی سر از زندان بزرگسالان قزل حصار درآورد. پنج ماه بعد به کانون اصلاح و تربیت یا همان کانون شهر زیبا منتقل و در نهایت بعد از گذران نزدیک به دو سال محکومیت، تبرئه شد؛ تبرئه‌ای که ارمغانش زیبایی آزادی بود و روی دیگرش انگ به جامانده بر پیشانی جوانی اش.
در نوجوانی زندان بزرگسالان را تجربه کرد، همه آنچه نباید را دید و در نهایت معلوم شد که مجرم دیروز، امروز یک بی‌گناه است؛ بی‌گناهی بدون آرزوهای نوجوانی و جوانی.
«حرف می‌‍زنم، اصلا فیلم بگیرید من هیچ مشکلی ندارم.» این‌ها را وقتی می‌گوید که راضی به حرف زدن می‌شود. روی صورتش ردی از دو سه تا خط به موازات هم دیده می‌شود. می‌گوید یادگار آن روزهاست و این عادی‌ترین چیز بین بچه‌های کانون است.
وقتی از او می‌خواهم ماجرا را تعریف کند سرش را تکان می‌دهد و دستش را مشت می‌کند و پیشانی‌اش را به آن تکیه می‌دهد. «راستش خانم همه چیز خیلی ناخواسته و یهويي شد. با پسرداییم و یکی از رفیق‌هام رفتیم به باغچه برادرم بیرون شهر که تنی به آب بزنیم؛ باغچه‌ای که بندکشی و حصاری هم نداشت و هرکسی می‌توانست داخل آن شود. چندتایی هم کفتر داشتیم و سرگرم‌شان بودیم. خلاصه نیم ساعتی گذشت. یهو چهار پنج تا مامور ریختند سرمون. ما هم از همه جا بی‌خبر. یکی از آن‌ها برگشت گفت که من از تو مواد خریدم. گفتم از من خریدی گفت آره نشون به آن نشونی که سه تا 10 هزاری به تو دادم. گفتم به‌خدا اشتباه می‌کنی، بیشتر دقت کن. خلاصه از مامور آره و از ما نه. شروع کردن به گشتن و پخش شدند لای بوته‌ها. یکی از مامور‌ها بسته‌ای پیدا کرد و گفت ایناهاش پیدا کردم. اندازه 100گرم مواد پیدا کردند. ما را با خودشان بردند و تحویل مواد مخدر دادند و از اونجا رفتیم دادسرا و دست آخر هم زندان. نه سوالی نه چیزی و مرا مستقیم به زندان قزل حصار فرستادند و با اینکه تازه 17 سالم بود پنج ماه همانجا ماندم. پدرم وکیل گرفت و کلی خرج کرد و همه زندگیش را فروخت؛ زمین، ماشین و هر چیزی که داشت. خلاصه وکیل من موفق شد از قزل حصار مرا به کانون اصلاح تربیت بفرستد. یک سال و دو سه ماهی هم کانون بودم. باز دادگاهی شدم و و با وثیقه 400 میلیونی بعد از این همه مدت بیرون آمدم. بعد از دو سه ماه، آخرین دادگاه را گذراندم و درنهایت یک روز وکیلم زنگ زد و گفت تبرئه شدی و به من گفتند ببخشید اشتباه شده!
من یک نوجوان 17 ساله بودم. مدرسه می‌رفتم. درس می‌خواندم. سرم توی لاکم بود. آبرویم بین در و همسایه رفت. گفتم آخه یعنی چی؟ دو سال الکی به من انگ مجرم بودن زدید و بعد خیلی راحت گفتید ببخشید اشتباه شده. من که کف دستم را بو نکرده بودم که اونروز قرار هست یک همچین اتفاقی برام بیفته.»
معلوم شدسرانجام مقصر اصلی کی بود؟
هنوز که هنوزه بعد از سه سال و خرده‌ای هم معلوم نیست که بالاخره قضیه مواد چی بوده. موادی که از دست کسی نگرفتن و وسط بیابانی پیدا شده که نه حصاری داشته و نه دیواری و هزار تا رهگذر از آن مسیر عبور می‌کردن و فقط نزدیک باغچه‌ای بوده که ما در حال تفریح بودیم.
من شنیدم که قبل از این مساله شرایط درسی مناسبی داشتی؟
درسم بد نبود. از عهده خودم برمیومدم. رشته تحصیلیم کامپیوتر بود. درس را دوست داشتم.
تعبیرعلی از روزهای اتهام، زندگی واقعی در شرایط واقعا سخت است چون به قول خودش هیچ چشم‌اندازی وجود ندارد و پشت آن دیوارها را به عنوان ته دنیا می‌‍‌‌شناسد. «گفتن که نداره وقتی پای بچه‌ای به سن من به زندان باز بشه دیگه همه چیز برای آدم تکراری میشه؛ حتی نفس کشیدن و زنده موندن. به خودت میگی کاری که نکردم چرا باید اینجا باشم. خدا را خوش میاد؟ بعد از دوسال اسیر باشی، آبرو و حیثیتت پیش همه بره برای هیچ، فقط بابت یک اشتباه.»
تو 17 سالت بیشتر نبود و هنوز به سن قانونی نرسیده بودی که به زندان قزل حصار رفتی. وضعیت برای نوجوان‌ها در آنجا چه شکلی بود؟
سنم قانونی نبود و از من هم سوالی نکردن و من هم نمی‌دونستم که باید منو به کانون بفرستن. واقعیتش من اطلاعات زیادی نداشتم که اگه از سنم حرفی بزنم منو سوا می‌کنن و زندانی مخصوص اطفال و نوجوانان می‌فرستن. قزل حصار که بودم، صبح که از خواب پا می‌شدیم و آمار رو می‌گرفتن بیرون می‌اومدیم از سلول و تا بعدازظهر در محوطه زندان می‌چرخیدیم. آمار بعدازظهر هم که می‌گرفتن به سلول برمی‌گشتیم و کاری نداشتیم و می‌خوابیدیم. زمان هواخوری‌های هم کاری نداشتیم انجام بدیم و با ورق بازی وقت می‌گذروندیم. خلاصه یک جورایی خودمان را سرگرم می‌کردیم تا فقط زمان رو بکشیم. درزندان بزرگسال رفتار و برخورد متفاوتی دارن. همه سن و سالی ازشان گذشته و مثل بچه‌های کم سن و سال‌تر به قول معروف کله پربادی ندارن. ولی هر جور خلافی را به راحتی یادت میدن و خودشان سوژه‌های مستعدتر رو برای تعلیم شناسایی می‌کنن. روزی که وارد زندان قزل حصار شدم و از در کریدور وارد شدم، من و دو نفر دیگه رو فرستادن سالن چهار و هر سه ما را با هم یکجا بردند و شاید این شانس ما بود که چون با هم بودیم و هم محله‌ای و دوست قدیمی، خیلی دمخور با بقیه زندانیان اونجا نبودیم و خودمون با هم سرگرم بودیم . ولی به جرات میگم که جای وحشتناکی برای بچه‌هايی به سن من بود.
یعنی همان اول تو را مستقیم فرستادند قزل حصار؟
بله، حتی گفتم من مدرسه‌‌ای هستم و سنی ندارم قیافمرو ببین، من را با اینا نفر‌ست، خدا را خوش نمیاد. برگشت به من گفت که سردسته اینها تویی. تو مواد فروشی. امثال تو زیاد به این جا اومدن. گفتم من کار خلافی نکردم، نان حرام تا به‌حال نخوردم، سر سفره پدر و مادر بزرگ شدم. حاضرم قسم بخورم. بیشترین جرم من کفتر بازی بود. حتی کسی قلیون دست من ندیده بود.
علی وضعیت کانون اصلاح و تربیت را بهتر از زندان پر از خطر و آسیب می‌داند، هر چند که به گفته علی کانون هم خود مدرسه‌ای است برای بچه‌هایی که دستی بر خلاف دارند و مترصد آموزش نوین‌ترین متد بزهکاری هستند!
«وضعیت در کانون بهتر از زندون بود. من چون به آرایشگری علاقه داشتم موی بچه‌ها رو کوتاه می‌کردم. باشگاه می‌رفتم. فوتبال و هندبال بازی می‌کردم. قزل حصار از این خبر‌ها نبود. ولی اکثر بچه‌ها استقبالی از این شرایط نمی‌کنند. کانون مثل زندان بزرگسال نیست و شرایطش خیلی فرق داره. توی کانون به‌خاطر شرایط سنی هر کسی به فکر خودنمایی است؛ اينكه به زور به اطرافیان بفهماند که حرف اول را خودش می‌زند. من توی کتم نمی‌رفت کسی به من زور بگه. نه به کسی زور می‌گفتم نه دلم می‌خواست زور بشنوم. خلاصه کلی حرف بود. مثلا چون تو تازه اومدی باید اینجا بخوابی، چون این یکی هست که پنج سال اینجاست و قدیمی‌تره باید فلان حرف رو بزنه و پر بود از این گنده‌لات بازی‌ها. من جوان بودم، غرور داشتم و برایم قابل تحمل نبود حرف کسی رو گوش کنم که چند سال بیشتر از من اونجا بود. صورت من پر از خط وخطوط یادگار آن روزهاست.
خلافی هم توی کانون می‌دیدی؟
اوه تا هر چقدر که بخواهید. بچه‌های کانون کارهایی می‌کردن که هیچوقت ندیده بودم. خیلی حرف‌ها رو نمیشه گفت و خجالت می‌کشم. ولی هر مواد کشیدنی که فکرش را بکنید وجود داشت. مثلا یک چیزی بود مثل پماد یا چسب که توی مشما فریزر می‌ریختن و بعد داخل مشما را فوت می‌کردند و هوا که پر می‌شد و هوایی که داخلش بود را توی بینی می‌کشیدن و اون‌هایی که مصرف می‌کردن، می‌گفتن خوب نشئه می‌کنه. این عادی‌ترین قلمی بود که آنجا بود. مواد و سیگار به صورت قاچاق به راحتی وارد کانون می‌شد، به اشکال مختلف.
یکی از بچه‌های کانون که هم‌سن و سال من بود و دویست و خورده‌ای شاکی داشت، همیشه به بچه‌هایی که سه چهارتا شاکی داشتند می‌گفت برو بابا شما دزد نیستید؛ بیایید به شما بگویم که توی چند ثانیه ماشین‌های مدل بالا را چه جوری سرقت کنید و برای هر ماشینی شگرد خاصی داشت.
علی از مدرسه و کتابخانه‌ای می‌گوید که معمولا بچه‌های کانون رغبتی برای استفاده از آن‌ها ندارند و به گفته او وقتی نوجوانی وارد این محیط‌ شود، آنقدر کم حوصله می‌شود و درگیری ذهنی دارد که حتی حوصله نمی‌کند از جایش تکان بخورد و فقط به فکر آزادی‌ است.
از شرایط و وضعیت روحی بچه‌های کانون بگو.
بچه‌های کانون خیلی خودزنی می‌کردن. مخصوصا زمانی که متوجه می‌شدن شرایط دادگاه یا بیرون به نفع‌شان نیست یا شرایط مالی اکثر بچه‌های کانون را اذیت می‌کرد و به آ‌نها فشار می‌آورد مثل وقتی که شاکیان درخواست پول می‌کردن برای رضایت و پولی در بساط نداشتن، وادار می‌شدن به خودزنی.
الان رابطه‌ای با هیچ‌کدام از آن‌ها داری؟
نه اصلا دوست ندارم آن روزها برایم مرور شود. ولی همه مثل من نیستند و بعد از بیرون‌آمدن از کانون، رفاقتشون سرمنشأخیلی از کارهاشونه طبق چیزهایی که اونجا دیدم و شنیدم.
چقدر از بچه‌ها بعد از آزادی، دوباره پای‌شان به کانون باز می‌شد؟
علی ابرویی بالا می‌اندازد و می‌گوید:«زیاد از این موارد بود که بچه‌ها برای بار چندم به کانون اومده بودن و البته با کلی اطلاعات بیشتر».
تو بعد از بیرون آمدن درس را ادامه دادی؟
نه من درسم را بعد از کانون ادامه ندادم چون به مدرسه که راهم نمی‌دادن و من هم علاقه و شوق و ذوق قبل رو نداشتم. حتی خجالت می‌کشیدم که سراغ کادر مدرسه بروم. از نگاه پرقضاوت مردم وحشت داشتم. برای همین دم مغازه یکی از آشناها مشغول به کار شدم.
از علی می‌پرسم حرف خاصی داری که بزنی. بعد از نفس عمیقی می‌گوید: «ازاونایی که مسئولیتی دارن و وظیفه‌ای، فقط یک درخواست دارم؛ خواهش مي‌كنم که بچه‌های نوجوان رو زود قضاوت نکنن. کسی مثل منو که حتی سیگار به دستم نبود خیلی راحت وارد فضایی نکنن که همه نوع خلاف را یاد بگیره و آینده‌اش رو به همین سادگی تباه کنن. من تا زمانی که زندان و کانون بودم فقط به آزادی فکر می‌کردم و اونقدر هم جرمم سنگین بود و اتهامم بزرگ که به هیچ چیزی جز این نمی‌تونستم فکر کنم و هیچ امیدی به زندگی نداشتم. دو سال ازنوجوانی من پشت میله‌های زندان گذشت.
به سراغ «مونیکا نادی» وکیل علی در این پرونده می‌رویم.
خانم نادی، چرا علی با وجود اینکه هنوز به سن قانونی نرسیده بود، چندین ماه در زندان قزل حصار و در کنار مجرمان بزرگسال در بازداشت به سرمی‌برد؟ این چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟
«علی بدون هیچ سابقه کیفری و در حالی که به تحصیل اشتغال داشت به اتهام مشارکت در نگهداری مواد مخدر دستگیر شد. متاسفانه به لحاظ نبود دادسرای تخصصی اطفال در محل وقوع جرم که یکی از شهرهای اطراف تهران است، در دادسرای عمومی محاکمه و بر خلاف مقررات که نگهداری افراد زیر 18 سال را در زندان‌ها منع كرده و حکم به نگهداری او در کانون اصلاح و تربیت می دهد، چندین ماه در زندان قزل حصار و در کنار مجرمان با سابقه زندانی بود و بعد از آن، دستور انتقال او به کانون اصلاح و تربیت صادر شد. متاسفانه این بی دقتی‌ها در برخی از پرونده‌ها معمول است و تعدادی از افراد زیر 18 سال به محض دستگیری بدون دقت در سن و سال و شرایط خاص به زندان ها سپرده می شوند که این مساله آنان را در معرض مخاطرات جدی بسیاری قرار‌می‌دهد.
این مخاطرات در خصوص علی به شدت جدی تر بود، چرا که علی پس از یک‌سال بازداشت از کلیه اتهامات انتسابی تبرئه شد. دلایل و مدارک در خصوص انتساب اتهام به علی بسیار ضعیف بود. حتی اگر دلایل ضعیف موجود در پرونده او را مثبت وقوع جرم می دانستیم، شواهد بیشتر حکایت از سواستفاده از علی در روند وقوع جرم می کرد که در همان ابتدا مورد توجه مقامات قضایی رسیدگی کننده قرار نگرفت».
نادی ادامه می‌دهد «قوانین در خصوص رسیدگی به اتهامات افراد زیر 18 سال در راستای حمایت همه جانبه تر از آنان به جهت کودکی‌شان، از لحاظ شکلی و همچنین از لحاظ ماهوی، مقررات خاصی را پیش بینی كرده است. طبیعتا تامین منافع عالیه کودکان، مستلزم بررسی دقیق تر جرایم منتسب به ایشان است. در این راستا، دادسراها و دادگاه‌های ویژه اطفال تشکیل شده است که البته بسیاری از شهرها از داشتن این دادگاه اختصاصی محروم هستندو همین امر به زایل شدن حقوق کودکان در مواجهه با سیستم قضایی و همچنین اجرایی نشدن کامل قوانین موجود می انجامد».
بنا به گفته شما در مورد پرونده علی نوعی سوءاستفاده صورت گرفته است. اشکال از کجاست که چنین اتفاقی برای امثال علی می‌افتد؟
متاسفانه در جرایم مواد مخدر، کودکان بیشتر قربانی می شوند. مجازات های سنگین برای افراد بالای 18 سال در صورت حمل و نگهداری و فروش مواد مخدرباعث می‌شود مجرمان حرفه‌ای در صدد سوءاستفاده از افراد زیر 18 سال به لحاظ مجازات های سبک‌تر برآیند و بسیاری از کودکان هم بدون آگاهی از ماهیت عمل ارتکابی یا غیر قانونی بودن آن در معرض سوءاستفاده قرار می گیرند. بنابراین نقش سیستم قضایی در مبارزه با این سوءاستفاده‌ها و حمایت از کودکان به منظور جلوگیری از سوءاستفاده از بچه‌ها در قاچاق مواد مخدر اهمیت پیدا می کند که متاسفانه معمولا بسیارهم ضعیف عمل می شود و بدون اینکه تحقیقات کامل و ضروری صورت گیرد، کودکان با وجود معیوب بودن اراده و آگاهی به حبس‌های بلند مدت محکوم و بدون لحاظ هر گونه اقدام حمایتی و آموزشی در دوران اعمال مجازات حبس از زندان آزاد و با برچسب مجرمانه‌ای که به آن‌ها خورده، در چرخه معیوب تکرار جرایم‌می‌افتند.
در مورد علی اما با وجود فقدان دلایل مکفی بر انتساب جرم و شبهات فراوان با اعمال شدیدترین قرار تامین کیفری، بیشتر ازیک‌سال و اندی را در بازداشت به سر برد.
تجربه تلخ زندان از یک سو و انگ مجرم بودن بعد از آزادی از سویی دیگر
نادی از شرایط بعد از آزادی علی می‌گوید: «هر چند حکم برائت علی صادر و از زندان آزاد شد، اما واقعیت این است که شرایط، بعد از آزادی‌اش با توجه به انگ مجرم بودن برایش بسیار سخت تر شد. ادامه تحصیل دیگر برایش فراهم نشد و در همسایگی اش کسی باور نکرد که علی یکسال بی دلیل در کانون اصلاح و تربیت بوده است. تجربه تلخ حضور در زندان بزرگان نیز، به نوبه خود اثرات بسیار بدی بر وی داشته است».
به گفته این عضو انجمن حمایت از کودک هر چند به موجب قوانین، اگر شخصی تحت عنوان متهم یا مظنون به ارتکاب جرمی بازداشت و پس از طی مراحل تحقیقات مقدماتی یا در مرحله دادرسی و محاکمه در دادگاه، بی‌گناهی اش ثابت شود، می توان خسارت ایام بازداشت او را از دولت مطالبه کرد. اما علی حاضر به طرح این ادعا و مطالبه خسارت از دولت نشد و لطمه روحی و روانی که به او وارد شد به حدی بود که خسارت مادی ناچیز قابل مطالبه نمی توانست آن را جبران کند.
این حقوقدان امید دارد دادرسی های قضایی خاصه در مورد اتهامات کودکان هر چه بیشتر تامین کننده انصاف و عدالت باشد، به نحوی که اقدامات لازم جهت حمایت های همه جانبه‌تر از او و رعایت کامل حقوق شان صورت گیرد.
برچسب ها
نسخه اصل مطلب