یک اعتراف داوطلبانه
خبرگزاری ایسنا نوشت:... منتشر شد. خبرگزاری ایرنا:... به بازار آمدند. خبرگزاری مهر: ورود... به کتابفروشیها. روزنامه جامجم: معرفی... خبرگزاری ایکنا: ... وارد بازار نشر شد. مشرق:... به کتابفروشیها رسیدند. اینها عبارتهایی هستند که با نام اثر موردنظر امروز تکمیل شدهاند و روزی در رسانهها حضور داشتهاند. این اثر از پسری است که داشت سیسالش میشد و فکر میکرد زیاد سالخورده! اثری که با صدای حسن همایی بهصورت گویا هم منتشر شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «ما هم برای خودمان آدمیم. شاید خریتی کرده باشیم توی ماهِ چندم از سالِ چندمِ ایامِ فحل، ولی خب خاطرِ زنمان را میخواهیم و مرامِ مردمداری را بلدیم. منتهایش ما ذرعنکرده پاره کردیم خوابوخیالِ بچگی را. چه میدانستیم؟ کی بود اینها را توی گوشمان بخواند؟ به خیالمان آنورِ زنگرفتن بهشت است. خب نبود؛ حالا چی؟ میخواهی حَب جیم بیندازی بالا یا بشوی حرمله؟ اینها خوابوخیال است. نه آنقدر بیرگی که ول کنی، نه زبانملال غیرتت آبرفته. این فیلمهای خارجکی را دیدهای که یارو یکهو ول میکند میرود؟ یکوقت فکر میکردم عجب بساطی است ها... یارو چهاش میشود زنو زندگی را ول میکند و میرود جایی که نه خبرش میآید نه خودش؟ ولی بعدا فهمیدم کسی که ناغافل میزند به چاک جاده، خیلی قبلتر فلنگ را بسته داداشی. مشکل این است که زمانه ما را عوضی کرده. باید یکجورِ دیگری میبودیم، عوضش یکشکل شدیم. جوری هم شدیم که خودمان تویش ماندهایم و سر در نمیآوریم». کتاب «پسران سالخورده» مجموعه داستانهایی از «حسامالدین مطهری» است. نویسنده خودش درباره داستان در پسران سالخورده، مینویسد: هر یک از داستانهای این مجموعه نگاهی به یک جهانِ داستانی از دریچه دیدِ اخلاقگرایانه نویسنده به پدیدهها و رویدادهایی اجتماعِ امروزِ ایران است. داستانِ کوتاه در این مجموعه، یک روایتِ سطحی از یک رویداد یا موقعیت نیست. موقعیتها بهانهای برای نشاندادنِ عمقاند. همچنین خود نویسنده در یک اعتراف داوطلبانه(!) مینویسد: عوض شدهام. سلحشورانه جنگیدهام، زخم خوردهام، خنجر از پشت و پیشِ رو خوردهام، لج کردهام، باج ندادهام، چاپلوسی نکردهام و بعدازاین همه فهمیدهام هیچ نمیدانم. شرافتی در نویسندگی نیست؛ اگر چیزی به انسان نبخشد. میکوشم قلمم بیهوده نگردد. همین. من از مضمحل شدن، از گمشدن میانِ آنچه برای زندگی است و زندگی نیست، از غرقشدن در انبوهِ اعتباریات، از گندیدن بر سرشاخههای عمر بیزارم. من در پیِ مکیدنِ جوهره حیاتم؛ فارغ از داوریهای از پیش آموخته. نوشتن برای من قدم برداشتن در مسیرِ مکیدنِ جوهره حیات است. کلمات را از جوهره حیات وام گرفتهام، پس جزئی از مناند نه جدا از من. آنچه میخوانید روایتِ جهانِ رشد است؛ جهانی که هرگز بی رنج پیش نمیرود. جهانِ تهی از معنا چه حرفِ تازهای برای گفتن دارد؟ نویسنده مورچهوار میکوشد معناها را برای زمستانِ سخت انبار کند. جهت اطلاع شما خواننده عزیز به آگاهی میرساند این کتاب به مردم هزاره افغانستان تقدیم شده و نویسنده داستان نخست مجموعهاش را به آنها اختصاص داده است و در آن زندگی سراسر رنج و غربت این قشر مغفول را بازگو میکند. دیگر داستانها دربردارنده آثاری با مضامین مختلفاند اما شیرازه همه آنها را شاید بتوان در قالب یک کلمه سه حرفی عنوان کرد: رنج. رنج مردی مهاجر در سرزمینی غریب، رنج زنی که به پیانویی پشت ویترین مغازه چشم و دل دوخته است، رنج شاعری که اطرافیانش او را درک نمیکنند و... تمامی این شخصیتها انگار پارههایی از وجود نویسندهاند و هر کدام تکهای از زندگی او را در قالب قصههای خود بازگو میکنند. «معرفینامة مطول خارج از عرف»، «بانوی پیانو»، «سارای»، «این پارک لامپ ندارد»، «روسپیگری کلمات»، «مچاله کن و بینداز توی بیابان»، «مخاطبان ساده»، «کاپیتان کراوات نمیزند»، «معمای روباه شمالی»، «پسران سالخورده»، «نور تابید»، «گندم دعا» و «دستنوشتهها» عناوین داستانهای کوتاهی هستند که در این کتاب گرد هم نشستهاند. این نویسنده در سال 1366 در اراک چشم به دنیا گشود و در سالهای جوانی به تهران کوچ کرد. وی در کنار نگارش آثار خود، در حیطه آموزش تولید محتوا نیز مشغول است و «خانة تجربهنویسی» را به همین منظور تأسیس کرده است. از دیگر آثار منتشرشده او میتوان به عناوینی همچون «درخت به»، «کلت 45»، «تذکرة اندوهگینان» و «حاشیه بر کتاب» اشاره کرد. داستانهای این مجموعه بین سالهای ۱۳۹۳ تا بهار ۱۳۹۶ نوشته شدهاند.