فردا، ۲۵ تیر ماه زادروز داود رشیدی است؛ هنرمندی که در لحظات سخت و روزهای گرفتاری و بیکاری و بیپولی، هرگز شکوه و گلهای نکرد. او به جای غُر زدن همیشه مشغول خواندن یا ترجمه کتابهای تازه بود. شاید به همین دلیل است که تولد امسالش هم با انتشار کتاب زندگینامهاش همراه میشود؛ کتابی که از سوی انتشارات نمایش منتشر شده و حاصل گفتگوی منصور خلج با این هنرمند است.
داود رشیدی در بسیاری از گپ و گفتهای دوستانه و خبری، همیشه حرف جدیدی داشت از کتابی که تازگی خوانده بود و اغلب هم مشغول ترجمه آن بود.
او معمولا از نمایشنامههای تازهای سخن میگفت که پسرش، فرهاد از خارج از کشور برایش میفرستاد.
تسلطی که رشیدی به زبان فرانسه داشت، سبب میشد این نمایشنامهها را به زبان اصلی بخواند و اگر شرایط اجرای آن اثر در ایران فراهم بود، دست به کار ترجمه میشد. هرچند بسیاری از آن نمایشنامهها رنگ صحنه به خود ندیدند.
اما به جز نمایشنامههای خارجی، او از نمایشنامههای تازه وطنی هم بیخبر نبود و این چنین بود که بعد از نگارش نمایشنامهای به قلم احمدرضا احمدی، خیلی زود در جریان ماجرا قرار گرفت و البته که دوستی نزدیک او با آقای شاعر سبب شده بود بعد از نگارش نمایشنامه، خیلی زود آن را بخواند.
این چنین بود که رشیدی مدتها رویای اجرای نمایشنامه «فرودگاه پرواز شماره ۷۰۷» را در سر پرورده بود. احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای کشورمان، همیشه دنبال تجربههای تازهای در کار هنر بود و نگارش این نمایشنامه هم بخشی از تجربهگرایی او به شمار میآمد.
اهل کتاب و تئاتر یادشان هست که این نمایشنامه که یکی از شخصیتهای اصلیاش مرد شاعری بود، بعد از انتشار با حضور رشیدی و احمدی در شهر کتاب رونمایی شد و این دو دوست دیرین در همان برنامه هم خبر دادند که این نمایشنامه قرار است اجرا شود که البته به دلایل گوناگون، اجرای «فرودگاه، پرواز شماره ۷۰۷» که قرار بود در تالار اصلی تئاتر شهر روی صحنه برود بدهد، عملی نشد تا اینکه سالها بعد، کورش سلیمانی که برای بازی در نقش شاعر این نمایشنامه انتخاب شده بود ، آن را به صحنه آورد تا رویای رشیدی در غیاب این هنرمند محقق شود. با این همه سلیمانی دلخوش بود که دستکم احمدرضا احمدی، شاهد این اجراست.
حالا اما چند روزی است که داود رشیدی دو مهمان عزیز در جهانی دیگر دارد؛ احمدرضا احمدی و ر. اعتمادی. دو دوست عزیز او که سالها با هم رفاقت داشتند.
درگذشت این دو هنرمند به فاصله یک روز و در آستانه زادروز داود رشیدی، شاید برای کسانی که از این رفاقت باخبر بودند، در عین غمانگیز بودن، تداعیگر این دوستی هم بود. گویی دوستی آنان در جهانی دیگر ادامه پیدا میکند. کسی چه میداند، شاید در آن جهان که میگویند از دنیای ما جهان بهتری است، داود رشیدی شمع تولدش را در کنار دوستانش خاموش کند، شاید بتواند همه آن نمایشنامههایی را که فرصت اجرایشان فراهم نشد، روی صحنه ببرد، شاید اصلا احمدرضا احمدی برایش نمایشنامه تازهای بنویسد ... بالاخره داود رشیدی همیشه شوق کار دارد. او که زمانی با اجرای نمایشنامه «در انتظار گودو» در سالهای پیش از انقلاب به عنوان هنرمندی نوگرا خود را به جامعه هنری معرفی کرد، در هیچ مقطعی، حتی در روزهای سختی که سپری کردیم، به انتظار ننشست و همیشه شوق کار کردن را در خود زنده نگه داشت؛ حتی اگر این شوق در حد خواندن و ترجمه نمایشنامه بود. داود رشیدی همیشه رویا داشت و امید و خواندن کتاب زندگینامه او شاید کمکی باشد برای ما برای حفظ این رویا و امید.