24 نکته از سخنان مهم ظریف در کلاب هاوس؛ از گاندو و نایاک تا خیانت روسیه و «تعلیق»!
ظریف آب در خوابگه مورچگان ریخت
در همین رابطه سید عبدالجواد موسوی در یادداشتی در خبرآنلاین نوشت: محمد جواد ظریف دیشب حرف هایی زد که آب در خوابگه مورچگان ریخت. اما او پیش از این، مقدمات این سخنان را چیده بود و سخنان دیشب او در واقع تفصیلِ صورت اجمالی آن مقدمه بود.
او پیش تر در مقدمه اش از امکان ها و آرزوها سخن گفته بود. سخنی که مثل همیشه برای آنان که تصمیم گرفته بودند حرف درست را فهم نکنند فهم نشده بود و این بهانه را دست آنان داده بود تا همان اتهامات همیشگی را تکرار کنند. خودشان را در مقام یک انقلابی متعهد سازش ناپذیر در مقابل عوامل سلطه بنشانند و در عوض ظریف را سازشکار و خائن به آرمان های بلند انقلابی بخوانند. البته که دیر زمانی است این شعارهای نخ نما کارکرد خود را از دست داده و کیست که نداند این حرف ها بیش از آن که ریشه در واقعیت داشته باشد دکان و دستگاه کاسبی است و به قول دوست شاعرم:
هر که را شغلی است در عالم
شغل بعضی ها مسلمانی است
و اما آن چه جواد ظریف با عنوان آرزوها و امکان ها گفته است همه آن چیزی است که باید می گفت. آن ها که اندکی اهل خواندن و فهم و درنگ و تامل اند، خوب می دانند معنی این سخنان را و اگر نبود بیم کج فهمی ها و نافهمی ها در این روزگار تنگ حوصله، به گمانم حتی نیاز به تفصیل هم نبود اما جواد ظریف برای اتمام حجت و پاسخ به تاریخ، خود را موظف دانست جزئیات را نیز توضیح دهد. تا هم دوستان بدانند چه بر سر تاریخ این سرزمین رفته است و هم دشمنان بدانند سکوت همیشه علامت چیزی در چنته نداشتن نیست و بهتر است بی پروایی را از حد نگذرانند و پای در هر بیشه ای مگذارند که شاید پلنگ خفته باشد.
هیچ شکی نیست که آینده را آرزوهای بزرگ می سازند و ملتی که تهی از آرزو باشد هیچ حرفی برای گفتن ندارد. وقتی آن انقلابی آرژانتینی می گفت: واقع بین باش، غیرممکن را بخواه. سخن متناقض نمی گفت. او خوب می دانست همه خواستن ها غیر ممکن است اما باید خواست تا محقق شود. آن ها که حق رای را برای همگان می خواستند، آن ها که لغو برده داری را طلب می کردند،آن ها که نابودی آپارتاید را فریاد می زدند، در روزگاران خود امری غیرممکن را می خواستند اما واقع بین بودند و می دانستند آن طلب و آرزو حق طبیعی آن هاست و باید در عالم واقع محقق شود. آرزو بود اما محقق شد. محمد جواد ظریف اتفاقا از آن دسته آدم هایی است که خوب معنی آرزو را می فهمد. از همان جوانی هم می فهمید. از همان روزی که با دیگر جوانان برای براندازی رژیمی با ساختار سلطنتی همراه شد. از همان روزی که عزمش را جزم کرد تا زبان دیپلماسی را بفهمد. از همان وقتی که خودش را هم سنگ ابرقدرت های جهانی می دید تا بتواند برای حقوق حقه این مردم کاری از پیش ببرد. اما این را هم خوب می فهمید که آرزو با توهم آن هم به معنای مبتذل و امروزی اش خیلی فرق دارد.
ایران را به یک قدرت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و نظامی بدل کردن با از بین بردن یک کشور فرق دارد. عظمت و شکوه را به ایران برگرداندن با حسینیه کردن کاخ سفید فرق دارد. این ها آرزو نیست. این ها توهم مشتی هپروتی است که نه درکی از آرزو دارند و نه فهمی از امکان. ژاژ می خایند و کاسبی می کنند و هزینه اش را این ملت بدبخت پرداخت می کند. مهمل می بافند و تاوانش را آن بیمار سرطانی که از پرداخت هزینه درمانش عاجز است می دهد. حرف مفت می زنند و در عوض کمر میلیون ها مستاجر زیر بار اجاره خانه می شکند. بله، آرزو امر مقدسی است و افق پیش روی یک ملت را روشن می کند اما توهمات شکم سیرانه و افیون زده، ملتی را به خاک و خاکستر می نشاند.
محمد جواد ظریف علاوه بر درک درست از آرزو از امکان هایش نیز فهمی دقیق داشت. هم امکان های شخص خودش را خوب فهم می کرد و هم امکان های سرزمین مادری اش را. به همین دلیل زبان دیپلماسی را برگزید. به همین دلیل با عربده کشی و آتش زدن سفارت عربستان موافق نبود. تاریخ خوانده بود و خوب می دانست پای لمپن ها را به سیاست باز کردن چه عواقبی دارد. کودتای بیست و هشت مرداد را که به دست فواحش و چاقوکش ها به ثمر رسیده بود از یاد نبرده بود. خوب می دانست استبداد از چه سوراخی وارد می شود. خوب می دانست قدرت های بزرگ در کمین نشسته اند تا با بهانه حقوق بشر این ممکلت را ببلعند. بهتر از هرکس دیگری می دانست قدرت های بزرگ به هیچ چیزی جز منافع خود فکر نمی کنند و به همین علت بیش از هرکس دیگری به شعار نه غربی نه شرقی پایبند ماند. او هم با آمریکایی ها مذاکره کرد و هم سند همکاری ۲۵ ساله با چینی ها را امضا کرد. فهم درست ظریف از امکان ها باعث می شود تا ظریف به جای پناه بردن به تخیل موهوم، قدرت را در اجماع مردم ببیند و نه در بمب هسته ای. بمب هسته ای را که رفقای اتحاد جماهیر شوروی خیلی بیشتر و پیشتر از ما داشتند. خوبش را هم داشتند. خیلی قبل از تر از آن که ما با وسیله نقلیه پایمان به شابدالعظیم باز شود آن ها پایشان به کره ماه باز شد اما آن همه عظمت پوشالی، بازی را به مک دونالد و کوکاکولا باخت. به همین سادگی. و درست ترش این است که بگوییم به دلیل عدم توازن آرزوها و امکان ها باخت. آن ها شاید آرزوهای بلندی داشتند که نداشتند. آرزو فقط در مخیله چند سیاستمدار پا نمی گیرد. آرزو متعلق به همه مردم است. اکثریت باید بخواهند و طلب کنند چیزی را. آن چه آن روزها آرزوی مردم شوروی خوانده می شد آرزوی مردم نبود. توهمات و سوداهای کودکانه و قدرت طلبانه حزب کمونیست شوروی بود. آن هم نه همه اعضای حزب. مردم به راه دیگری می رفتند. در کوچه و خیابان و پارک و مدرسه خبری از آن ترهات نبود. رهبران شعار ضدامپریالیستی سر می دادند و مردم در حسرت ساندویچ و شلوار آمریکایی له له می زدند. این حرف ها را من نمی زنم. بروید و سفرنامه روس آل احمد را بخوانید و ببینید سی سال پیش از فروپاشی شوروی چه تصویری از آن نکبت کده به دست می دهد. به هرحال حتی اگر توهمات آن چند پیرمرد مفلوک و مستبد را آرزو بخوانیم باز هم آن آرزوها با امکان های آن کشور پهناور و به ظاهر قدرتمند همخوانی نداشت. یک جای کار می لنگید. بدجور هم می لنگید و به همین دلیل هم به تلنگری فرو ریخت. پیش چشم همگان. وقتی خیلی ها باور نمی کردند. وقتی تا روز قبلش همان شعارهای جاه طلبانه سر داده می شد.
الغرض. بنده نه سیاستمدارم و نه علاقه ای به سیاست به معنای رایج و مرسومش دارم اما به مبحث آرزو و امکان علاقه دارم و در تمامی این سال ها در این باره خوانده ام و تامل کرده ام. من برای آرزوها حتی آرزوهای خیلی خیلی محال و دور از دسترس به شدت احترام قائلم چرا که آرزومندان و یا آرمانگرایان را آدم های شریفی می دانم. دغدغه های بزرگ و انسانی آنان را ارج می نهم و بر طبع بلند و احساسات پاک و انسانی آن ها غبطه می خورم اما حساب آرمانگرایان را از کاسبان همیشه جدا کرده و می کنم. آرمانگرایان حتی اگر شکست بخورند در نظر من قابل احترامند و شکست آن ها هم در چشمم باشکوه می نماید. گام برداشتن در طلبِ محال حتی اگر به شکست بینجامد که معمولا می انجامد قابل ستایش و رشک برانگیز است:
سودایمان هماره خدا بود و نان و عشق
اما برای این همه امکان نداشتیم
تاریخ هم به احترام چنین انسان های شریفی همواره کلاه از سر خواهد برداشت اما برای کاسبکارانی که به عمد دین و دنیای این مردم را به آتش کشیدند تا منافع حقیر خود را تامین کنند و از گرده این مردم ستمدیده بالا بروند نفرینی ابدی در آستین خواهد داشت.
24 نکته از صحبت های جنجالی ظریف در کلاب هاوس
در ادامه بخشی از مهمترین صحبت های محمد جواد ظریف در کلاب هاوس را آورده ایم:
۱) یکی از سناتورهای نزدیک به ترامپ، در به نیویورک نزد من آمد و گفت ترامپ برای حضور در کاخ سفید از من دعوت کرده است. این پیام را به تهران منتقل کردم و گفتم در صورت موفق نشدن، مجازات را میپذیرم. اما پیام به ردههای عالی نرسید و در سطوح پایین رد شد. وقتی در پاریس با امانوئل مکرون دیدار کردم، او به من گفت دونالد ترامپ آماده است به همراه او با من ملاقات کند، اما من اجازه ملاقات با ترامپ را نداشتم. برعکس ترامپ که میخواست با من ملاقات کند، مایک پمپئو، وزیر خارجه پیشین آمریکا، کسی بود که با ایدوئولوژی خود همه چیز را در ارتباط با برجام به هم زد. مثلث بنیامین نتانیاهو، مایک پمپئو و جان بولتون خودشان را کشتند تا ترامپ من را نبیند.
۲) از ولادیمیر پوتین خواستم برای اینکه پمپئو دخالت نکند، طرح ایران برای برجام را به اطلاع ترامپ برساند، اما پمپئو متوجه شد و از این کار جلوگیری کرد. جان کری، وزیر خارجه پیشین آمریکا، در زمان انعقاد برجام پیشنهاد کرد که در ارتباط با سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی در ایران، بندی به این توافق اضافه شود تا شعبههای خارجی شرکتهای امریکایی بتوانند در ایران حضور داشته باشند و حیات اقتصادی آنها تامین شود. رهبری با سرمایهگذاری آمریکا در ایران مخالف نبود، بلکه با وابستگی ایران به سرمایهگذاران آمریکایی در زمینه کالاهای اساسی مخالف بود.
۳) تمام مذاکرات و صورت جلسات را برای رهبری میفرستادیم؛ ایشان هر وقت میخواستند نظر میدادند و هر موقع میخواستند نظر نمیدادند. رهبری در هر مورد مخالف بود میگفت و ما حتی در مواردی که توان پیگیری مطالبهای را نداشتیم، اول به ایشان اطلاع میدادیم و پس از کسب مجوز اقدام میکردیم.
۴) ایران میتواند بر اروپا فشار سیاسی وارد کند. اروپاییها به دلیل نفوذ آمریکا در عرصه مسائل اقتصادی با ایران ضعیف عمل کردند، اما آنها به جمهوری اسلامی کمک کردند در سازمان ملل پستهای ریاستی بگیرد. مردم با شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ به دنیا اعلام کردند که ما پشتوانه مردمی داریم و دست ما را در مذاکرات باز کردند. ما میخواستیم اجماع امنیتی علیه ایران شکسته شود و به همین دلیل مذاکره کردیم و برداشتن تحریمها تنها هدف ما نبود. در ژانویه ۲۰۰۲، دو هفته قبل از سخنرانی بوش و محور شرارت خواندن ایران، یک کشتی حامل سلاح برای عرفات در کرانه باختری توسط اسرائیل کشف شد؛ این کشتی کارنای نام داشت و مدعی شدند که برای ایران است؛ این واقعه باعث امنیتی سازی مجددی از سوی اسرائیل شد
۵) عربستان سعودی مخالف نهایی شدن برجام بود و از ماهها پیش از توافق به آمریکا قول داده بود در حدی قیمت نفت را پایین بیاورد تا ایران در نهایت خواستههای طرف مقابل در مذاکرات را بپذیرد. پس از امضای برجام، برخی سرمایهگذاران آمریکایی به دلیل اعمال نفوذ تجار یهودی، سعودی و اماراتی، در ایران سرمایهگذاری نکردند. اماراتیها به این شرکتها گفته بودند یا باید در ایران سرمایهگذاری کنند یا در امارات.
۶) در دستور کار مذاکرات، آقای جلیلی از دزدی دریایی تا بحرین و سوریه وجود داشت در صورتیکه ما اجازه نداشتیم این موارد را بیان کنیم و راجع به موردی غیر از مسئله هستهای صحبت کنیم کلی طول میکشید راجع به زمان و مکان به توافق برسند. از مدیریت جهان تا سومالی مطرح میکردند. در مذاکرات هستهای نیز دنبال اقناع طرف مقابل بودند، نه پیدا کردن نقاط مشترک، به همین دلیل به نتیجه نمیرسیدند.
۷) نایاک یک ریال از ایران و سازمان ملل پول نگرفت. طائب خیال میکرد من نایاک را تأسیس کردهام و هدفش از ساختن گاندو زدن من بود. گروههایی بودند که به آنها کمک میشد، اما نایاک پولی دریافت نمیکرد. همکاری من با نایاک در حد ارایه اطلاعات بود. در ایران نسبت به نایاک حساس بودند و میگفتند منتقد سیاستهای حقوق بشری ایران هستند. آقای طائب خیال میکرد من نایاک را تاسیس کردم و مخالف آنها بود. آقای خاتمی همیشه میگفتند تندروها همیشه مانند کره به هم میرسند. همه مخالف سازش و مصالحه هستند. با معتدلین بد هستند و با کنشگران مرزی مشکل دارند به همین دلیل از هر دو طرف نایاک را میزنند.
۸) روند مذاکرات در مسقط که در دولت قبل از دولت آقای روحانی شروع شد. پس این طوری نبود که دولت آقای روحانی مذاکرات را شروع کرده باشد. بلکه از دولت قبل شروع شده بود. من با تعدادی از دوستان اقتصاددان و معروف اقتصادی شهریور سال ۹۱ گزارشی را تهیه کرده بودیم که از این به بعد در زمان در اقتصاد به ضرر ما است. ایران به تدریج از سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲ از بازار نفت و انرژی جهان حذف شد. البته که زحمات اقای زنگنه و تیم شرکت نفت برای حضور ایران در این حوزه موثر بود. اما تاثیرگذاری ایران در بازار انرژی بسیار کم شده بود. به طوری که حضور و خروج ایران از بازر نفت و انرژی روی قیمتها تاثیر نداشت. خب اینها واقعیتهایی است که به وضوح مشاهده کردیم و نشان دهند تحولی بود که اتفاق افتاد آن را پیش بینی کرده بودیم. در واقع شرایط به گونهای بود که ضررهای ما از آن زمان کیفی و دستاوردهایمان کمی شده بود. درنتیجه زمان اصلا به نفع ما نبود. حالا این تاثیر گزارش ما یا قوه عاقله نظام بود که باعث شد مذاکرات آغاز شود.
۹) وقتی احمدی نژاد در سازمان ملل از هلوکاست سخن گفت من همانجا به عراقچی گفتم بیچاره شدیم. در پایان دوره آقای خاتمی توانسته بودیم اجماع امنیتی علیه ایران را با مشکل مواجه کنیم اما آمدن احمدینژاد همهچیز را تغییر داد.
۱۰) مذاکرات هستهای را روسها سخت و طولانی کردند آنان میخواستند پرونده ایران در شورای امنیت بماند، اما نتوانستند. روسها بسیار کارشکنی کردند.
۱۱) الحمدلله مداحها و حاج محمود کریمی انقدر انگلیسی شان خوب شده که میتوانند بگویند ظریف زبان انگلیسی بلد نیست. زمان ما شریعتمداری تیتر میزد از کجا معلوم که غنیسازی انجام شود؟ امروز میگوید از پیش غنیسازی داشتیم. در دور دوم مذاکرات ژنو، علیرغم عصبانیت فرانسویها آن را به نتیجه رساندیم. در ان توافق ما حق غنیسازی را گرفتیم. برخی میگفتند ما از قبل آن را داشتیم. تیترهای کیهان را در آن زمان ببینید میگفتند که اطمینان ندارند به این موضوع، اما الان میگویند ما حق غنیسازی را از قبل داشتیم!
۱۲) یکی گفته است که یک دیوانه سنگی را داخل چاه انداخت که صد عاقل نمیتوانند آن را در آورند، پس چرا شما عاقلان همچنان دنبال سنگ همان دیوانه میدوید. اگر برجام اینقدر خیانتی بدتر از ترکمنچای است، پاره کنید و دفنش کنید و بیندازید کنار، چرا اینقدر اشتیاق به احیای آن دارید؟ آنهاییکه کشور را به این روز کشیدند روزی محاکمه خواهند شد. میگویند ظریف خواب بود و ترامپ برجام را پاره کرد اگر بد بود چرا او از برجام خارج شد. ترامپ از توافق اب و هوا هم خارج شد اروپا هم خواب بود؟
۱۳) آنهایی که میگویند من معنی suspend را نمیفهمم، بین خودشان و خدا ظلم میکنند و حق من نیست که حلال کنم این ظلم به مردم است. برخی از آقایان ادعای سواد دارند. خب قطعنامههای سازمان ملل را بخوانند. خانم شرمن میگفت که جواد ظریف معنی lift را نمیفهمد. زبان سازمان ملل یک زبان به خصوص است. هیچ کسی به اندازه من و لاوروف در بین وزرا زبان سازمان ملل را بلد نیست. استاد من وقتی پایان نامه دکترای خودم با موضوع تجاوز و دفاع را مینوشتم به من میگفت که به زبان انگلیسی بنویس و نه زبان سازمان ملل. خب خانم شرمن که به اندازه من زبان سازمان ملل را نمیفهمد.
۱۴) ما با غربیها توافق کرده بودیم که دو کلمه در متن برجام به کار نرود. یکی از اینها ممنوعیت بود و دیگری ساسپند (تعلیق). من در مجلس گفتم کلمه ساسپنشن نیست و این اشتباه از من بود. علتش هم این بود که ما دستور العمل داده بودیم به همه دوستانی که داشتند ضمائم برجام رو مذاکره میکردند که از برخی عبارات استفاده نشود. در لحظات آخر مذاکرات برجام، نماینده اروپا گفته بود ما تحریمهای ایران را برمی داریم، لغو میکنیم یا همان لیفت میکنیم، اما تصمیمات اتحادیه اروپا که شامل چیزای دیگهای است نمیتوانیم لیفت کنیم تا زمانی که کل تحریمها برداشته بشود یعنی مثلا تحریمهای نظامی تحریمهای دیگهای که بر اساس قطعنامه شورای امنیت که تا ۵ سال یا ۸ سال بعد هم بود لذا ما اینا رو ساسپند میکنیم و بعدن لیفت میکنیم. خب متاسفانه معاونان من نیز این موضوع اروپاییها را قبول کردند و به من هم نگفتند؛ و هیچ ربطی هم به آمریکاییها ندارد.
۱۵) دوستانی گفتند که ظریف برجام را نخوانده است. اگر برجام خوب نبود چرا ترامپ نتوانست به هیچ بندی استناد کند وقتی که میخواست از برجام خارج شود. مثلا استناد کند و بگوید که بند ۳۶ ایراد داشت و من از برجام بیرون آمدم. چرا جان بولتون نتوانست استناد کند؟ او که دوسال نماینده آمریکا در سازمان ملل بود.
۱۶) برخی که میگویند من نتوانستم در برجام تضمینی بگیرم، اما کسی عوام است که بگوید در تعهد بین المللی میتوان تضمین گرفت. بلکه مسئله این است که منافع خروج باید از مضرات آن کمتر باشد. خب مضرات خروج آمریکا بیشتر بود.
۱۷) شهید فخریزاده در موفقیت ما در پروندههای برجام موثر بودند. این که چقدر رضایت داشتند یا ناراضی بودند را نمیدانم. معمولا دوستان نظامی ما خیلی راضی نیستند و چندان دوست ندارند محدودیتی برای کارهایشان ایجاد شود. اما این را هم بگویم که سردار سلیمانی هیچ وقت به من نکتهای در باره برجام نگفت. نکاتی که میگفت درباره وضعیت سوریه و عراق و روسیه بود. شکایت میکرد از رفتار امریکاییها وروسها که با داعش به شکل جدی نمیجنگند. درباره شهید فخری زاده هم این که برجام را قبول داشت یا آن طور که برخی از دوستان میگویند، خون دل میخورد را نمیدانم. اما میدانم که شهید فخری زاده نقش مفیدی در برجام داشت و یکی حتی یکی از افرادی بود که به صورت غیر علنی از رئیس جمهوری نشان گرفت.
۱۸) آن زمان که به سفارت سعودی حمله شد ما در شرایط مناسبی بودیم و سعودی در اوج انزوا قرار داشت. برجام داشت شکل میگرفت و سعودی در موضع دفاعی بود. از سر عصبانیت در یک شب شیخ نمر و چهل نفر دیگر را گردن زدند. کشورها از وضعیت سعودی انتقاد میکردند. در چنین شرایطی ناگهان به سفارت سعودی حمله میشود. همان شب حمله بنسلمان دید یک فرصت طلایی به دست آورده است و نباید این فرصت را از دست بدهد. خب یک ائتلاف علیه ایران تشکیل میدهد و همه ایران را محکوم میکنند و کلا شرایط برای سعودی تغییر میکند. پیش از حمله به سفارت سعودی شاهد هستیم وقتی سعودیها از اوباما شکایت کردند که چرا با ایران سازش میکنی اوباما میگوید که مشکلتان با ایران را خودتان حل کنید. آن زمان سعودی درچه وضعیتی بود و اکنون در چه حالتی است؟ اینطور میشود که رئیس جمهور چین در سفر به سعودی میگوید که شما از ارکان اصلی نظم جهانی درآینده خواهید بود و در پایان سفر نیز پای آن بیانیه را امضا میکند. من به شدت از برقرار رابطه باسعودی حمایت میکنم. اما به هر حال با حمله به سفارت سعودی که رهبری هم به شدت این حمله را محکوم کردند شرایط تغییر کرد. همان شب در جلسه شورای امنیت دکتر جلیلی جزو مواردی بود که از این حمله انتقاد کردند. قرار شد آقای رحمانی فضلی هم پیگیری کنند
به هر حال یک روز باید جزئیات حوادث حمله به سفارت سعودی مشخص شود. این که در شورای عالی امنیت ملی که بالاترین رکن کشور است مخالفت میکند و باز هم چنین اتفاقاتی میافتد که کاملا برخلاف منافع ملی است باید یک روز روشن شود. اگر این حمله صورت نمیگرفت خیلی زودتر و در شرایط بهتر میتوانستیم روابط مان با سعودی را بهتر کنیم
۱۹) همیشه اصطلاحی هست که هیچ چیز توافق نیست مگر این که همه چیز توافق شود. خب دوستانی که میگویند آن توافق نهایی نبود درست میگویند، چون تقریبا از دور سوم دیگر هیچ دستورالعمل جدی وجود ندشت که آقای دکتر عراقچی به نتیجه برسانند. ضمن اینکه من هم از هیات تطبیق حذف شده بودم و آقای دکتر عراقچی مجبور بودند همراه دکتر صالحی این کار را انجام بدهند. ما از اسفند تلاش کردیم که راهکاری پیدا کنیم که دکتر روحانی هم به این مسئله اشاره کرده بودند، اما متاسفانه در شورای امنیت به نتیجه نمیرسید.
۲۰) در مذاکرات در خصوص سانتریوفیوژها هم ما هیچ سانتریوفیوژی را معدوم نمیکردیم. اینها در حوزه هستهای بود و هیچ امتیازی علاوه بر برجام نداده بودیم و گفتیم که با چه شرایطی به برجام بر میگردیم. خب اروپاییها میخواستند همه سانتریوفیوژها را معدوم کنیم، ولی ما اصرار داشتیم که اصلا معدوم نمیکنیم. نهایتا گفتم که سانتریوفیوژها را باز میکنیم و در صندوقی تحت نظارت آژانس قرار میدهیم. با وجود این که تعداد سانتروفیوژها خیلی بیشتر شده بود. به هر حال آقای ترامپ آمده بود که برجام را نابود کند.
۲۱) اولین فردی که به دلیل وابستگی به دفتر رهبری تحریم شد من بودم. کسانی که ادعای حمایت از رهبری دارند هیچ کدام شان نه تحریم امریکا هستند نه کانادا. به هر حال در این وضعیت قرار بود که در اجلاس پنچ به علاوه یک بیانیه بدهیم. تاریخ هم مشخص شده بود. البته طرفهای مذاکره اصرار داشتند که مباحث منطقهای هم مطرح شود، ولی ما نپذیرفتیم.
اختلاف من و اکبری از CTBT شروع شد؛ او به شدت در وزارت دفاع آن زمان علیه CTBT صحبت و فضاسازی کرد. اکبری گفت من سردمدار مخالفت با CTBT بودم؛ پایه ریزی دعوای هستهای از همین موضوع شروع شد.
۲۲) اقدامات فعلی که برای مذاکره انجام میشود بسیار خوب است. اما این اقدامات برخلاف مصوبات مجلس است. این مذاکرات دفع شر میکند. اما اگر همان موقع مذاکرات انجام میشد میتوانستیم ما به ازا هم بگیرم. اگر توافق بینالمللی خوب نیست پس چرا شما میروید تبلیغ میکنید که برای نخستین بار در نظام بین الملل نایب رئیس مجمع عمومی شدهایم؟ البته کاش از طریق هوش مصنوعی بررسی میکردید و میدیدید که حداقل ۹ بار این اتفاق افتاده است. دوبار که من خودم رئیس کمیته بودم که بالاتر از نایب رئیس است.
۲۳) شروط رهبری در باره برجام ۹ مورد بود. رهبری این شروط را در نامهای مرقوم فرمودند. ادعا داریم که همه این شروط را انجام دادهایم. اکثر شروط مربوط به این بود که آمریکا زودتر از ما اقداماتش را انجام بدهد. مورد دیگری این بود که قرارداد راکتور اراک منعقد شود. خب ما همه اقدامات را به رهبری منعکس کردیم و حتی مشکلات مربوط به چینیها را منعکس کردیم. جایگزین را هم در این پروژه معرفی کردیم.
رهبری فرمودند که هیچ تحریمی نباید در هیچ حوزهای برقرار بماند. خب بهدلیل این که مذاکره ما در حوزه حقوق بشر و موضوع تروریسم نبود در موضوع برجام یک شرط گذاشتیم که هیچ تحریمی که با توجه به مذاکرات برجام رفع شده دیگر نمیتواند برگردد. برداشت بنده و دکتر روحانی و دکتر صالحی به عنوان سه مسئول که باید این شرایط را اجرا میکردیم این بود که همه شرطها را اجرا کردیم. اما ممکن است برخی موارد از نظر ایشان در حد ایده آن نباشد.
۲۴) برجام امید را در مردم زنده کرد، اما برخی بیشترین تلاش را برای شکستن امید مردم داشتند. بیشترین نقش برای ناامید کردن مردم را صداوسیما داشت. یکی از نظامیان مهم کشور (سردار نقدی) که یکی دو روز گذشته علیه من حرفهای تندی زده، وقتی برجام امضا شد، میگفت کدام آدم عاقلی در ایران سرمایهگذاری میکند. خب وقتی یک مقام نظامی چنین حرفی میزند، بقیه میگویند خب حتما خبری هست.