ذبح محلهها به بهانه توسعه شهری
زیست شهری ایرانیان در سهلایه متقاطع صورت میگیرد، خانه مسکونی، محله شهری و شهر که یافتهها، آموزهها و تجربههای عینی و عملی نشان میدهد، استوارترین و پرشورترین فضای زیستی شهروندان محلهها هستند که امروزه زیر چنگال ماشینآلات توسعه شهری فرومیریزند و زیر چکمههای سیاه مدرنیته نبض حیات تپنده محلات قدیمی شهرها که هویتبخش تعاملات انسانی، انسجام اجتماعی، حافظه تاریخی(خاطره)، رفتارها و هنجارها، فرهنگ و هنر و سلیقه بودند به شماره افتاده است.
یکی از مهمترین پیامدهای صنعتیشدن و نوسازی به دلیل فراهم آوردن بسترهای لازم برای رشد جمعیت، بالا رفتن سطح سواد، تغییر الگوهای مصرفی، بهبود سطح زندگی، توسعه ارتباطات، ظهوروگسترش پدیدهای به نام شهرنشینی است که این توسعه در شهرهای ایران بهویژه کلانشهرها با تخریب محلهها موجب تضعیف همبستگیهای اجتماعی سنتی، تضعیف سازمانهای سنتی و مشارکت همسایگی شده است، دیگر بهمثابه سابق جوانان امروزی در معرفی هویت مکان تولد خود نمیگویند ما زاده محله قلهک، ستارخان، قلعهمرغی، شهر ری، نارمک، فرحزاد و نازی آباد هستیم. امروزه از شرق، غرب، مرکز و جنوب شهر سخن گفته میشود و هویتی چندپاره با بی اعتنایی مدنی به محل سکونتگاه و مشارکت همسایگی پدیدار است، روزنامه «قانون» در ادامه سلسله میزگردهای تحلیلی این بار به کارکردهای محله وتخریب محلات در شهرهای ایران و استانهای مختلف به گفتوگو با هوشمند علیزاده، دانشآموخته دکتری طراحی شهری ازدانشگاه نیوکاسل انگلستان و دانشیار گروه شهرسازی دانشگاه کردستان، صلاحالدین مولانایی، دکتری معماری با گرایش آموزش طراحی معماری-کاربرد سازه در طراحی معماری از دانشگاه علم و صنعت ایران، نایبرییس کمیته آموزش سازمان نظاممهندسی ساختمان استان کردستان و استادیار دانشگاه کردستان و احمد غلامی، دکتری جامعهشناسی و پژوهشگر حوزه اجتماعی پرداخته است که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
محله بنیادیترین عنصر شهری و حلقه واسط بین شهر و شهروندان است و بهنوعی محله رکنی میان خانواده و شهر است که امروز با توسعه شهری و فضای آپارتمانسازی، فروپاشی شکل خانوادههای گسترده این رکن مهم که از خانههای مجاور هم در یک فضای جغرافیایی خاص تشکیل میشود و خانواده نسبت به محله مسکونی احساسی مشابه خانه مسکونی خود را دارد، از بین رفته است و بهنوعی بههمپیوستگی، معاشرت نزدیک، روابط محکم همسایگی و اتحاد غیررسمی میان گروهی مردم روبهزوال است. حال با این تفاسیر چرا سازمان نظاممهندسی و شهرداریها که در فرآیند شکلگیری و توسعه شهری نقش مستقیمي دارند در طراحی نقشه و فرآیند صدور مجوز، تیشه به ریشه نابودی محله میزنند. اين را تحلیل کنید .
هوشمندعلیزاده: همانطورکه خودتان نیز اشاره کردید، محله بنیادیترین عنصر سازمان فضایی-کالبدی و اجتماعی شهر است که روح زندگی خانوادگی و روابط غیررسمی اجتماعی مشخصی در آن جریان داشته و به همین خاطر تعلقات مکانی را در آن بیشتر عینیت بخشیده است. از این نظر، محله از دو جزء مشخص تشکیل شده است. نخست، فضا و مکانهای موجود در آن که بستر زندگی خانوادگی و همسایگی عدهای را به واسطه وابستگی و علایق مشترک با يكدیگر فراهم آورده است و دوم، فضایی اجتماعی و انتزاعی که روابط، آستانهها، تعاملات اجتماعی و شبکههای اجتماعی را نهادینه کرده است. با وجود این دوپارامتر است که مفهوم محله موجودیت پیدا میکند و در صورت خدشهدار شدن یکی از این دو، مفهوم محله و بهویژه تعلقات مکانی کمرنگ شده و به نوعی استرس های محیطی شکل گرفته و بحران هویت محله ای را به دنبال خواهد داشت که خود منجر به خواست تغییر محل زندگی و تداوم مسائل و مشکلات آن میشود. در شهرهای سنتی ایران، پیش از ورود جریان مدرنیزاسیون برآمده از مدرنیسم، محلات واجد ساختار همگنی بودند؛ بهگونهاي که جدایی فضایی محلههای برحسب سرمایههای مادی یا اجتماعی افراد چندان محسوس نبود و محلههابستری آرام و پایدار برای سکونت بهویژه ماندگاری جمعیت، گسترش شبکههای بین فردی در میان همسایگان و در این میان حس تعلق به مکان، تعلق اجتماعی و مشارکت اجتماعی را ایجاد کرده بودند اما با ورود جریان مدرنیزاسیون که تفکر مادی را در انسان برجسته کرد و این تفکر تکثر موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی جدیدی را در پی داشت، منجر به گسیختگی در شهر و بحرانهای موجود آن شد. از وجوه بارز این تفکر، اهمیت یافتن خانواده هستهای، زندگی فردی، مسکن فردی، آپارتماننشینی و عدم توجه به اجتماع محلی و درنتیجه ایجاد استرسهای محیطی، جدایی گزینی ساکنین و تحرکهای جمعیتی بالا در دوران معاصر است. ازنظر مارشال برمن تحرکهای جمعیتی بالا زاده ظهور تفکر مدرنیته است. در این تفکر، زیستبوم انسانی تازهای خلق و زیست بومهای قدیمی و کهنه نابود میشوند، مسیر کلی حیات شتاب مییابد، اشکال تازه ای از قدرت منسجم و یکپارچه و انواع جدیدی از مبارزه طبقاتی شکل میگیرد. این بهآن معنی است که تحرکهای بالای جمعیتی منتج از صورت بندیهای جدید اقتصادی و اجتماعی کشور حاصل از شتاب جریان مدرنیزاسیون (تقلید شکلی از مصادیق مدرنیته) نظام شهری را در کل دگرگون کرده و بهعنوان عامل اصلی بحران هویت محلهای در دوران معاصر در شهرهای ایران بهحساب میآید. البته با توجه بهمعنای تحت الفظی کلمه شهرداری و اینکه محله عنصر بنیادین سازمان فضایی-کالبدی و اجتماعی شهر است، چنین پنداری شکلگرفته که شهرداری عامل اصلی پدیده بحران هویت مفهوم محله در شهر بهحساب میآید. واقعیت این است که شهرداری به دلیل عدم برخورداری از ساختار نهادی مدیریت یکپارچه شهری فقط بخشی از جریان دخیل در این بحران بهحساب میآید و مشکلات شهری ایجادشده بهویژه بحران هویت مفهوم محله برآیند نیروهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه است که در طول زمان تا دوره معاصر جریان داشته است. سازمان نظام مهندسی ساختمان به دلیل رویکرد غالب بر آن ازنظر تاکید بر تک بنای معمار-محور، بهآن صورت با واحد فضایی-اجتماعی محله تعاملی سازنده نداشته و ساختمان را تنهابا اعمال ضوابط طرحهای توسعه شهری و مستقل از بستر استقرار آن یعنی بعد شهری ساختمان، میبیند. البته از اهداف دهگانه قانون نظاممهندسی ساختمان سه هدف (اهداف 1، 4 و 7) بهنوعی مرتبط با بُعد شهری بهویژه زمینه استقرار ساختمان است که عینیت آنها ساختمان را بهعنوان مکان سکونت خانوار به واحد فضایی-اجتماعی محله مرتبط میکند اما متاسفانه تاکنون اقدام خاصی به دلیل غلبه رویکرد تک بنایی، در راستای اجرای آنها به عمل نیامده است.
احمد غلامی: محله بهدرستی تاریخ یک شهر و مبنای هویت شهر بهحساب میآید. درواقع میتوان گفت شهر چیزی نیست جز حجمی کالبدی- اجتماعی از روابط مبتنی بر محلهها. تا قبل از عصر مدرن و سیاستهای شهرمحورانه بهجای رویکردهای محله محور، محلهها و قطاعهای شهری بخشی از هویت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن شهر بهحساب میآمدند. هرچند با اولین بارقههای عصر مدرن و بهویژه در عصر ناپلئون، هوسمان شهردار وقت پاریس، پایان مفهوم محله را با برنامهریزیهای شهر محور خود اعلام کرده بود. خیابانهای بزرگی که وی از دل محلههای سنتی و کهن قرونوسطای پاریس احداث کرد، هرچند بهاصطلاح خود هوسمان تجلی نور و رهیافتهای زیباییشناسی به مناطق کور و تاریک شهر بود اما درواقع خود موجب شد تا جایگاههای زیستی افراد در شهرها از مفهوم محله به بلوک تغییر یابد. چنین وضعیتی بهسرعت در بحث الگوهای شطرنجی و ... در طراحی شهرهای مدرن رعایت شد و طرح خیابان به شاهراه اصلی تقسیم بندیها و تفکیکهای شهری مبدل شد. مفهوم خیابان و بلوارها بهقدری مهم بود که مارشال برمن و همچنین اخیرا ریچارد دنیز سبک زیستی مدرن را بهعنوان «مدرنیسم در خیابان» یا «مدرنیته خیابانی» موردبررسی قرار داده اند. داستان خیابانهایی راکه محلهها و به دنبال آن زندگی و حیات اجتماعی را از میان بردهاند میتوان در سراسر تاریخ هنر و اندیشه اجتماعی مدرن مشاهده کرد. برای نمونه وقتی آثار عکاسانی چون آتژه عکاس فرانسوی را مشاهده میکنید، خیابانهای خالی از سکنه و بیروح را میبینید که خود بهدرستی مبین این ادعاست. امروزه در بسیاری از مناطق شهری ما، بهویژه بعد از رویارویی با شهرسازی مدرن، میتوان اضمحلال مفهوم پدیدهای را شاهد بود. درواقع فقدان محله در شهرهای ما و بهویژه کردستان که بهویژه بعد از سیاستهای شهرداریها طی دو سه دهه اخیر تسریع یافته، با خود مفهوم اضمحلال هویت شهری را هم به همراه داشته است. از این دوره به بعد مفاهیم اجتماعی هم با چرخشی معنایی و مصداقی همراه بودهاند؛ محلههایی جای خود را به همسایه داده و شورای محل و عناوینی از این نوع به هیاتمدیره که محدوده کمتری را در بر میگیرد، مبدل شدهاند. درواقع با اضمحلال مفهوم محله، میتوان شاهد از میانرفتن مفهوم یکپارچگی اجتماعی و انتظام متکثر شهری بود. گویی تمام مناطق و بلوکهای شهری به شکلی متحدالشکل و همشأن در حال توسعهاند و تنها چیزی که جریان زندگی را تداوم میبخشد، مفهوم تولید شهری است که بهترین مصداق استیلای نظام سرمایهداری در حوزه شهری است. لوفور و هاروی این وضعیت را بهمثابه شهری کردن سرمایه در دوران جدید و خصیصه دوران سرمایهداری و عصر تروریسم زندگی روزمره بهحساب میآورند. درواقع نظام تولید فضایی و کالبدی که شهرداریها هم در آن ذینفع و راهبر هستند، موجب از میان رفتن عناصری چون خاطره، هویت و تاریخ و به معنای انتقادی آن از دست رفتن معنای زندگی شده است. شهرداریها بهویژه در ایران و کردستان بدون لحاظ کردن بافتهای سنتی و بومی امروزه از عوامل اصلی اضمحلال و تخریب محلهها بهحساب میآیند.
صلاح الدین مولانایی: قبل از پاسخ به این سوال ابتدا نقدی به خود پرسش وارد است. سوال در حیطه تاریخی چند دهه قبل کارکرد دارد. امروزه با تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و فناوری در جامعه ، ساختار شهرهای ما تغییریافته و این تغییرات بهصورت ناگزیر و سلسلهمراتبوار و اجتنابناپذیر بوده است؛ بنابراين نمیتوان بر پایه نظام معماری و شهرسازی گذشته(از صدها سال پیش تا چند دهه قبل) نسبت به ساختار شهری امروز و بالطبع محلات آن چنین نظری(اضمحلال محلات) داشت. نظام کالبدی محلات که بهعنوان یک رکن مهم ساختار شهرسازی ایرانی-اسلامی بر اساس روابط فرهنگی، قومیتی، اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی شکل میگرفت باگذشت زمان و تغییر تمامی یا برخی از شرایط فوقالذکر تغییریافته و امروز هویتی جدید برای آن تعریفشده است. شاید بهتر است پرسش را به این نحو مطرح کرد که چه تعریفی از هویت محلات در نظام امروز شهرسازی ما وجود دارد و نقش و جایگاه ضوابط نظاممهندسی و شهرداری در این تعریف هویت چیست؟ در این خصوص نیز ابتدا باید به مکانیسم نظام شهرسازی توجه داشت. قبل از آنکه نقش نظاممهندسی و شهرداریها را در این خصوص بررسی كنيم، لازم است به نقش و جایگاه ضوابط و مقررات بالادست توجه داشته باشیم. بر اساس قوانین موجود، طرحهای جامع، تفصیلی، هادی، توسعه شهری، شهرهای جدید، شهرکها و نوسازی بافتهای فرسوده و... هستند که نظام محلات و محلهبندی، خیابانها و دسترسیها، حدود ارتفاعی و خط افق و فضای سبز و غیره را تعیين میکنند و شهرداری و نظاممهندسی در ردههای پایین این سلسلهمراتب قرار میگیرند که اختیارات چندانی هم برای آنها تعریفنشده یا حدود وظایف و اختیارات آنها روشن و محدود است و ساختار اجرایی و عملی دارند؛بنابراين در پاسخ به سوال لازم است به طرحهای بالادست و ضوابط و مقررات موجود در این طرحها و سازمانها و نهادهای مرتبط با آنها نظیر وزارت راه و شهرسازی، استانداریها، سازمان میراث فرهنگی، شوراهای اسلامی شهرها، کمیسیونها و تعدادی دیگر توجه كرد و با نقد و بررسی هریک از آنها نسبت به تعریف هویت محلات در شهرهای امروزی و جایگاه آن اقدام كرد.البته در همین محدوده اختیارات و وظایف نظاممهندسی و شهرداری نیز این نقد بر این دو مجموعه وارد است که مسائل کیفیتی و مباحثی نظیر هویت بخشی و هویتسازی در معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی با تاکید بر شاخصهای بومی و منطقهای در مجموعه سرفصلهای کارکردی شهرداریها و نظاممهندسی، کمرنگ بوده و پژوهشهای کاربردی در خصوص موارد فوق توسط این نهادها، اندک و ناکافی است و بايد در این زمینه اهتمام بیشتری به عمل آید.
برای معنابخشی دوباره به نقش و کارکردهای محله با ساخت اجتماعی و پیوستار فرهنگی چه باید کرد؟ زیرا اکنون در شهرهای استانهای مناطق کردنشین ایران، اجتماع و بههمپیوستگی در محلهها نابود میشود.
هوشمندعلیزاده: البته بحران هویتی نقش و کارکردهای محله با ساخت اجتماعی و پیوستار فرهنگی ساکنان آن مسالهای عام و دامنگیر اکثر شهرهای کشور در دوران معاصر است و معنا بخشی و تقویت این مهم یعنی بازخوانی مفهوم محله، التیامی بر زخمهای عمیقی است که شهرنشینی بر پیکره ساکنانش نهاده و آنها را از تعلق به مکان و اجتماع بیبهره کرده است. برای این مهم لازم است که به بازخوانی پارهای از اصول شکلگیری فضایی-کالبدی و عملکردی محلات قدیمی ایران همچون اصل پیاده مداری، مرکزیت و تنوع فعالیتها بپردازیم. همانطورکه درگذشته گفته شد، غلبه عوامل مادی بهویژه ماشین بر انسان، تحرکپذیری انسان و جدایی فضایی او را تسریع بخشید و همین موضوع ارتباط نزدیک انسان با فضا و اجتماع را تضعیف و نقش او را در هویت بخشی به محله زایل كرد. حال این مساله لازم است با توسل بر اصل پیاده مداری بهمنظور ایجاد ارتباط نزدیک انسان با فضا و اجتماع، تعریف مرکزیت بهمنظور هویت بخشی فضایی-کالبدی به محله، بسترسازی تنوع عملکردی در مرکز محله ازنظر تقویت تعاملات و حس اجتماع و نهادینه کردن مشارکت مردم در مدیریت محله و شکلگیری عرصههای جمعی آن جبران شود. بسترسازی مشارکت نیازمند حکمروایی خوب شهری بر پایه اصل شهروندمداری است که در آن قانون مداری، شفافسازی و پاسخگویی (فقدان این سه در نظام کلان برنامهریزی منجر به زایل شدن رابطه متقابل مبتنی بر اعتماد دولت-ملت شده است) منجر به اعتمادسازی بین متولیان شهری و ساکنان و همچنين توسعه پایدار محلهای و ارتقاي مفهوم و هویت محلهای شده است.
احمدغلامی: محله بهمثابه جایگاه ارزشهای اجتماعی، تاریخ و هویت باید به الگوی توسعه نوین شهری تبدیل شود. درواقع طرح سیاستهای محلهمحور که بخشی از رویکرد پستمدرنیستی شهرسازی بهحساب میآید، با مفهوم بازگشت به رویکردهای لوکالی و محلی در حوزه توسعه ارتباطی معنایی دارد. منتقدان پستمدرن با طرح این ادعا که محلهزدایی از شهرها به میانجی نهادهای سلطه مانند شهرداریها و سازمانهای مسکنسازی درواقع زدودن تاریخ و معنا از شهر است، مدعیان اصلی طرح سیاستهای محله محور بودهاند. در آغاز عصر مدرن دو رویکرد حاکم از سوی منتقدان در خصوص مفهوم محله وجود دارد؛ یکی مفهوم قطاعهای شهری است و دیگری مفهوم جمعیتهایی تحت عنوان «روستاییان شهری» که بیشتر برای لهستانیها و ایتالیاییها یا چینیهای ساکن در شهرهای کلانی چون نیویورک و لسآنجلس بهکار برده میشود که همچون جزیرههايی در دل این شهرها لحاظ میشدند. قطاعهای شهری و روستاییان شهری هر دو نمادی از محلههایی بودند که هنوز در برابر بخش عظیمی از ساختار اوربانیستی مدرن بازنماینده معانی پیشاتاریخ و پیشاشهری مدرن بهحساب میآمدند. هنوز قطاعها و هویتهایی بودند که در دل شهرها بازنماینده تاریخی مجزا و معتنابه بودند که از فرهنگ غالب و مسلط متمایز بودند. این مناطق بازگشت معنا به هستی را نوید میبخشیدند. هرچند گاهی بهعنوان مناطق جرم خیز یا عقبمانده فرهنگی و موانع توسعه شهری/کالبدی دانسته میشدنداما در کل برای ساکنان این مناطق باز نماینده معنایی بودند که بهویژه در عصر مدرن مرده بود. البته مصادیق زیادی از این قطاعها را هنوز میتوان در سطح شهرهای کردستان مشاهده کرد. اما آنچه بهطور مشخص مطرح است، قطاعهای جدیدی است که کمتر جنبه فرهنگی دارد و بیشتر طبقاتی است. این قطاعها شهر را به شکل سلسلهمراتب طبقاتی کردهاند و این نیز خود موجب گفتمانها و رویکردهای نوین، شکلگیری نوع جدیدی از میل، ژست، بدن و... بوده است. برای نمونه در نایسر در سنندج، الگوهایی چون وام دادن و دیگر روابط مالی وجود دارد که در نوع خودش موجب همبستگی و گره خوردن افراد به يكدیگر شده است. درواقع سیاستهای محله محور در غیاب الگوهای سنتیِ محله ساز همچون نژاد، تیره، مذهب، خویشاوندی و ... در تلاش است تا سرنوشت مشترک افراد را بهصورت طبقاتی و پایگانی پویاتر و فعالتر بکند. این سیاستها بازگرداندن دوباره روحیه اجتماعی/کالبدی به مفهوم شهر است. درواقع بهجای الگوهای عملکردی جایی برای روشهای اجتماعیتر مهیا خواهد شد.
صلاح الدین مولانایی: نخست بحث فراتر از استانهای غربی یا کردنشین است. این بحث (کمرنگ شدن هویت اصیل محلات در ساختار شهری) در عمده شهرهای ایران مشاهده میشود. دوم اينكه بحث فقط مرتبط با مسائل معماری و شهرسازی نیست بلکه شامل تمامی مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، جامعهشناسی، روانشناسی و موارد مرتبط دیگر است. در حقیقت معماری و شهرسازی بر اساس تاثیر گذاری و تاثیرپذیری عوامل فوق نسبت به یکدیگر و نسبت بهکل جامعه، نقش خود را ایفا میکنند. در ضمن باید به این نکته هم توجه داشت که در جوامع درحالتوسعه، بخشهای مختلف جامعه، همگن و همزمان توسعه پیدا نمیکنندو از روند یکسانی برخوردار نیستند. این ناهمگنی توسعه، تاثیر خود را در سطوح مختلف جامعه نشان داده و نظام معماری و شهرسازی یکی از سطوحی است که ناهمگنی را به عینیت در خود نشان میدهد. بنابراين برای معنابخشی دوباره به نقش و کارکردهای محله(با ساخت اجتماعی و فرهنگی) ابتدا باید چالشهای اجتماعی و فرهنگی (و حتی فراتر از آن، شرایط اقتصادی و منطقهای)جامعه را بهدرستی شناخت و بر پایه نظرات متخصصان و کارشناسان مرتبط با آنها نسبت به تاثیرپذیری معماری و شهرسازی از این عوامل در جهت ایجاد محلات جدید با هویت متناسب باارزشهای بنیادین جامعه اقدام کرد.
با توجه به توسعه شهرنشینی امروز در بحث معماری و طراحی شهری مفهومی جدید از محله تحت عنوان مفهوم مدرن محله پدیدار است؛ محله همان با همستانی است که از گذشته در مشرق زمین و شرق ایران وجود داشته است، امروزه در بسیاری از کشورهای توسعهیافته در مفهوم مدرن محله در پی اجتماع سازی هستند. فقدان فرهنگی و هویتی در شهرهای امروز، حاصل نوگرایی و برخاسته از دیدگاههای نو پردازی مدرنيسم است که در دوره معاصر بر ایران حاکم شده است. شهرهای مناطق کردستان ایرانشهرهای بیهویت و بیریشه نیستند، برخی مدعیاندکه طرح مسکن مهر همان مفهوم مدرن محله با رویکرد اجتماع سازی است، به نظر شما این ادعا در بحث مفهوم مدرن محله با اجرای طرح مسکن مهر غیر کارشناسی و مضحک به نظر نمیرسد؟
هوشمندعلیزاده: همانگونه که درگذشته درباره پروژه مسکن مهر گفتهشده، برنامه مسکن مهر تحت تاثیر تصمیمات عجولانه و با ماهیتی دستوری، بدون امکانسنجی موقعیت مکانی اجرای پروژه و بدون شناسایی و مطالعه جامعه هدف و تنهابا اعمال بعد اقتصادی کاهش هزینههای ساخت مسکن در چارچوب بلوکهای آپارتمانی شناور در فضای باز و عدم تامین خدمات روبنایی (تمام خدمات و تسهیلات عمومی بهزیستی انسان برای ایجاد حق تصرف طولانی و مطمئن تاثیرگذار در قلمرو گرایی و ارتقاي حس اجتماعی و پیوستگی مکانی ساکنان با محیط مسکونی) به انجام رسید. برآیند چنین اقدام نسنجیدهای (توجه صرف به واحد مسکونی و عدم توجه به محیط مسکونی) شکلگیری محیط مسکونی با ضعف بنیان فضایی قلمرو گرایی و نظارت اجتماعی و خلق جامعه ناهمگن حاشیهای (پروژهای متشکل از افرادی از طبقات اجتماعی خاص با خردهفرهنگهای متفاوت که اکثر آنها تجربهای از فرهنگ آپارتماننشینی را نداشته و بهنوعی میتوان آن را بازتولید حاشیهنشینی مدرن بهحساب آورد) با کمترین حس وابستگی به مکان و اجتماع بوده است. با این اوصاف، تعریف چنین تجمع ناهمگنی بهعنوان محله بهویژه محله پایدار پشتوانه علمی نداشته و تنهابهعنوان ادعایی شعارگونه است.
احمدغلامی: سیاست شهرکسازی و مجتمعسازیهای درون این شهرکها درواقع بعد از جنگ جهانی اول و بهویژه جنگ دوم به دلیل صدماتی که حوزه مسکن در جنگدیده بود و بالابودن تقاضای مسکن رشد قابلتوجهی داشت. طرح مسکنهای کارگری و کمپهای آوارگان در کنار مجتمعهای مسکونی برای بیخانمانها ازجمله اولین شهرکهایی بود که برای اسکان افراد طراحی و اجرا شد. در همین دوران است که آراي نظری در خصوص مسکن و طراحی آن از رویکردهای سازهگرایانه میس وندروهه گرفته تا الگوهای زیستیتر فیلسوفانی چون هایدگر و شولتز، در دو جبهه مستحکم رویاروی يكدیگر صفآرایی میکنند. درواقع دو برنامه مدون برای زیستگاههای شهری مطرح میشود، نخست برنامههایی برای اسکان در بیشترین سطح یعنی طرح خانه بهعنوان ماشین زندگی و دوم برنامههایی برای پاشیدن انسان مدرن یعنی طرح خانه به مثابه محل تجلی وجود. چنین رویکردی را میتوان در طراحی محلهها و شهرکهای مسکونی نیز یافت. الگوی شهر پایدار و محلههای پایدار درواقع ریشه در سیاستهایی دارند که درصدد است تا تاریخ و مفهوم خاطره را به محلهها بازگردانده و سرمایههای فرهنگی و اجتماعیای که هویت شهر و محله را میسازند به محلهها بازگرداند.درواقع محلههای پایدار نمادی است از شهرهای خُرد و همبسته در دل شهرهای متکثر و آشفته مدرن. این طرح با مفهوم شهرکهای طبقاتی و کارگری در اوایل دهه ۱۹۳۰ تفاوتهای بارزی دارد. طرح ساختمانهای پروئیت ایگو در سن لوئیس که بعدازآنکه در سال۱۹۷۳ به علت رشد فساد و فحشا دولت آمریکا مجبور به انهدام آن گرفت، درواقع هم مصداقی از طرح شهرکهای مسکونی مدرن و هم سندی بر پایان سیاستهایی ازایندست است. طرح مسکنهای مهر در ایران هم درواقع تکرار همین سیاست یعنی خانه بهمثابه ماشین زندگی است. این سیاست ناکارآمد از طرفی عامل اصلی اضمحلال محلهها و ساخت محلههایی بیقواره و نامنسجم بوده است و از سوی دیگر آشفتگی و درهمتنیدگی نایکدست و غیریکپارچه اجتماعی بوده است. آنچه در شهرکهای مسکن مهر جریان ندارد، مفهوم زندگی و حیات در معنای کامل آن است. این شهرکها تنها تکنولوژیهایی هستند برای اسکان که فاقد تاریخ و خاطره جمعی و قومی هستند و تنها به میانجی یک اصل مشترک یعنی مستاجری یا بیخانمانی کنار هم جمع آمدهاند. این شهرکها نتوانستهاند به ایجاد محلههای پویا و پایدار دامن بزنند؛ آنچه در این شهرکها جریان ندارد، مفاهیمی است همچون هممحلههای و همسایگی و بهزعم آن اصل دوستی. درواقع میتوان گفت که عامل تمایز بخش محله در معنای پایدار و شهرکهای مدرن مانند پروئیت ایگو یا مسکن مهر همان اصل دوستی و هممحلههای بودن و سیالیت مفهوم زندگی است.
صلاح الدین مولانایی: با توجه به اینکه مسکن مهر در شهرهای مختلف توسط شرکتهای متعدد حقوقی، حقیقی و مهندسان مشاور متعدد طراحی شد و در اجرا و نظارت نیز همین تعدد وجود داشت،نمیتوان بهطور یکسان و کلی، کیفیت مجموعه آن را موردبررسی قرارداد. در خصوص نقاط ضعف این مجموعهها موارد فراوانی بیانشده و لزومی به تکرار مکررات نیست. ضمن اینکه باید توجه داشت که یکی از اهداف مسکن مهر برخورداری اقشار کم درآمد جامعه از مسکن در زمان کوتاه بود که البته به این هدف رسید اما برای رسیدن به این هدف مطالعات گستردهای بهخصوص در امور فرهنگی و اجتماعی آن صورت نگرفت که امروزه تاثیر خود را در یکسری مشکلات و معضلات نشان داده است. بهطور کلی نمیتوان مسکن مهر را شاخصی از محلات مدرن با دارا بودن عوامل ارتقا یافته کالبدی و فرهنگی اجتماعی محلات در جوامع امروزی، قلمداد کرد.
به عنوان بحث پایانی بفرمایید که از منظر شما مشخصههای محله، مهمترین عوامل تشکیلدهنده هویت محلههای شهری، عناصر و ارکان تشکیلدهنده محله با رویکرد تحلیلی مفهوم مرکز محله، گره و نشانه چیست؟
هوشمند علیزاده: با توجه به مطالب گفتهشده، چنین میتوان برداشت کرد که محله در شهرهای سنتی ایرانی یک واحد فضاییاجتماعی بوده که بر اساس وابستگیهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گروههایی از مردم شکل میگرفته است که در ترکیب با عناصر کالبدی محیط پیرامون و نهادینهکردن خدمات روبنایی در مرکزیت فضایی با شعاع عملکرد انسانی، محدوده فیزیکی متمایزی را برای سکونت، کار، تامین خدمات و نیازها و تفریح روزانه و هفتگی آنها شکل میداده است؛ بنابراین، عناصر و عوامل هویتبخش محله را میتوان در وجود جامعهای همگن که تسهیلکننده روابط و تعاملات اجتماعی و در نهایت مشارکت است و عنصر فضایی مرکزیت که بستر شکلگیری رویدادهای اجتماعی، اقتصادی و تعاملات رو درروی ساکنان و همچنین مرکز انباشت رفتارها-هنجارها، خاطرات جمعی و در نهایت حافظه تاریخی است، خلاصه کرد. بهطور کلی ویژگی مهم و مثبت محله داشتن نوعی روح جمعی است که مظاهر آن وحدت و پیوستگی افراد به یکدیگر و احساس یگانگی و نیز آمادگی برای مساعدت و همکاری درراه حفظ هویت محله و بهبود اوضاع آن است.
احمدغلامی: محلهها از این حیث که مجاری اصلی حیات اجتماعی و تاریخ و هویت بومی بهحساب میآیند، در ذات خود نشانهها و گرهگاههایی را دارند که میتوانند مشخصه آن محله باشند. در واقع محله در درون همین نشانهها و گرهها کدگذاری میشود و خود را عیان میسازد. این نشانهها و گرهها همان مفصلبندی اصلی محله بهحساب میآیند. برای نمونه در محله چینیها در بسیاری از شهرهای جهان (اعم از سانفرانسیسکو، نیویورک، تورنتو و ...) ساکنان همواره به میانجی نشانههای زبانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که در مبادلات اقتصادی آنها نیز تداعی یافته است، خود را بازتعریف میکنند. یکی از اصولی که اهمیت محله را در شهر برجستهتر میسازد، ساخت زندگی و جریان نیازمندیها و توانمندیهای این محلههاست. امروزه بسیاری از محلهها به نفع نواحی مرفه نشین یا مراکز شهری و تولیدات شهری کنار گذاشتهشدهاند؛ درحالیکه خود این محلهها سرچشمههای بازتولید کنشهای اجتماعی و ارتباطی و نشانه شناختی بسیار معتبری هستند. بسیاری از هویتهای اجتماعی و فرهنگی راکه با خطر نابودی روبهرو هستند، میتوان به میانجی محلههای سنتیتر بازیافت. این محلهها خود به میانجی همین عناصر، نشانهها و گرهها در برابر هجمههای استعمارگرایانه نظامهای اقتصادی/سیاسی حاکم بر شهرها مقاومت میکنند. درواقع همین نشانهها هستند که جریان کنش ارتباطی و اجتماعی و بهزعم آن الگوهای زیستی و کالبدی را تعریف، تداوم و بازتولید میکنند. امروزه در بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا، برای بعضی از نمایشها، بازیها، سیاستگذاریها و ... محلههای مشخصی که بیشترین باز نمایندگی را در آن حوزه دارند، انتخاب میشوند که مصداق آن را درمحلههاي ایران کمتردیدهایم. طرح سیاستهای محله محور درواقع طراحی و اجرای طرحهای رفاهی، بهداشتی، اقتصادی، سیاسی و ... با توجه به نشانهها، الگوها و خلقیات حاكم بر این محلههاست.
صلاح الدین مولانایی: تمام عواملی که در سوال مطرحشدهاند، جزء مهم ساختار هویتی محلات بهشمار میآیند. در حقیقت جداکردن یک یا چند عامل بهعنوان عوامل اصلی هویتبخش محله چندان صحیح نیست. در هر محلهای(چه محلات قدیمی در ساختار شهرسازی گذشته و چه محلات جدید در شهرهای پیشرفته با دارا بودن شاخصهای صحیح تعریف محله) عوامل مختلف و متعددی به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، عقیدتی، مذهبی، معیشتی، اقتصادی، قومیتی و حتی تاریخی وجود دارند که بهتناسب آن وجوه هویتی محله را تعریف كرده و وجه تمایز محله با دیگر محلات هستند. این عوامل در محلات مختلف با یکدیگر ممکن است یکسان یا مختلف باشندکه همین تفاوت باعث تمایز و تشخيص محلهای نسبت به محله دیگر میشود؛بنابراين نمیتوان حکم کلی و یکسانی در این زمینه صادر کرد.
محله بنیادیترین عنصر شهری و حلقه واسط بین شهر و شهروندان است و بهنوعی محله رکنی میان خانواده و شهر است که امروز با توسعه شهری و فضای آپارتمانسازی، فروپاشی شکل خانوادههای گسترده این رکن مهم که از خانههای مجاور هم در یک فضای جغرافیایی خاص تشکیل میشود و خانواده نسبت به محله مسکونی احساسی مشابه خانه مسکونی خود را دارد، از بین رفته است و بهنوعی بههمپیوستگی، معاشرت نزدیک، روابط محکم همسایگی و اتحاد غیررسمی میان گروهی مردم روبهزوال است. حال با این تفاسیر چرا سازمان نظاممهندسی و شهرداریها که در فرآیند شکلگیری و توسعه شهری نقش مستقیمي دارند در طراحی نقشه و فرآیند صدور مجوز، تیشه به ریشه نابودی محله میزنند. اين را تحلیل کنید .
هوشمندعلیزاده: همانطورکه خودتان نیز اشاره کردید، محله بنیادیترین عنصر سازمان فضایی-کالبدی و اجتماعی شهر است که روح زندگی خانوادگی و روابط غیررسمی اجتماعی مشخصی در آن جریان داشته و به همین خاطر تعلقات مکانی را در آن بیشتر عینیت بخشیده است. از این نظر، محله از دو جزء مشخص تشکیل شده است. نخست، فضا و مکانهای موجود در آن که بستر زندگی خانوادگی و همسایگی عدهای را به واسطه وابستگی و علایق مشترک با يكدیگر فراهم آورده است و دوم، فضایی اجتماعی و انتزاعی که روابط، آستانهها، تعاملات اجتماعی و شبکههای اجتماعی را نهادینه کرده است. با وجود این دوپارامتر است که مفهوم محله موجودیت پیدا میکند و در صورت خدشهدار شدن یکی از این دو، مفهوم محله و بهویژه تعلقات مکانی کمرنگ شده و به نوعی استرس های محیطی شکل گرفته و بحران هویت محله ای را به دنبال خواهد داشت که خود منجر به خواست تغییر محل زندگی و تداوم مسائل و مشکلات آن میشود. در شهرهای سنتی ایران، پیش از ورود جریان مدرنیزاسیون برآمده از مدرنیسم، محلات واجد ساختار همگنی بودند؛ بهگونهاي که جدایی فضایی محلههای برحسب سرمایههای مادی یا اجتماعی افراد چندان محسوس نبود و محلههابستری آرام و پایدار برای سکونت بهویژه ماندگاری جمعیت، گسترش شبکههای بین فردی در میان همسایگان و در این میان حس تعلق به مکان، تعلق اجتماعی و مشارکت اجتماعی را ایجاد کرده بودند اما با ورود جریان مدرنیزاسیون که تفکر مادی را در انسان برجسته کرد و این تفکر تکثر موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی جدیدی را در پی داشت، منجر به گسیختگی در شهر و بحرانهای موجود آن شد. از وجوه بارز این تفکر، اهمیت یافتن خانواده هستهای، زندگی فردی، مسکن فردی، آپارتماننشینی و عدم توجه به اجتماع محلی و درنتیجه ایجاد استرسهای محیطی، جدایی گزینی ساکنین و تحرکهای جمعیتی بالا در دوران معاصر است. ازنظر مارشال برمن تحرکهای جمعیتی بالا زاده ظهور تفکر مدرنیته است. در این تفکر، زیستبوم انسانی تازهای خلق و زیست بومهای قدیمی و کهنه نابود میشوند، مسیر کلی حیات شتاب مییابد، اشکال تازه ای از قدرت منسجم و یکپارچه و انواع جدیدی از مبارزه طبقاتی شکل میگیرد. این بهآن معنی است که تحرکهای بالای جمعیتی منتج از صورت بندیهای جدید اقتصادی و اجتماعی کشور حاصل از شتاب جریان مدرنیزاسیون (تقلید شکلی از مصادیق مدرنیته) نظام شهری را در کل دگرگون کرده و بهعنوان عامل اصلی بحران هویت محلهای در دوران معاصر در شهرهای ایران بهحساب میآید. البته با توجه بهمعنای تحت الفظی کلمه شهرداری و اینکه محله عنصر بنیادین سازمان فضایی-کالبدی و اجتماعی شهر است، چنین پنداری شکلگرفته که شهرداری عامل اصلی پدیده بحران هویت مفهوم محله در شهر بهحساب میآید. واقعیت این است که شهرداری به دلیل عدم برخورداری از ساختار نهادی مدیریت یکپارچه شهری فقط بخشی از جریان دخیل در این بحران بهحساب میآید و مشکلات شهری ایجادشده بهویژه بحران هویت مفهوم محله برآیند نیروهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه است که در طول زمان تا دوره معاصر جریان داشته است. سازمان نظام مهندسی ساختمان به دلیل رویکرد غالب بر آن ازنظر تاکید بر تک بنای معمار-محور، بهآن صورت با واحد فضایی-اجتماعی محله تعاملی سازنده نداشته و ساختمان را تنهابا اعمال ضوابط طرحهای توسعه شهری و مستقل از بستر استقرار آن یعنی بعد شهری ساختمان، میبیند. البته از اهداف دهگانه قانون نظاممهندسی ساختمان سه هدف (اهداف 1، 4 و 7) بهنوعی مرتبط با بُعد شهری بهویژه زمینه استقرار ساختمان است که عینیت آنها ساختمان را بهعنوان مکان سکونت خانوار به واحد فضایی-اجتماعی محله مرتبط میکند اما متاسفانه تاکنون اقدام خاصی به دلیل غلبه رویکرد تک بنایی، در راستای اجرای آنها به عمل نیامده است.
احمد غلامی: محله بهدرستی تاریخ یک شهر و مبنای هویت شهر بهحساب میآید. درواقع میتوان گفت شهر چیزی نیست جز حجمی کالبدی- اجتماعی از روابط مبتنی بر محلهها. تا قبل از عصر مدرن و سیاستهای شهرمحورانه بهجای رویکردهای محله محور، محلهها و قطاعهای شهری بخشی از هویت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن شهر بهحساب میآمدند. هرچند با اولین بارقههای عصر مدرن و بهویژه در عصر ناپلئون، هوسمان شهردار وقت پاریس، پایان مفهوم محله را با برنامهریزیهای شهر محور خود اعلام کرده بود. خیابانهای بزرگی که وی از دل محلههای سنتی و کهن قرونوسطای پاریس احداث کرد، هرچند بهاصطلاح خود هوسمان تجلی نور و رهیافتهای زیباییشناسی به مناطق کور و تاریک شهر بود اما درواقع خود موجب شد تا جایگاههای زیستی افراد در شهرها از مفهوم محله به بلوک تغییر یابد. چنین وضعیتی بهسرعت در بحث الگوهای شطرنجی و ... در طراحی شهرهای مدرن رعایت شد و طرح خیابان به شاهراه اصلی تقسیم بندیها و تفکیکهای شهری مبدل شد. مفهوم خیابان و بلوارها بهقدری مهم بود که مارشال برمن و همچنین اخیرا ریچارد دنیز سبک زیستی مدرن را بهعنوان «مدرنیسم در خیابان» یا «مدرنیته خیابانی» موردبررسی قرار داده اند. داستان خیابانهایی راکه محلهها و به دنبال آن زندگی و حیات اجتماعی را از میان بردهاند میتوان در سراسر تاریخ هنر و اندیشه اجتماعی مدرن مشاهده کرد. برای نمونه وقتی آثار عکاسانی چون آتژه عکاس فرانسوی را مشاهده میکنید، خیابانهای خالی از سکنه و بیروح را میبینید که خود بهدرستی مبین این ادعاست. امروزه در بسیاری از مناطق شهری ما، بهویژه بعد از رویارویی با شهرسازی مدرن، میتوان اضمحلال مفهوم پدیدهای را شاهد بود. درواقع فقدان محله در شهرهای ما و بهویژه کردستان که بهویژه بعد از سیاستهای شهرداریها طی دو سه دهه اخیر تسریع یافته، با خود مفهوم اضمحلال هویت شهری را هم به همراه داشته است. از این دوره به بعد مفاهیم اجتماعی هم با چرخشی معنایی و مصداقی همراه بودهاند؛ محلههایی جای خود را به همسایه داده و شورای محل و عناوینی از این نوع به هیاتمدیره که محدوده کمتری را در بر میگیرد، مبدل شدهاند. درواقع با اضمحلال مفهوم محله، میتوان شاهد از میانرفتن مفهوم یکپارچگی اجتماعی و انتظام متکثر شهری بود. گویی تمام مناطق و بلوکهای شهری به شکلی متحدالشکل و همشأن در حال توسعهاند و تنها چیزی که جریان زندگی را تداوم میبخشد، مفهوم تولید شهری است که بهترین مصداق استیلای نظام سرمایهداری در حوزه شهری است. لوفور و هاروی این وضعیت را بهمثابه شهری کردن سرمایه در دوران جدید و خصیصه دوران سرمایهداری و عصر تروریسم زندگی روزمره بهحساب میآورند. درواقع نظام تولید فضایی و کالبدی که شهرداریها هم در آن ذینفع و راهبر هستند، موجب از میان رفتن عناصری چون خاطره، هویت و تاریخ و به معنای انتقادی آن از دست رفتن معنای زندگی شده است. شهرداریها بهویژه در ایران و کردستان بدون لحاظ کردن بافتهای سنتی و بومی امروزه از عوامل اصلی اضمحلال و تخریب محلهها بهحساب میآیند.
صلاح الدین مولانایی: قبل از پاسخ به این سوال ابتدا نقدی به خود پرسش وارد است. سوال در حیطه تاریخی چند دهه قبل کارکرد دارد. امروزه با تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و فناوری در جامعه ، ساختار شهرهای ما تغییریافته و این تغییرات بهصورت ناگزیر و سلسلهمراتبوار و اجتنابناپذیر بوده است؛ بنابراين نمیتوان بر پایه نظام معماری و شهرسازی گذشته(از صدها سال پیش تا چند دهه قبل) نسبت به ساختار شهری امروز و بالطبع محلات آن چنین نظری(اضمحلال محلات) داشت. نظام کالبدی محلات که بهعنوان یک رکن مهم ساختار شهرسازی ایرانی-اسلامی بر اساس روابط فرهنگی، قومیتی، اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی شکل میگرفت باگذشت زمان و تغییر تمامی یا برخی از شرایط فوقالذکر تغییریافته و امروز هویتی جدید برای آن تعریفشده است. شاید بهتر است پرسش را به این نحو مطرح کرد که چه تعریفی از هویت محلات در نظام امروز شهرسازی ما وجود دارد و نقش و جایگاه ضوابط نظاممهندسی و شهرداری در این تعریف هویت چیست؟ در این خصوص نیز ابتدا باید به مکانیسم نظام شهرسازی توجه داشت. قبل از آنکه نقش نظاممهندسی و شهرداریها را در این خصوص بررسی كنيم، لازم است به نقش و جایگاه ضوابط و مقررات بالادست توجه داشته باشیم. بر اساس قوانین موجود، طرحهای جامع، تفصیلی، هادی، توسعه شهری، شهرهای جدید، شهرکها و نوسازی بافتهای فرسوده و... هستند که نظام محلات و محلهبندی، خیابانها و دسترسیها، حدود ارتفاعی و خط افق و فضای سبز و غیره را تعیين میکنند و شهرداری و نظاممهندسی در ردههای پایین این سلسلهمراتب قرار میگیرند که اختیارات چندانی هم برای آنها تعریفنشده یا حدود وظایف و اختیارات آنها روشن و محدود است و ساختار اجرایی و عملی دارند؛بنابراين در پاسخ به سوال لازم است به طرحهای بالادست و ضوابط و مقررات موجود در این طرحها و سازمانها و نهادهای مرتبط با آنها نظیر وزارت راه و شهرسازی، استانداریها، سازمان میراث فرهنگی، شوراهای اسلامی شهرها، کمیسیونها و تعدادی دیگر توجه كرد و با نقد و بررسی هریک از آنها نسبت به تعریف هویت محلات در شهرهای امروزی و جایگاه آن اقدام كرد.البته در همین محدوده اختیارات و وظایف نظاممهندسی و شهرداری نیز این نقد بر این دو مجموعه وارد است که مسائل کیفیتی و مباحثی نظیر هویت بخشی و هویتسازی در معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی با تاکید بر شاخصهای بومی و منطقهای در مجموعه سرفصلهای کارکردی شهرداریها و نظاممهندسی، کمرنگ بوده و پژوهشهای کاربردی در خصوص موارد فوق توسط این نهادها، اندک و ناکافی است و بايد در این زمینه اهتمام بیشتری به عمل آید.
برای معنابخشی دوباره به نقش و کارکردهای محله با ساخت اجتماعی و پیوستار فرهنگی چه باید کرد؟ زیرا اکنون در شهرهای استانهای مناطق کردنشین ایران، اجتماع و بههمپیوستگی در محلهها نابود میشود.
هوشمندعلیزاده: البته بحران هویتی نقش و کارکردهای محله با ساخت اجتماعی و پیوستار فرهنگی ساکنان آن مسالهای عام و دامنگیر اکثر شهرهای کشور در دوران معاصر است و معنا بخشی و تقویت این مهم یعنی بازخوانی مفهوم محله، التیامی بر زخمهای عمیقی است که شهرنشینی بر پیکره ساکنانش نهاده و آنها را از تعلق به مکان و اجتماع بیبهره کرده است. برای این مهم لازم است که به بازخوانی پارهای از اصول شکلگیری فضایی-کالبدی و عملکردی محلات قدیمی ایران همچون اصل پیاده مداری، مرکزیت و تنوع فعالیتها بپردازیم. همانطورکه درگذشته گفته شد، غلبه عوامل مادی بهویژه ماشین بر انسان، تحرکپذیری انسان و جدایی فضایی او را تسریع بخشید و همین موضوع ارتباط نزدیک انسان با فضا و اجتماع را تضعیف و نقش او را در هویت بخشی به محله زایل كرد. حال این مساله لازم است با توسل بر اصل پیاده مداری بهمنظور ایجاد ارتباط نزدیک انسان با فضا و اجتماع، تعریف مرکزیت بهمنظور هویت بخشی فضایی-کالبدی به محله، بسترسازی تنوع عملکردی در مرکز محله ازنظر تقویت تعاملات و حس اجتماع و نهادینه کردن مشارکت مردم در مدیریت محله و شکلگیری عرصههای جمعی آن جبران شود. بسترسازی مشارکت نیازمند حکمروایی خوب شهری بر پایه اصل شهروندمداری است که در آن قانون مداری، شفافسازی و پاسخگویی (فقدان این سه در نظام کلان برنامهریزی منجر به زایل شدن رابطه متقابل مبتنی بر اعتماد دولت-ملت شده است) منجر به اعتمادسازی بین متولیان شهری و ساکنان و همچنين توسعه پایدار محلهای و ارتقاي مفهوم و هویت محلهای شده است.
احمدغلامی: محله بهمثابه جایگاه ارزشهای اجتماعی، تاریخ و هویت باید به الگوی توسعه نوین شهری تبدیل شود. درواقع طرح سیاستهای محلهمحور که بخشی از رویکرد پستمدرنیستی شهرسازی بهحساب میآید، با مفهوم بازگشت به رویکردهای لوکالی و محلی در حوزه توسعه ارتباطی معنایی دارد. منتقدان پستمدرن با طرح این ادعا که محلهزدایی از شهرها به میانجی نهادهای سلطه مانند شهرداریها و سازمانهای مسکنسازی درواقع زدودن تاریخ و معنا از شهر است، مدعیان اصلی طرح سیاستهای محله محور بودهاند. در آغاز عصر مدرن دو رویکرد حاکم از سوی منتقدان در خصوص مفهوم محله وجود دارد؛ یکی مفهوم قطاعهای شهری است و دیگری مفهوم جمعیتهایی تحت عنوان «روستاییان شهری» که بیشتر برای لهستانیها و ایتالیاییها یا چینیهای ساکن در شهرهای کلانی چون نیویورک و لسآنجلس بهکار برده میشود که همچون جزیرههايی در دل این شهرها لحاظ میشدند. قطاعهای شهری و روستاییان شهری هر دو نمادی از محلههایی بودند که هنوز در برابر بخش عظیمی از ساختار اوربانیستی مدرن بازنماینده معانی پیشاتاریخ و پیشاشهری مدرن بهحساب میآمدند. هنوز قطاعها و هویتهایی بودند که در دل شهرها بازنماینده تاریخی مجزا و معتنابه بودند که از فرهنگ غالب و مسلط متمایز بودند. این مناطق بازگشت معنا به هستی را نوید میبخشیدند. هرچند گاهی بهعنوان مناطق جرم خیز یا عقبمانده فرهنگی و موانع توسعه شهری/کالبدی دانسته میشدنداما در کل برای ساکنان این مناطق باز نماینده معنایی بودند که بهویژه در عصر مدرن مرده بود. البته مصادیق زیادی از این قطاعها را هنوز میتوان در سطح شهرهای کردستان مشاهده کرد. اما آنچه بهطور مشخص مطرح است، قطاعهای جدیدی است که کمتر جنبه فرهنگی دارد و بیشتر طبقاتی است. این قطاعها شهر را به شکل سلسلهمراتب طبقاتی کردهاند و این نیز خود موجب گفتمانها و رویکردهای نوین، شکلگیری نوع جدیدی از میل، ژست، بدن و... بوده است. برای نمونه در نایسر در سنندج، الگوهایی چون وام دادن و دیگر روابط مالی وجود دارد که در نوع خودش موجب همبستگی و گره خوردن افراد به يكدیگر شده است. درواقع سیاستهای محله محور در غیاب الگوهای سنتیِ محله ساز همچون نژاد، تیره، مذهب، خویشاوندی و ... در تلاش است تا سرنوشت مشترک افراد را بهصورت طبقاتی و پایگانی پویاتر و فعالتر بکند. این سیاستها بازگرداندن دوباره روحیه اجتماعی/کالبدی به مفهوم شهر است. درواقع بهجای الگوهای عملکردی جایی برای روشهای اجتماعیتر مهیا خواهد شد.
صلاح الدین مولانایی: نخست بحث فراتر از استانهای غربی یا کردنشین است. این بحث (کمرنگ شدن هویت اصیل محلات در ساختار شهری) در عمده شهرهای ایران مشاهده میشود. دوم اينكه بحث فقط مرتبط با مسائل معماری و شهرسازی نیست بلکه شامل تمامی مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، جامعهشناسی، روانشناسی و موارد مرتبط دیگر است. در حقیقت معماری و شهرسازی بر اساس تاثیر گذاری و تاثیرپذیری عوامل فوق نسبت به یکدیگر و نسبت بهکل جامعه، نقش خود را ایفا میکنند. در ضمن باید به این نکته هم توجه داشت که در جوامع درحالتوسعه، بخشهای مختلف جامعه، همگن و همزمان توسعه پیدا نمیکنندو از روند یکسانی برخوردار نیستند. این ناهمگنی توسعه، تاثیر خود را در سطوح مختلف جامعه نشان داده و نظام معماری و شهرسازی یکی از سطوحی است که ناهمگنی را به عینیت در خود نشان میدهد. بنابراين برای معنابخشی دوباره به نقش و کارکردهای محله(با ساخت اجتماعی و فرهنگی) ابتدا باید چالشهای اجتماعی و فرهنگی (و حتی فراتر از آن، شرایط اقتصادی و منطقهای)جامعه را بهدرستی شناخت و بر پایه نظرات متخصصان و کارشناسان مرتبط با آنها نسبت به تاثیرپذیری معماری و شهرسازی از این عوامل در جهت ایجاد محلات جدید با هویت متناسب باارزشهای بنیادین جامعه اقدام کرد.
با توجه به توسعه شهرنشینی امروز در بحث معماری و طراحی شهری مفهومی جدید از محله تحت عنوان مفهوم مدرن محله پدیدار است؛ محله همان با همستانی است که از گذشته در مشرق زمین و شرق ایران وجود داشته است، امروزه در بسیاری از کشورهای توسعهیافته در مفهوم مدرن محله در پی اجتماع سازی هستند. فقدان فرهنگی و هویتی در شهرهای امروز، حاصل نوگرایی و برخاسته از دیدگاههای نو پردازی مدرنيسم است که در دوره معاصر بر ایران حاکم شده است. شهرهای مناطق کردستان ایرانشهرهای بیهویت و بیریشه نیستند، برخی مدعیاندکه طرح مسکن مهر همان مفهوم مدرن محله با رویکرد اجتماع سازی است، به نظر شما این ادعا در بحث مفهوم مدرن محله با اجرای طرح مسکن مهر غیر کارشناسی و مضحک به نظر نمیرسد؟
هوشمندعلیزاده: همانگونه که درگذشته درباره پروژه مسکن مهر گفتهشده، برنامه مسکن مهر تحت تاثیر تصمیمات عجولانه و با ماهیتی دستوری، بدون امکانسنجی موقعیت مکانی اجرای پروژه و بدون شناسایی و مطالعه جامعه هدف و تنهابا اعمال بعد اقتصادی کاهش هزینههای ساخت مسکن در چارچوب بلوکهای آپارتمانی شناور در فضای باز و عدم تامین خدمات روبنایی (تمام خدمات و تسهیلات عمومی بهزیستی انسان برای ایجاد حق تصرف طولانی و مطمئن تاثیرگذار در قلمرو گرایی و ارتقاي حس اجتماعی و پیوستگی مکانی ساکنان با محیط مسکونی) به انجام رسید. برآیند چنین اقدام نسنجیدهای (توجه صرف به واحد مسکونی و عدم توجه به محیط مسکونی) شکلگیری محیط مسکونی با ضعف بنیان فضایی قلمرو گرایی و نظارت اجتماعی و خلق جامعه ناهمگن حاشیهای (پروژهای متشکل از افرادی از طبقات اجتماعی خاص با خردهفرهنگهای متفاوت که اکثر آنها تجربهای از فرهنگ آپارتماننشینی را نداشته و بهنوعی میتوان آن را بازتولید حاشیهنشینی مدرن بهحساب آورد) با کمترین حس وابستگی به مکان و اجتماع بوده است. با این اوصاف، تعریف چنین تجمع ناهمگنی بهعنوان محله بهویژه محله پایدار پشتوانه علمی نداشته و تنهابهعنوان ادعایی شعارگونه است.
احمدغلامی: سیاست شهرکسازی و مجتمعسازیهای درون این شهرکها درواقع بعد از جنگ جهانی اول و بهویژه جنگ دوم به دلیل صدماتی که حوزه مسکن در جنگدیده بود و بالابودن تقاضای مسکن رشد قابلتوجهی داشت. طرح مسکنهای کارگری و کمپهای آوارگان در کنار مجتمعهای مسکونی برای بیخانمانها ازجمله اولین شهرکهایی بود که برای اسکان افراد طراحی و اجرا شد. در همین دوران است که آراي نظری در خصوص مسکن و طراحی آن از رویکردهای سازهگرایانه میس وندروهه گرفته تا الگوهای زیستیتر فیلسوفانی چون هایدگر و شولتز، در دو جبهه مستحکم رویاروی يكدیگر صفآرایی میکنند. درواقع دو برنامه مدون برای زیستگاههای شهری مطرح میشود، نخست برنامههایی برای اسکان در بیشترین سطح یعنی طرح خانه بهعنوان ماشین زندگی و دوم برنامههایی برای پاشیدن انسان مدرن یعنی طرح خانه به مثابه محل تجلی وجود. چنین رویکردی را میتوان در طراحی محلهها و شهرکهای مسکونی نیز یافت. الگوی شهر پایدار و محلههای پایدار درواقع ریشه در سیاستهایی دارند که درصدد است تا تاریخ و مفهوم خاطره را به محلهها بازگردانده و سرمایههای فرهنگی و اجتماعیای که هویت شهر و محله را میسازند به محلهها بازگرداند.درواقع محلههای پایدار نمادی است از شهرهای خُرد و همبسته در دل شهرهای متکثر و آشفته مدرن. این طرح با مفهوم شهرکهای طبقاتی و کارگری در اوایل دهه ۱۹۳۰ تفاوتهای بارزی دارد. طرح ساختمانهای پروئیت ایگو در سن لوئیس که بعدازآنکه در سال۱۹۷۳ به علت رشد فساد و فحشا دولت آمریکا مجبور به انهدام آن گرفت، درواقع هم مصداقی از طرح شهرکهای مسکونی مدرن و هم سندی بر پایان سیاستهایی ازایندست است. طرح مسکنهای مهر در ایران هم درواقع تکرار همین سیاست یعنی خانه بهمثابه ماشین زندگی است. این سیاست ناکارآمد از طرفی عامل اصلی اضمحلال محلهها و ساخت محلههایی بیقواره و نامنسجم بوده است و از سوی دیگر آشفتگی و درهمتنیدگی نایکدست و غیریکپارچه اجتماعی بوده است. آنچه در شهرکهای مسکن مهر جریان ندارد، مفهوم زندگی و حیات در معنای کامل آن است. این شهرکها تنها تکنولوژیهایی هستند برای اسکان که فاقد تاریخ و خاطره جمعی و قومی هستند و تنها به میانجی یک اصل مشترک یعنی مستاجری یا بیخانمانی کنار هم جمع آمدهاند. این شهرکها نتوانستهاند به ایجاد محلههای پویا و پایدار دامن بزنند؛ آنچه در این شهرکها جریان ندارد، مفاهیمی است همچون هممحلههای و همسایگی و بهزعم آن اصل دوستی. درواقع میتوان گفت که عامل تمایز بخش محله در معنای پایدار و شهرکهای مدرن مانند پروئیت ایگو یا مسکن مهر همان اصل دوستی و هممحلههای بودن و سیالیت مفهوم زندگی است.
صلاح الدین مولانایی: با توجه به اینکه مسکن مهر در شهرهای مختلف توسط شرکتهای متعدد حقوقی، حقیقی و مهندسان مشاور متعدد طراحی شد و در اجرا و نظارت نیز همین تعدد وجود داشت،نمیتوان بهطور یکسان و کلی، کیفیت مجموعه آن را موردبررسی قرارداد. در خصوص نقاط ضعف این مجموعهها موارد فراوانی بیانشده و لزومی به تکرار مکررات نیست. ضمن اینکه باید توجه داشت که یکی از اهداف مسکن مهر برخورداری اقشار کم درآمد جامعه از مسکن در زمان کوتاه بود که البته به این هدف رسید اما برای رسیدن به این هدف مطالعات گستردهای بهخصوص در امور فرهنگی و اجتماعی آن صورت نگرفت که امروزه تاثیر خود را در یکسری مشکلات و معضلات نشان داده است. بهطور کلی نمیتوان مسکن مهر را شاخصی از محلات مدرن با دارا بودن عوامل ارتقا یافته کالبدی و فرهنگی اجتماعی محلات در جوامع امروزی، قلمداد کرد.
به عنوان بحث پایانی بفرمایید که از منظر شما مشخصههای محله، مهمترین عوامل تشکیلدهنده هویت محلههای شهری، عناصر و ارکان تشکیلدهنده محله با رویکرد تحلیلی مفهوم مرکز محله، گره و نشانه چیست؟
هوشمند علیزاده: با توجه به مطالب گفتهشده، چنین میتوان برداشت کرد که محله در شهرهای سنتی ایرانی یک واحد فضاییاجتماعی بوده که بر اساس وابستگیهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گروههایی از مردم شکل میگرفته است که در ترکیب با عناصر کالبدی محیط پیرامون و نهادینهکردن خدمات روبنایی در مرکزیت فضایی با شعاع عملکرد انسانی، محدوده فیزیکی متمایزی را برای سکونت، کار، تامین خدمات و نیازها و تفریح روزانه و هفتگی آنها شکل میداده است؛ بنابراین، عناصر و عوامل هویتبخش محله را میتوان در وجود جامعهای همگن که تسهیلکننده روابط و تعاملات اجتماعی و در نهایت مشارکت است و عنصر فضایی مرکزیت که بستر شکلگیری رویدادهای اجتماعی، اقتصادی و تعاملات رو درروی ساکنان و همچنین مرکز انباشت رفتارها-هنجارها، خاطرات جمعی و در نهایت حافظه تاریخی است، خلاصه کرد. بهطور کلی ویژگی مهم و مثبت محله داشتن نوعی روح جمعی است که مظاهر آن وحدت و پیوستگی افراد به یکدیگر و احساس یگانگی و نیز آمادگی برای مساعدت و همکاری درراه حفظ هویت محله و بهبود اوضاع آن است.
احمدغلامی: محلهها از این حیث که مجاری اصلی حیات اجتماعی و تاریخ و هویت بومی بهحساب میآیند، در ذات خود نشانهها و گرهگاههایی را دارند که میتوانند مشخصه آن محله باشند. در واقع محله در درون همین نشانهها و گرهها کدگذاری میشود و خود را عیان میسازد. این نشانهها و گرهها همان مفصلبندی اصلی محله بهحساب میآیند. برای نمونه در محله چینیها در بسیاری از شهرهای جهان (اعم از سانفرانسیسکو، نیویورک، تورنتو و ...) ساکنان همواره به میانجی نشانههای زبانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که در مبادلات اقتصادی آنها نیز تداعی یافته است، خود را بازتعریف میکنند. یکی از اصولی که اهمیت محله را در شهر برجستهتر میسازد، ساخت زندگی و جریان نیازمندیها و توانمندیهای این محلههاست. امروزه بسیاری از محلهها به نفع نواحی مرفه نشین یا مراکز شهری و تولیدات شهری کنار گذاشتهشدهاند؛ درحالیکه خود این محلهها سرچشمههای بازتولید کنشهای اجتماعی و ارتباطی و نشانه شناختی بسیار معتبری هستند. بسیاری از هویتهای اجتماعی و فرهنگی راکه با خطر نابودی روبهرو هستند، میتوان به میانجی محلههای سنتیتر بازیافت. این محلهها خود به میانجی همین عناصر، نشانهها و گرهها در برابر هجمههای استعمارگرایانه نظامهای اقتصادی/سیاسی حاکم بر شهرها مقاومت میکنند. درواقع همین نشانهها هستند که جریان کنش ارتباطی و اجتماعی و بهزعم آن الگوهای زیستی و کالبدی را تعریف، تداوم و بازتولید میکنند. امروزه در بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا، برای بعضی از نمایشها، بازیها، سیاستگذاریها و ... محلههای مشخصی که بیشترین باز نمایندگی را در آن حوزه دارند، انتخاب میشوند که مصداق آن را درمحلههاي ایران کمتردیدهایم. طرح سیاستهای محله محور درواقع طراحی و اجرای طرحهای رفاهی، بهداشتی، اقتصادی، سیاسی و ... با توجه به نشانهها، الگوها و خلقیات حاكم بر این محلههاست.
صلاح الدین مولانایی: تمام عواملی که در سوال مطرحشدهاند، جزء مهم ساختار هویتی محلات بهشمار میآیند. در حقیقت جداکردن یک یا چند عامل بهعنوان عوامل اصلی هویتبخش محله چندان صحیح نیست. در هر محلهای(چه محلات قدیمی در ساختار شهرسازی گذشته و چه محلات جدید در شهرهای پیشرفته با دارا بودن شاخصهای صحیح تعریف محله) عوامل مختلف و متعددی به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، عقیدتی، مذهبی، معیشتی، اقتصادی، قومیتی و حتی تاریخی وجود دارند که بهتناسب آن وجوه هویتی محله را تعریف كرده و وجه تمایز محله با دیگر محلات هستند. این عوامل در محلات مختلف با یکدیگر ممکن است یکسان یا مختلف باشندکه همین تفاوت باعث تمایز و تشخيص محلهای نسبت به محله دیگر میشود؛بنابراين نمیتوان حکم کلی و یکسانی در این زمینه صادر کرد.