محسن رنانی طی یادداشتی نوشت: «چــه دارایی هایی را بخرم و بگذارم و بروم؟». این پرسشــی اســت که در ربع قرن گذشــته برای نخســتین بار، هفته گذشــته یک فعال اقتصادی از من پرسید. خیلی ها می روند و رفته اند اما «این گونه رفتن» معنای تازه ای دارد که در گذشــته ندیده بودم و نشان می دهد که اقتصاد ایران دارد وارد دوران تازه ای می شود.
در زمان دولت آقای هاشــمی سؤال سرمایه دار از یک مشاور اقتصادی این بود: کجا سرمایه گذاری تولیدی انجام بدهم؟ بروم بلوچستان که وام ترجیحی با سود سه درصد می دهند یا در اصفهان با وام ۱۲ درصد سرمایه گذاری کنم؟
در زمان دولت آقای خاتمی پرسش فعال اقتصادی این بود: استان های محروم و وام کم بهره را رها کن؛ بگو در استان هایی مثل اصفهان یا تهران یا خراسان در چه حوزه ای سرمایه گذاری کنم؟ در زمان دولت آقای احمدی نژاد پرســش فعالان اقتصادی این شد: تولید را رها کن؛ بگو سرمایه ام را طال بخرم یا دلار یا زمین؟
ســؤال کارآفرینان در دولت آقای روحانی این بود: بگو در کدام کشور همسایه سرمایه گذاری کنم؟گرجستان، ارمنستان، امارات یا ترکیه؟ و در دو ســال اخیر (دولت آقای رئیسی) پرسش این شــده بود: خودم و سرمایه ام به چه کشوری برویم؟ این روند نشــانه تخریب بلندمدت محیط کســب وکار در ایران اســت. در سه دهه گذشته به خاطر بی ثباتی های فزاینده اقتصادی و سیاســی و ابهام در افق اقتصاد و سیاست و افزایش مستمر ریسک و نااطمینانی (عدم اطمینان/ عدم قطعیت)، سرمایه گذار دائما خود را سرگردان تر و پریشان تر یافته است و مجبــور بوده برای گریز از مخاطرات حاصل از افزایــش نااطمینانی، دائما گزینه های کمتر و کمتری را در برابر خودش ببیند، تا جایی که به یک گزینه می رسد: خودم با سرمایه ام به کدام کشور بگریزم؟
تا اینکه هفته گذشته برای نخستین بار من با این پرسش مواجه شدم: «بگو چه دارایی هایی را بخرم و همین جا بگذارم و از این کشور بروم؟». می گوید: «می خواهم خالص شــوم. هیچ چیزی ســرجای خودش نیســت و هیچ افقی در برابرم نیســت. زیر بار بی ثباتی های اقتصادی و سیاسی و فســاد اداری و مداخالت دولتی خرد شده ام؛ دیگر توان ادامه ندارم. می خواهم از این کشــور بروم، اما به خاطر تحریم های بانکی نمی توانم ســرمایه ام را ببرم. می خواهم ســرمایه ام را اینجا بگذارم و خودم بروم. به من بگو ســرمایه ام را همین جا به چه دارایی هایی تبدیل کنم که امنیت داشته باشد، تا با خیال راحت بروم؟».
ایــن تصمیم نشــانه «پایان عصر انتخاب» در اقتصاد ایران اســت. ســرمایه گذار دیگــر افقی برای سرمایه اش نمی بیند؛ می گوید پس بگذار خودم را آزاد کنم. من این وضعیت را آغاز مرحله «خروج از بازی به هر قیمتی» می دانم. یعنی بازیگر اقتصادی دیگر به هزینه خروج از بازی اقتصاد نگاه نمی کند او فقط تصمیم به خروج می گیرد.
آقایان وزرا! شــنیده ام دوشــنبه ۹ مرداد قرار است در «شــورای عالی نظارت بر اتاق بازرگانی» درباره انتخابات هیئت رئیســه اتاق ایران تصمیم بگیرید. شــنیده ام تحت فشار هســتید تا انتخابات را باطل کنید. برای اولین بار در تاریخ ۱۵۰ ســاله اتاق، دارد چنیــن واقعه ای رخ می دهد و این برای بخش خصوصی یک نشانه است.
اتــاق بازرگانی آخرین امید و ملجأ بخش خصوصی اســت. آخرین جایی اســت که می توانند کنار هم بنشــینند و برای دردهایشان راهکاری بیابند. این نقطه همدلی و همزیستی را از بخش خصوصی نگیرید. بخش خصوصی به اندازه کافی خسته و دلشکسته است، آخرین نقطه اعتماد و اتکایش را به آخرین نقطه فشار و زمینه ای برای تصمیم به خروج از بازی تبدیل نکنید. احزاب زمین گیر شده اند؛ فعالیت نهادهای مدنی و سمن ها امنیتی شده است؛ نهادهای سنتی و تاریخی بی هویت شــده اند؛ نهادهای مدنی دیگر، مثل ســازمان های نظام مهندســی و نظام پزشــکی، را زیر کنترل حکومتی بردید؛ دوجا مانده است که هنوز رمقی دارد که مستقل از حکومت فعالیت کند: دانشگاه و بخش خصوصی. این روزها برای هر دو نقشه کشیده اند.
می دانم از این یکدست سازی چه خیری دیدند که دست بر نمی دارند؟ آیا دولت یکدســت و مجلس مطیع، مشکالت کشــور را حل کرد؟ چرا هنوز متوجه نشــده اند که مشکلات کشــور را باید با مشــارکت و همــت همه جامعــه و همه نهادهای مدنی حــل کنند و نظام و دولــت دیگر به تنهایی توان حل بحران ها را ندارند؟
اگــر هیئت رئیســه انتخاب شــده در اتاق ایــران را خوش نمی داریــد، اشــکالی نــدارد تحملشــان کنید اما بــا ابطال انتخابات بــه بهانه هایی کــه همه می دانند بهانه اســت و محمــل قانونی و مســتند محکمه پســندی نــدارد، نگذارید اکثریــت فعالان اقتصادی، که نمایندگانشــان با رأیی بســیار قاطع این هیئت رئیسه را انتخاب کرده اند، رأی شان بی حرمت شود.
ابطــال انتخابات اتــاق ایــران، برای بخــش خصوصی نشــانه ای خواهد بود از آغاز حرکت دولت برای شکســتن و کنترل کــردن آخرین، بزرگ تریــن، قانونی تریــن، فراگیرترین و تاریخی ترین نهاد اقتصادی کشــور یعنی اتاق بازرگانی. چنین ابطالــی به همراه دیگــر مداخالت اخیر در ســایر نهادهای بخش خصوصی (ماننــد اتاق اصناف ایران) این پیام را دارد که دیگر راهی برای اعتراض هم باقی نخواهد ماند و الجرم بخشی از فعالان اقتصادی را در مسیر خروج قرار خواهد داد و زمینــه را برای «تصمیم به خروج از بازی به هر قیمتی» در بخش بزرگی از بخش خصوصی، آماده می کند.
در حــوزه اجتماعی و سیاســی، در زمــان انتخابات ۸۸جامعه ایران هنوز در مرحله اعتراض به نظام سیاســی بود اما در حوادث اخیر بخش بزرگــی از جامعه ایران از مرحله اعتراض وارد مرحله خروج شد. اما در حــوزه اقتصادی، بخش خصوصی هنوز در مرحله اعتراض اســت؛ کاری نکنید که این بخش نیز کاملا ناامید و وارد مرحله خروج شــود. اگر تب خــروج در اقتصاد درگیرد
ما با فروپاشــی هم زمان اقتصاد و سیاست روبه رو می شویم؛ در این صــورت حتی تأمین نیازهای ضروری زندگی مردم نیز ناممکن می شــود. اگر فروپاشــی اقتصاد پیش از فروپاشــی سیاست شروع شود، فروپاشی سیاست، هم تسریع می شود وهم بسیار ویرانگر خواهد بود.
در انتهای این یادداشــت بگذارید تا واقعه ای عبرت انگیز را تعریف کنم. اردوغان امروز را نبینید. او مثل رضاشاه عمل کــرد، در ابتدای حکومتش گل کاشــت و مرزهــا را در همه حوزه های اقتصاد و سیاست شکست و جلو برد ولی در نیمه دوم حکومتــش گرفتار جنون عظمت شــد و به آن روند پویا آســیب زد. اما اردوغان اولیه چه کرد؟ این روایتی اســت که من با یک واســطه، از یک ســرمایه دار طرازاول ترک (یکی از مالکان هولدینگ کوچ، به عنوان بزرگ ترین هولدینگ صنعتی و خدماتی ترکیــه)، نقل می کنم. او برای یک صنعتگر ایرانی حوزه فوالد تعریف کرده بود که:
«من در اولیــن انتخابات، از رقیب اِردوغان حمایت کردم. خیلی هم برای پیروزی او پول خرج کردم اما نهایتا اردوغان برنده شد. در روزهای پس از انتخابات، شب ها خواب نداشتم. می گفتم همین که اردوغان پا به کاخ نخست وزیری بگذارد، اولین کاری که خواهد کرد این اســت که به من پیام خواهد داد که «جمع کن و از این کشــور برو». از قضا در همان هفته اولی که اردوغان وارد کاخ نخســت وزیری شد، از دفترش با من تماس گرفتند و گفتند فلان روز فلان ســاعت برای شــما ۱۵ دقیقــه وقت گذاشــته ایم که با آقای نخســت وزیر دیدار داشته باشــید. پیش خود گفتم تمام شد، در یک ربع ساعت می خواهــد به من اولتیماتومش را بدهــد و این پایان من در ترکیــه خواهد بود. در روز موعود، نیم ســاعت پیش از زمان ملاقات، در دفتر نخست وزیر بودم. قلبم داشت از سینه بیرون
می زد. اردوغان سر ساعت وارد شد، چند دقیقه خوش و بش کردیم. بعــد گفت فرصت ندارم کوتــاه می گویم: یک هفته فرصت داری تا برنامه ات را به من بدهی. بگو چه لارم داری که تا سال آینده ســود بنگاه های اقتصادی ات دو برابر شود؟ من گیج شــده بودم. دارد سربه سرم می گذارد؟ کلکی در کار است؟ نمی فهمیدم. گفتم قربان متوجه منظورتان نمی شوم.
گفت: تو در کارخانه هایت ۴۰ هزار کارگر داری. بگو دولت چه کمکی می تواند بکند که تا سال آینده فعالیت های تو دو برابر شــود. در این صورت من مطمئن خواهم شــد که اشــتغال کارخانه های تو از ۴۰ هزار به ۸۰ هزار کارگر خواهد رسید». آقای کوچ (بــر وزن موج) به آن صنعتگر ایرانی می گوید «هنــوز هم وقتی یاد آن دیدار می افتــم، بدنم می لرزد و باور نمی کنم که اردوغان چنین رفتاری با من داشته است».
آری ســکانداران اقتصاد ایران، این اســت معنی حکمرانی در اقتصاد. این اســت معنی حکومت توســعه خواه. این است معنی حمایت از بخش خصوصی. ترکیه بی جهت در سه دهه اخیر چنین اوج نگرفته اســت. به بخش خصوصی مان اعتماد کنیم و نخواهیم در حوزه سیاست مطیع ما باشد. فقط بگذاریم او وظیفه خودش را به خوبی انجام بدهد. اگر او را از سیاســت «اخراج» کنید، او از اقتصاد «خروج» خواهد کرد.
انتهای پیام