موج هندی در سواحل شعر فارسی
ریچارد براتیگان، چارلز بوکوفسکی، پل استر و هاروکی موراکامی در رمان و ناظم حکمت، مارگوت بیگل و لطیف هلمت در شعر؛ اگر مدهای کتابخوانی در یکی دو دهه اخیر را دنبال کنید به این اسمها میرسید. اما کمی پیش از اینها، یک شاعر از پتنه هندوستان بود که در جمع شعردوستان ایرانی مد شد؛ شاعری در قرن 11 هجری قمری و قرن 17 میلادی که کمی پس از آن که سروانتس در اسپانیا شاهکار «دنکیشوت»اش را خلق کرد، هزاران کیلومتر اینسوتر از مادرید، شروع کرد به نوشتن شعر و شد بیدل شعر کهن فارسی.
او در زمانه خودش به خاطر پیچیدگی شعرهایش، چندان مورد توجه قرار نمیگرفت و حتی با آن شعرهای سختش باعث شد عدهای پرچم بازگشت به سبکهای کهن را علم کنند با این استراتژی که بیدل و دوستانش در سبک هندی، بلایی سر شعر فارسی آوردهاند که باید بازگردیم به سبک عراقی، خراسانی و... تا اینها را بشوید و ببرد، اما آقای ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس که در آن قرن با نام بیدل شعر مینوشت، شاید در مخیلاتش هم نمیگنجید سه قرن بعد، پیشروترین و آوانگاردترین شاعران و شعردوستان به دیوانش رجوع کنند و لابهلای بحثهای داغ مدرنیسم و پستمدرنیسم به شعرهای او ارجاعمان دهند. اما چه شد که از اواسط دهه 70، موج بیدلخوانی در ایران راه افتاد؟ موجی که در دهه 80 به اوج خود رسید و تا حالا هم، خاکریزهای بسیاری را با خود برده است. این موج تا آنجا ادامه داشته که حالا چند سالی است، کنگرهای بینالمللی در ایران برای صاحب موج، یعنی خود آقای بیدل برگزار میشود؛ کنگرهای که پنجشنبه گذشته آغاز به کار کرد و شب گذشته به کار خود پایان داد. به بهانه برگزاری این کنگره، موج بیدلخوانی در ایران را واکاویدهایم.
نمایندگی کدکن برای محصول دهلی
اگر دانشجوی زبان و ادبیات فارسی بوده باشید، لابد برای واحد درسی بیدل در دانشگاه هم که شده کتاب «شاعر آیینهها؛ بررسی سبک هندی و شعر بیدل دهلوی» را خواندهاید؛ کتابی تحقیقی از محمدرضا شفیعی کدکنی درباره بیدل که همراه است با گزیدهای از شعرهای شاعر. نقش این کتاب در گرایش هرچه بیشتر دانشجویان به بیدل و پیوستن آنها به موج بیدلخوانی در ایران، قابل انکار نیست. حرفهای کدکنی درباره بیدل را در این کتاب، میتوان یکی از نمودهای گرایش این استاد زبان و ادبیات فارسی به مباحث مربوط به فرمالیسم در نظر آورد. انگار شفیعی شاعری را از شاعران کهن یافته بود که ایدههای شکلگرایانهاش را با غزلهای او توضیح دهد. همین دستفرمان را شاعران فرمگرای ایرانی در دهه 70 هم داشتند و بیدل را روی سرشان میگذاشتند و گاه هم او را بر سر شاعران فرمالیست روسی میکوبیدند که بیایید و ببینید که خودمان نمونه بهتر وطنیاش را داریم!
حالا چه شد که در این گزارش سراغ شفیعی کدکنی و این کتابش درباره بیدل رفتیم؟ ماجرا از این قرار است که حضرت استاد برای پنجمین کنگره بینالمللی عرس بیدل با پیامی فرستاده؛ پیامی که در قالب غزل سروده شده و تا پیش از این منتشر نشده است: «پیام من به عرس بیدل این است/ که بیدل آسمانی در زمین است/ سپهری بیکران در کهکشانی/که فرش آسمان یاسمین است/ یکی رنگینکمان از حیرت و هوش/ که در هر شک او صدها یقین است/ مسلمان هندویی با عطر بودا/که برتر از مقام کفر و دین است/ نه ترک است و نه تاجیک و نه هندو/ شگفتی بین که هم آن و هم این است/ مقام بیدل است افزونتر از شعر/ که لفظش، رعشه جان را طنین است/ بهشتی در یسار او توان یافت/ بهشت دیگرش اندر یمین است/ در آن فردوس گر سیبی شکافی/ درون سیب، صدها حور عین است/ چو برگی بویی از این باغ بینی/ که عطر گل فروغش در جبین است/ شنیدن اندر آنجا همچو دیدن/ که دیدن با چشیدنها قرین است/ حضوری کاندر آنجا آفرینش/ فزون از حد ایام و سنین است/ ستادن بر کران بیکرانهاست/ گذشتن از جهان ماء و طین است/ در آن آمیزه حیرانی و هوش/ جهانی با عجایبها عجین است/ میان بیشه اندیشه لفظش/ همیشه بهر معنی در کمین است/ کند شبگیر در آفاق معنی/ که خود خیلی خیالش زیر زین است/ غروری سربلند از اینکه عجزش/ به کردار نگین، نقش جبین است/ رسد او را اگر گوید: رسولم/که دست معجزش در آستین است/ سلیمانی ملک شعر او را/ به رنگ جاودان، نقش نگین است/ اگر فهم بشر زین برتر آید/ فراتر شاعر روی زمین است/ مشو نومید کانسانی چنان را/ جهان ما در این دم، چون چنین است؟/ بزرگا شاعرا! تا پارسی هست/ مکان تو به علیین مکین است/ چو دانم پارسی را جاودانی/ که در جنت، زبان اهل دین است/ یقین دارم که یادت، جاودانی است/که جاویدی تو را حصنی حصین است/ ستودم از پی نقدی چنانت/ چنین مدحی سزای آفرین است».
بیدل؛ از حدادعادل تا شاعران پست مدرن
یکی از خوشوقتیهای بیدل این است که هم مورد وثوق جریانهای رسمی ادبیات در ایران است و هم شاعران و ادبیاتیهای فارغ از این جریانهای رسمی هم به آن علاقه دارند؛ از همین روست که موج بیدلخوانی در ایران هم از سوی رهبر معظم انقلاب و غلامعلی حدادعادل تقویت شده است هم از طرف شاعران آوانگارد و دوستداران ادبیات روز جهان و حتی پستمدرنیستها. بارها دیدهایم که در دیدار سالانه شاعران با رهبر انقلاب، او اشاراتی به شعر بیدل و دیگر شاعران سبک هندی دارد. بنابراین وقتی بیدل، شاعرِ محبوب رهبر شعردوست یک کشور است، بدیهی است که غلامعلی حداد عادل به عنوان یکی از سیاستمداران ادیب آن نیز دلبسته بیدل باشد. او یکی از حاضران در مراسم گشایش پنجمین کنگره «عرس بیدل» هم بود. رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این مراسم گفته خوشحال است از اینکه بیدل در افق ادبیات امروز ایران بتازگی طلوع کرده و همچنین نسبت به آینده بیدلشناسی در ایران ابراز امیدواری کرده است. حداد که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حرف میزد، درباره راههای آشتی با بیدل دهلوی گفته است: «بیدل عمدتا در 40 سال اخیر به مردم ایران معرفی شده؛ و من در مقالهای مفصل این مطلب را توضیح دادهام با عنوان آشتی با بیدل، چرا که ما ایرانیان بتازگی با بیدل آشتی کرده و در سرآغاز بیدلشناسی در عصر خود قرار گرفتهایم. بیدلشناسی کار دشواری است و به همان اندازه لذتبخش و پرثمر است. بیدل حدود صد هزار بیت دارد که حسن باب در این مبحث این بیت است: با صد هزار جلوه برون آمدی که من /
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را؛ اما باید بگویم صد هزار دیده کجاست و کیست صد هزار دیده برای تماشای بیدل داشته باشد. جلوههای بیدل در لفظ و مضمون، در صورت و معناست. شعر بیدل از حیث مضمون و محتوا و درونمایه یک شعر متعالی است و تعالی در شعر او موج میزند. در واقع شعر بیدل قدسی و ملکوتی است. شعر او همه و تماما انگشت اشاره به سوی آسمان امر مطلق قدسی و حقیقت قدسی است. از سویی، بیدل مطلق پسند و مطلق پرست است و شعرش سرشار از عشق، نیاز و نیایش است. کشش و کوشش در شعر او موج میزند. شعر او دریای جوشان و خروشان است. در همه جای شعر انسان مطرح است اما نه انسان جدا از خدا و نه انسان بیخدا و نه انسان ایستاده در برابر خدا بلکه انسان خدایی، شعر بیدل حکایت انسان و خداست. همچنین میتوان گفت بیدل شاعری ظریفاندیش است. او به اسرار و معانی بسیار پیچیدهای دست پیدا کرده و آنها را بیان میکند. اگر او را ابوالمعانی گفتهاند بدرستی نام بردهاند چون کمتر شاعری را میشناسیم که قوت فکر و ظرافت اندیشه بیدل را داشته باشد».
اینگونه است که شعر بیدل، راه را برای قرائتهای مختلف از خود باز گذاشته است.
این نیمرخ امروزی؛ با خط ریش پهن و موهای سشوارکرده!
شما وقتی به شاعران کهن فارسیزبان فکر میکنید، چه تصویری در ذهنتان نقش میبندد؟ تصاویری که تا کنون از آنها دیدهاید، چطور بوده است؟ مثلا حافظ، سعدی، فردوسی یا خیام را با چه شمایلی دیدهاید؟ خب... معلوم است که عبا و دستاری در کار است و محاسنی انبوه یا نسبتا انبوه و دیگر ویژگیهای بصری که عادی و معمول مردمان آن روزگار است هم دیده میشود. اما تا حالا تصویری از بیدل دهلوی دیدهاید؟ از هیچ یک از این عناصر خبری نیست. البته انتساب این تصاویر به او، محل تردید بوده است اما برخی روایتها و تذکرهها ما را متقاعد میکنند تا بپذیریم مردی که نه محاسنی دارد و نه گاه عبا و دستاری به تن و سر دارد، میتواند میرزاعبدالقادر خودمان باشد. سه عکس با شمایلی متفاوت از بیدل در دسترس است. یکی نقاشی ارغوان حاتمی از اوست که اتفاقا روی جلد رمانی با عنوان «در سواحل گنگا» هم نقش بسته است؛ رمانی که بر اساس زندگی بیدل نوشته شده است. در این تصویر او را بدون محاسن میبینیم. نقاشی دیگری هم هست که او را بدون دستار و عبا و باز هم بدون محاسن، با سربندی بنفش و پیراهنی آبیآسمانیرنگ نشان میدهد. از این تصویر در چاپ برخی تمبرها در افغانستان استفاده شده است. حتی اگر بگوییم این رنگها و این شمایل، حاصل ذهن نقاش آن بوده است و نه لزوما استایل بیدل، باید گفت تصوری که میشده از بیدل داشت و تصویری که میشد از او در ذهن ترسیم کرد، لابد دور از این شمایل نبوده است. و الا چرا هیچ نقاشی، برای حافظ یا فردوسی پیراهنی آبی و کلاهی بنفش نکشیده است؟ خب لابد نمیشود آنها را این گونه تصور کرد و عبدالقادر خان را میشود.
اما تصویر سوم، عجیبترین تصویر موجود است؛ بیدل را در حالت نیمرخ میبینیم با خط ریش، بیریش، و با موهایی مرتب و گو که سشوارکرده! بیدل در این نقاشی، هیچ تفاوتی در شکل و شمایل با انسانی در سه قرن پس از خود ندارد. این تصویر را میتوان هویتنمای کناررفتن فاصله ما با او دانست؛ بیدل ناگهان پس از سه قرن، در ایران مد میشود؛ همه بیدل میخوانند و به همدیگر توصیه میکنند. حتی رادیکالترین علاقهمندان ادبیات، که گاه شعر کهن فارسی را به طعن و کنایه میخوانند، بیدل از زبانشان نمیافتد. این نقاشی، آینه تمامنمای چرایی نزدیکی ما به بیدلخان دهلوی است؛ با آن نیمرخ امروزینش.
نمایندگی کدکن برای محصول دهلی
اگر دانشجوی زبان و ادبیات فارسی بوده باشید، لابد برای واحد درسی بیدل در دانشگاه هم که شده کتاب «شاعر آیینهها؛ بررسی سبک هندی و شعر بیدل دهلوی» را خواندهاید؛ کتابی تحقیقی از محمدرضا شفیعی کدکنی درباره بیدل که همراه است با گزیدهای از شعرهای شاعر. نقش این کتاب در گرایش هرچه بیشتر دانشجویان به بیدل و پیوستن آنها به موج بیدلخوانی در ایران، قابل انکار نیست. حرفهای کدکنی درباره بیدل را در این کتاب، میتوان یکی از نمودهای گرایش این استاد زبان و ادبیات فارسی به مباحث مربوط به فرمالیسم در نظر آورد. انگار شفیعی شاعری را از شاعران کهن یافته بود که ایدههای شکلگرایانهاش را با غزلهای او توضیح دهد. همین دستفرمان را شاعران فرمگرای ایرانی در دهه 70 هم داشتند و بیدل را روی سرشان میگذاشتند و گاه هم او را بر سر شاعران فرمالیست روسی میکوبیدند که بیایید و ببینید که خودمان نمونه بهتر وطنیاش را داریم!
حالا چه شد که در این گزارش سراغ شفیعی کدکنی و این کتابش درباره بیدل رفتیم؟ ماجرا از این قرار است که حضرت استاد برای پنجمین کنگره بینالمللی عرس بیدل با پیامی فرستاده؛ پیامی که در قالب غزل سروده شده و تا پیش از این منتشر نشده است: «پیام من به عرس بیدل این است/ که بیدل آسمانی در زمین است/ سپهری بیکران در کهکشانی/که فرش آسمان یاسمین است/ یکی رنگینکمان از حیرت و هوش/ که در هر شک او صدها یقین است/ مسلمان هندویی با عطر بودا/که برتر از مقام کفر و دین است/ نه ترک است و نه تاجیک و نه هندو/ شگفتی بین که هم آن و هم این است/ مقام بیدل است افزونتر از شعر/ که لفظش، رعشه جان را طنین است/ بهشتی در یسار او توان یافت/ بهشت دیگرش اندر یمین است/ در آن فردوس گر سیبی شکافی/ درون سیب، صدها حور عین است/ چو برگی بویی از این باغ بینی/ که عطر گل فروغش در جبین است/ شنیدن اندر آنجا همچو دیدن/ که دیدن با چشیدنها قرین است/ حضوری کاندر آنجا آفرینش/ فزون از حد ایام و سنین است/ ستادن بر کران بیکرانهاست/ گذشتن از جهان ماء و طین است/ در آن آمیزه حیرانی و هوش/ جهانی با عجایبها عجین است/ میان بیشه اندیشه لفظش/ همیشه بهر معنی در کمین است/ کند شبگیر در آفاق معنی/ که خود خیلی خیالش زیر زین است/ غروری سربلند از اینکه عجزش/ به کردار نگین، نقش جبین است/ رسد او را اگر گوید: رسولم/که دست معجزش در آستین است/ سلیمانی ملک شعر او را/ به رنگ جاودان، نقش نگین است/ اگر فهم بشر زین برتر آید/ فراتر شاعر روی زمین است/ مشو نومید کانسانی چنان را/ جهان ما در این دم، چون چنین است؟/ بزرگا شاعرا! تا پارسی هست/ مکان تو به علیین مکین است/ چو دانم پارسی را جاودانی/ که در جنت، زبان اهل دین است/ یقین دارم که یادت، جاودانی است/که جاویدی تو را حصنی حصین است/ ستودم از پی نقدی چنانت/ چنین مدحی سزای آفرین است».
بیدل؛ از حدادعادل تا شاعران پست مدرن
یکی از خوشوقتیهای بیدل این است که هم مورد وثوق جریانهای رسمی ادبیات در ایران است و هم شاعران و ادبیاتیهای فارغ از این جریانهای رسمی هم به آن علاقه دارند؛ از همین روست که موج بیدلخوانی در ایران هم از سوی رهبر معظم انقلاب و غلامعلی حدادعادل تقویت شده است هم از طرف شاعران آوانگارد و دوستداران ادبیات روز جهان و حتی پستمدرنیستها. بارها دیدهایم که در دیدار سالانه شاعران با رهبر انقلاب، او اشاراتی به شعر بیدل و دیگر شاعران سبک هندی دارد. بنابراین وقتی بیدل، شاعرِ محبوب رهبر شعردوست یک کشور است، بدیهی است که غلامعلی حداد عادل به عنوان یکی از سیاستمداران ادیب آن نیز دلبسته بیدل باشد. او یکی از حاضران در مراسم گشایش پنجمین کنگره «عرس بیدل» هم بود. رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این مراسم گفته خوشحال است از اینکه بیدل در افق ادبیات امروز ایران بتازگی طلوع کرده و همچنین نسبت به آینده بیدلشناسی در ایران ابراز امیدواری کرده است. حداد که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حرف میزد، درباره راههای آشتی با بیدل دهلوی گفته است: «بیدل عمدتا در 40 سال اخیر به مردم ایران معرفی شده؛ و من در مقالهای مفصل این مطلب را توضیح دادهام با عنوان آشتی با بیدل، چرا که ما ایرانیان بتازگی با بیدل آشتی کرده و در سرآغاز بیدلشناسی در عصر خود قرار گرفتهایم. بیدلشناسی کار دشواری است و به همان اندازه لذتبخش و پرثمر است. بیدل حدود صد هزار بیت دارد که حسن باب در این مبحث این بیت است: با صد هزار جلوه برون آمدی که من /
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را؛ اما باید بگویم صد هزار دیده کجاست و کیست صد هزار دیده برای تماشای بیدل داشته باشد. جلوههای بیدل در لفظ و مضمون، در صورت و معناست. شعر بیدل از حیث مضمون و محتوا و درونمایه یک شعر متعالی است و تعالی در شعر او موج میزند. در واقع شعر بیدل قدسی و ملکوتی است. شعر او همه و تماما انگشت اشاره به سوی آسمان امر مطلق قدسی و حقیقت قدسی است. از سویی، بیدل مطلق پسند و مطلق پرست است و شعرش سرشار از عشق، نیاز و نیایش است. کشش و کوشش در شعر او موج میزند. شعر او دریای جوشان و خروشان است. در همه جای شعر انسان مطرح است اما نه انسان جدا از خدا و نه انسان بیخدا و نه انسان ایستاده در برابر خدا بلکه انسان خدایی، شعر بیدل حکایت انسان و خداست. همچنین میتوان گفت بیدل شاعری ظریفاندیش است. او به اسرار و معانی بسیار پیچیدهای دست پیدا کرده و آنها را بیان میکند. اگر او را ابوالمعانی گفتهاند بدرستی نام بردهاند چون کمتر شاعری را میشناسیم که قوت فکر و ظرافت اندیشه بیدل را داشته باشد».
اینگونه است که شعر بیدل، راه را برای قرائتهای مختلف از خود باز گذاشته است.
این نیمرخ امروزی؛ با خط ریش پهن و موهای سشوارکرده!
شما وقتی به شاعران کهن فارسیزبان فکر میکنید، چه تصویری در ذهنتان نقش میبندد؟ تصاویری که تا کنون از آنها دیدهاید، چطور بوده است؟ مثلا حافظ، سعدی، فردوسی یا خیام را با چه شمایلی دیدهاید؟ خب... معلوم است که عبا و دستاری در کار است و محاسنی انبوه یا نسبتا انبوه و دیگر ویژگیهای بصری که عادی و معمول مردمان آن روزگار است هم دیده میشود. اما تا حالا تصویری از بیدل دهلوی دیدهاید؟ از هیچ یک از این عناصر خبری نیست. البته انتساب این تصاویر به او، محل تردید بوده است اما برخی روایتها و تذکرهها ما را متقاعد میکنند تا بپذیریم مردی که نه محاسنی دارد و نه گاه عبا و دستاری به تن و سر دارد، میتواند میرزاعبدالقادر خودمان باشد. سه عکس با شمایلی متفاوت از بیدل در دسترس است. یکی نقاشی ارغوان حاتمی از اوست که اتفاقا روی جلد رمانی با عنوان «در سواحل گنگا» هم نقش بسته است؛ رمانی که بر اساس زندگی بیدل نوشته شده است. در این تصویر او را بدون محاسن میبینیم. نقاشی دیگری هم هست که او را بدون دستار و عبا و باز هم بدون محاسن، با سربندی بنفش و پیراهنی آبیآسمانیرنگ نشان میدهد. از این تصویر در چاپ برخی تمبرها در افغانستان استفاده شده است. حتی اگر بگوییم این رنگها و این شمایل، حاصل ذهن نقاش آن بوده است و نه لزوما استایل بیدل، باید گفت تصوری که میشده از بیدل داشت و تصویری که میشد از او در ذهن ترسیم کرد، لابد دور از این شمایل نبوده است. و الا چرا هیچ نقاشی، برای حافظ یا فردوسی پیراهنی آبی و کلاهی بنفش نکشیده است؟ خب لابد نمیشود آنها را این گونه تصور کرد و عبدالقادر خان را میشود.
اما تصویر سوم، عجیبترین تصویر موجود است؛ بیدل را در حالت نیمرخ میبینیم با خط ریش، بیریش، و با موهایی مرتب و گو که سشوارکرده! بیدل در این نقاشی، هیچ تفاوتی در شکل و شمایل با انسانی در سه قرن پس از خود ندارد. این تصویر را میتوان هویتنمای کناررفتن فاصله ما با او دانست؛ بیدل ناگهان پس از سه قرن، در ایران مد میشود؛ همه بیدل میخوانند و به همدیگر توصیه میکنند. حتی رادیکالترین علاقهمندان ادبیات، که گاه شعر کهن فارسی را به طعن و کنایه میخوانند، بیدل از زبانشان نمیافتد. این نقاشی، آینه تمامنمای چرایی نزدیکی ما به بیدلخان دهلوی است؛ با آن نیمرخ امروزینش.