جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > «وارش» چرا ۱۰ سال دیر به آنتن رسید؟

«وارش» چرا ۱۰ سال دیر به آنتن رسید؟

«وارش» چرا ۱۰ سال دیر به آنتن رسید؟
عوامل سریال «وارش» همزمان با پخش قسمت‌های پایانی این مجموعه ضمن اشاره به ظرفیت‌های اقتباسی فیلمنامه این سریال، از ایده‌ها و داستان‌هایی گفتند که در کشوی مدیران خاک می‌خورند!

پخش سریال «وارش» اگرچه در همان قسمت‌های ابتدایی با حواشی یک دیالوگ همراه شد و مردم خطه شمال را تا مرز عصبانیت و اعتراض در مقابل درهای مرکز صداوسیمای شمال کشور پیش برد، اما بعد از چند قسمت به یکی از سریال‌های پرطرفداری تبدیل شد که بسیاری از مخاطبان در سراسر کشور آن را دنبال کردند.

المان‌های مختلف از فضا و اقلیم بومی سریال گرفته تا شخصیت‌های متضاد، بازی بهنام تشکر و علرضا کمالی در قسمت‌های ابتدایی، قصه عاشقانه و سختی‌های وارش به‌عنوان بازیگر اصلی، دهه ۳۰ و فضای دور و قدیمی سریال و حتی مشابه‌سازی با «پس از باران» همه و همه از جمله ویژگی‌هایی بود که توانست به دیده شدن این مجموعه ضریب بخشد تا مورد اقبال مخاطبان قرار گیرد.

سریال «وارش» به کارگردانی احمد کاوری ساخته و از همان ابتدا بیان شد که اقتباسی از رمان «مهاجران» نوشته هاوارد فاست نویسنده آمریکایی است. اقتباسی که برخی از المان‌های آن رمان، مثل شغل ماهیگیری و یا تم مبارزه که بر فضای کلی سریال احاطه داشت، در آن قابل رصد بود.

علیرضا کمالی، نیلوفر شهیدی، نسرین بابایی از گروه بازیگران، احمد کاوری کارگردان و کامبیز دارابی مجری طرح سریال در این نشست حضور یافتند و درباره متن و حاشیه پخش این مجموعه به سوالات پاسخ دادند.

مشروح قسمت نخست گفتگوی خبرگزاری مهر با عوامل سریال تلویزیونی «وارش» که شب گذشته (شنبه ۲۸ دی‌ماه) قسمت پایانی آن روی آنتن شبکه سه سیما رفت را در ادامه می‌خوانید؛

* آقای کاوری آنطور که گفته شد، نگارش قصه سریال «وارش» که پیش از این با نام «بهترین سال‌های زندگی ما» آن را می‌شناختیم، مربوط به ۱۰ سال پیش بوده است؛ چطور ساخت این قصه بعد از این مدت طولانی به شما رسید؟ کمی درباره پروسه انتخاب این فیلمنامه برای ساخت سریال توضیح دهید.

احمد کاوری: من و کامبیز دارابی مجری طرح سریال «وارش» پیش از این سر یک فیلم سینمایی بودیم و من تا حدودی در جریان پروسه این سریال بودم. خود من هم قرار بود فیلمنامه دیگری با نام «شب مهتاب» را که در سیمافیلم و در گروه نوجوان تصویب شده بود، بسازم که با تغییراتی در این گروه، ساخت آن به حالت تعلیق درآمد. سپس کامبیز دارابی خواست این فیلمنامه را بسازیم.

من فیلمنامه «وارش» را که خواندم، بسیار خوب بود اما قابلیت اجرا نداشت و تقطیع‌های زیادی داشت. اصل قصه بسیار سخت و جذاب بود و حتی با توجه به تولیدات تلویزیون از نوعی تازگی برخوردار بود. حتی می‌توان گفت شمایل تلویزیونی نداشت و من بعد از خواندن فیلمنامه با محمودرضا تخشید تهیه‌کننده سریال آشنا شدم، قرارداد بستیم و با هم جلساتی را برگزار کردیم. فیلمنامه هم فضای اقتباسی داشت و من به چنین فضایی علاقه مندم چون می‌دانم کاراکترها و قصه‌ها از نوعی ثبات نمایشی برخوردار هستند. ظاهرا قبل از من هم به چند نفر دیگر پیشنهاد شده بود و من نفر چندمی بودم که بالاخره کارگردانی آن را بر عهده گرفتم.

* اقتباسی بودن این فیلمنامه در میان خیل فیلمنامه‌های هم شکل و شاید ضعیف چقدر امکان تجربه نقش‌های متفاوت را برای بازیگر فراهم آورده بود؟

نیلوفر شهیدی: وقتی متنی ضعیف باشد بازیگر هر کاری هم انجام بدهد، نمی‌تواند اتفاقی را رقم بزند. اگر به بهترین بازیگر هم یک متن متوسط بدهید نمی‌تواند اتفاق خاصی را رقم بزند. فیلمنامه قوی به بازیگر هم کمک می‌کند که به گونه دیگری خود را عرضه کند و دیده شود. ما کلی کتاب‌های خوب داریم که می‌توان از آن‌ها کمک گرفت و اقتباس کرد اما به هر دلیلی این اتفاق در ایران رایج نیست. بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های خوب خارجی براساس اقتباس‌هایی است که از کتاب‌ها صورت می‌گیرد و اینجا متاسفانه رایج نیست.

نیلوفر شهیدی: ما کلی کتاب‌های خوب داریم که می‌توان از آن‌ها کمک گرفت و اقتباس کرد اما به هر دلیلی این اتفاق در ایران رایج نیست. بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های خوب خارجی براساس اقتباس‌هایی است که از کتاب‌ها صورت می‌گیرد و اینجا متاسفانه رایج نیست* آقای کمالی شما بازیگری گزیده‌کار هستید و آخرین سریال‌هایی که در آن‌ها حضور داشتید «لحظه گرگ و میش» از همایون اسعدیان و «نفس» ساخته جلیل سامان بود؛ داستان «وارش» چه ویژگی‌ای داشت که جذب آن شدید و بازی در آن را پذیرفتید؟

علیرضا کمالی: پیش از این فیلمنامه، پروژه‌های دیگری در این مدت به من پیشنهاد شده بود که حضور در آن‌ها را نپذیرفته بودم. شبی که کامبیز دارابی این فیلمنامه را برای من فرستاد، ابتدا گفتم فعلاً قرار نیست در تلویزیون کار کنم، چون به تازگی پخش سریالم تمام شده بود اما او از من خواست متن را بخوانم.

این فیلمنامه جزو معدود آثاری بود که در آن به قهرمان به صورت کامل پرداخته شده بود؛ قهرمانی که مخاطب دوستش هم دارد. ما دائم تعریف قهرمان را عوض می‌کنیم اما «یارمحمد» قهرمانی بود که ما درباره همه جزئیات او حرف زدیم، از راه رفتن تا گریم و چهره‌اش و حتی ریتم صحبت و شکل نگاه کردن او که حتی کمتر پلک می‌زند. خود نقش نیز این بضاعت را داشت که بتوان آورده‌ای را به آن اضافه کرد. گاهی نقش‌ها این بضاعت را ندارند که بتوانید به آن چیزی اضافه کنید و حتی سرریز می‌شود.

این نقش برای من حتی به‌عنوان خواننده هم جذاب بود و نگاهی اسطوره‌ای به این کاراکتر داشت و زمان تاریخی هم که سریال در آن می‌گذرد به باورپذیر بودن نقش کمک کرد. اگر یارمحمد را به سال ۹۸ بیاوریم، شاید اصلا تعجب کنید، اما از آنجایی که گذشته برای ما جذاب است شنیدن این قصه هم جذاب شد. از طرفی هم همه قهرمانان در دوره خود انکار شده‌اند و بعد مورد پذیرش قرار گرفته‌اند. حتی بوده‌اند افرادی که بعد از مرگشان به‌عنوان یک قهرمان نامیده شده‌اند.

* ما در سریال «وارش» زنی را دیدیم که او هم قهرمان داستان بود و تم مبارزه‌های او در داستان جریان داشت. اتفاقا در عین اینکه با مشکلات زیادی مواجه می‌شد اما فقط بدبختی‌های او را نمی‌دیدیم و این یکی از ویژگی‌های این سریال بود که مشکلات زنان را با حزن و اندوه شعاری روایت نمی‌کرد.

شهیدی: به نظر من تمام زنان این سریال به نوعی وارش هستند. فقط مشکلاتشان فرق می‌کند و دردهایی که در زندگی تحمل می‌کنند متفاوت است. حتی کاراکتر شکوفه هم همین سختی‌ها را دارد. سوالی در پشت صحنه سریال داشتم که چرا در خانواده‌ای که پدرش تراب با بازی بهنام تشکر است و باقی هم تقریباً دچار آشفتگی هستند، دختری مثل شکوفه وجود دارد که باورها و اعتقادات محکمی دارد و پای آنها می‌ایستد؟

البته در زندگی شخصی خودمان هم همین گونه است که همه افراد یک خانواده با هم تفاوت دارند و برای من هم این جذاب بود که دختر تراب مثل او فکر نمی‌کند یا رفتار نمی‌کند. با این حال زن‌های ما به نسبت شرایطی که در جامعه دارند از خودگذشتگی فراوانی در زندگی نشان می‌دهند. حتی نیره همسر تراب هم به نظر من ازخودگذشتگی بسیاری دارد، شاید مثل شکوفه ابعاد متفاوت کاراکتری ندارد اما او روی عقاید خود می‌ایستد.

احمد کاوری

* این سریال اگرچه داستانش در شمال کشور می‌گذرد اما در کنار مردم خطه شمال کاراکتری هم از منطقه سیستان و بلوچستان می‌بینیم و شخصیت یارمحمد حتی به یک قهرمان تبدیل می‌شود. این بومی گرایی در سریال برای مخاطب جذاب است اما چقدر کار خود شما را سخت کرد؟

کاوری: من دوست دارم خود علیرضا کمالی که نقش یارمحمد را بازی کرد درباره بازخوردهایی که از مردم دریافت کرده است توضیح بدهد. فقط یک نکته باید گفت؛ آنچه برای من کاملا غیرقابل پیش‌بینی بود حمایت مردم سیستان از این کاراکتر بود.

کاوری: کل قهرمان‌سازی از کراکتر «یارمحمد» در پنج قسمت ابتدایی اتفاق افتاد و ما در همین چند قسمت هم حاشیه‌هایی داشتیم. اما بعد از این پنج قسمت من کلی فحش خوردم که چرا یارمحمد قهرمان سریال مُرد!علیرضا نقش یک سیستانی را بسیار باورپذیر بازی کرد. نقشی که با برخی از قهرمانان بیابان‌گرد هم مشابه بود. کل این قهرمان‌سازی در پنج قسمت اتفاق افتاد و ما در همین چند قسمت هم حاشیه داشتیم. اما بعد از این پنج قسمت من کلی فحش خوردم که چرا یارمحمد، که قهرمان سریال بود اینقدر زود مُرد!

بابایی: من هم از این پیام‌ها داشتم. خاطرم هست یک نفر به من پیام داده بود که اگر قرار است یارمحمد بازگردد، به من بگو من به کسی نمی‌گویم. (خنده حضار)

کمالی: زمان شروع پخش سریال «وارش» من در آبادان سر فیلم «آبادان یازده ۶۰» به کارگردانی مهرداد خوشبخت بودم و خاطرم هست که بعد از اتمام ضبط برای خوردن شام بیرون رفتیم، از برخوردها تعجب کردم. برخی مرا در آغوش می‌گرفتند و یا ماچ می‌کردند.

من خودم چیزی نمی‌دانستم اما همان شب فهمیدم قسمت اول سریال پخش شده و حتی از فردای آن روز این اتفاقات بیشتر شد. به نظرم شخصیت «یارمحمد» ظرفیت بالایی از جذابیت را در فیلمنامه داشت. ما مدل‌های مختلفی از حضور قهرمان‌ها در داستان‌ها داریم که یا فرد علیه سیستم است یا علیه عده‌ای است...

علیرضا کمالی

* یکی از تم‌های اصلی سریال تم مبارزه بود و همین وجوه قهرمانی شخصیت یارمحمد را هم پررنگ می‌کرد.

کمالی: بله و درباره یارمحمد چندان نمی‌توان گفت جامعه بر علیه او بود، چون جامعه هم در آن سال‌ها به نوعی قربانی بود. با این حال یارمحمد از قشر ضعیف حمایت می‌کند و برای همین است که مورد استقبال قرار گرفت.

علیرضا کمالی: نبود مدیریت صحیح آسیب‌هایی را در ساخت سریال‌های جذاب و کارهای سخت و سنگین ایجاد می‌کند. امروزه کار کردن با تلویزیون خیلی سخت است و گاهی اعصاب پولادین می‌خواهد. اما از طرفی این شرایط در عین حال نیاز به همدلی داردمردم سیستان چند دهه است که دیده نشده‌اند. نهایت فیلمی که دیده شدند فکر می‌کنم «تاراج» بود و یا اگر خواسته‌اند مسیر مواد مخدر را نشان دهند سراغ مردمان این خطه در فیلم‌ها رفته‌اند، در صورتی که این‌ها مردمی بسیار صبور هستند و این صبوری در ذات و شخصیت نسل‌های مختلف آن‌ها هم رخنه کرده است. برای من جای خوشحالی بود که این نقش را بازی کنم. از مردم هم ممنونم که «وارش» را دیدند. تعارف هم نمی‌کنم گاهی هم کاری را بازی کرده‌ام که از مردم خواسته‌ام آن را نبینند! اما برای این کار زحمت کشیده‌ام و البته دستمزدم را هم گرفته‌ام و بر کسی منتی نیست.

* فکر می‌کنید شرایط تلویزیون به گونه‌ای هست که به اندازه کافی سریال‌هایی با قصه‌ها و قهرمان‌های دلخواه به تولید برسد؟

کمالی: نبود مدیریت صحیح آسیب‌هایی را در ساخت سریال‌های جذاب و کارهای سخت و سنگین ایجاد می‌کند. امروزه کار کردن با تلویزیون خیلی سخت است و گاهی اعصاب پولادین می‌خواهد. اما از طرفی این شرایط در عین حال نیاز به همدلی دارد.

آن ضرب المثلی که می‌گوید «دیگی که برای من نمی‌جوشد...» در چنین شرایطی نباید صدق کند. من این نکات را از سر تملق نمی‌گویم به تلویزیون انتقاد دارم، اما باید شرایط را هم در نظر گرفت. گاهی ما نقد داریم که پول سر وقت نرسیده اما باید بدانیم فقط پروژه ما نیست و قرار است بودجه‌ای بین چندین پروژه تقسیم‌بندی شود. درک این اتفاقات از هر دو طرف هم سخت است و هم همدلی دو طرف را می‌طلبد.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب