گفتگو با سید ابوطالب مظفری، شاعر و فعال فرهنگی
اعتراض، رکن رکین هنر
درتاريخ 20 ميزان سال 1344 در قريه «باغچار» از ولايت «ارزگان» متولد شد. طبق سنت فرهنگي منطقه، با «سيپاره» و «پنج كتاب» و «بوستان» و «گلستان» شيخ اجل سعدي به دنياي «سواد» راه يافت. و نيز شش سال ابتداي مدرسه را در زادگاهش خواند. در سال 1359 با خانواده ابتدا به «کویته پاکستان» و سپس به ايران مهاجرت کرد و در سال 1361 وارد حوزه عليمه مشهد شد. در همين ايام بود با ادبيات معاصر ايران و جهان آشنا شد وكتاب اولش با نام «سوگنامه بلخ» در سال 1371 انتشار يافت. چند سالي در دفتر ادبيات انقلاب اسلامي كارهايي را شروع كرد. از جمع آوري خاطرات جهاد گرفته تا چاپ مجموعه شعر و داستان كه جمع آوري و چاپ دفتر دوم شعر مقاومت و نيز يادنامه آخرين نسل يادگار همان دوران است. در سال 1376 سر دبيري فصلنامه در دري را بر عهده گرفت و در سال 1381 و همزمان با اتفاقات يازده سپتامبر با یاری دوستان موسسه فرهنگي در دري را ايجاد كرد و نام دردري را به خط سوم تغيير داد. كتاب دومش توسط انتشارات نيستان در سال 13۶۸چاپ شد. در سال ۱۳۹۰ انتشارات تاک گزیده شعری از وی با نام «عقاب چگونه میمیرد» منتشر کرد. کتاب «پایتخت پریها» از دیگر کارهای پژوهشی او می باشد که تحلیل و انتخاب شعر صد سال اخیر افغانستان را در خود دارد. چند سالی است به عنوان رییس علمی دانشنامه هزاره مشغول کار شده است. به تازگی دو مجموعه شعر به نامهای« شهریاری و شتربانی» و« تنباکوی تلخ وطنی» از وی توسط انتشارات عرفان به چاپ رسیده است. وی در این گفتگو درباره ادبیات مهاجرت و تبعید، اعتراض در ادبیات و وضعیت آشنایی ما با ادبیات معاصر افغانستان سخن گفته است. با هم پاسخهای سید ابوطالب مظفری را میخوانیم:
*سید ابوطالب مظفری را چقدر می شناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله تعریف کنید، آن جمله کدام است؟
حقیقت را بخواهید چیزی زیادی از ابوطالب مظفری نمیدانم. وقتی رمان سقوط آلبرکامو را میخواندم میدیدم کمی شبیه راوی آن هستم آنهم تا زمانی که آن ریاکاری پنهانش را کشف نکرده بود. کارهای که کردهام و میکنم ظاهر خوشایندی دارد اما در واقع چیست اندر پرده بازیهای پنهان نمیدانم.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟ شده است کتابهایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ چه الگویی برای مطالعه پیشنهاد میکنید؟
کتابها را اغلب با شناخت از نویسندگانش میخوانم، کتابهای دشوارخوان و دیرفهم را کمتر میخوانم. غیر از کتابهای درسی که بیشترشان را دوست نداشتم ولی میخواندم دیگر کتابی را که دوست نداشته باشم، به دلخواه، نمیخوانم مگر اینکه مجبور باشم. برای محافل نقد یا امور دیگر.اما کتابی را که بنا به دلیلی شروع به خواندش بکنم نیمه تمام رها نمیکنم. معیار دیگر من ارزش خود کتاب است. بوده کتابهای که برایم درک و فهمشان دشوار بوده بنا به دلایلی ولی هر طور بوده آنها را خواندهام یکی از این دست کتابها، کتاب روح اسپونوزا بودکه سال قبل با سختی خواندم ولی بسیار آموزنده بود.
*دوره کودکی و نوجوانی شما چقدر با کتاب همراه بود؟ چه کتاب هایی را بیشتر می خواندید؟
زادگاه من روستای دورافتاده و بی امکاناتی بود اما با وجود این مرحوم پدرم کتابخانهای کوچکی داشت. غیر از شاهنامه و بوستان و گلستان و دیوان حافظ، جلدهای از ناسخالتواریخ داشت که زیاد میخواندم. از جمله جلد هبوط آدم را. آن زمان فکر میکردم تاریخ زندگی آدم چقدر خطی و روشن است. بعدها وقتی با تاریخهای دیگر آشنا شدم ذهنیت ناسخالتواریخیام سخت آسیب دید. منظومههای عاشقانه زبان فارسی را نیز اغلب با عشق میخواندم. ورقه و گلشا و لیلی و مجنون. یوسف و زلیخای نیز داشتیم که بسیار دلنشین بود.
* اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری در کارهای شما داشته است؟
بخش احساسی و عاطفی شخصیتم ساخته جغرافیا و زادبومم است. در واقع پرم از کوه و دره و کوتل و اسب و تفنگ. مدام اسب سیاهی در درونم شیهه میکشد. هرچه بعدها بعد عقلانی وجودم رشد کرد ولی باز سیطره آن از میان نرفت. این است که من با نظریه دیوید هیوم سخت موافقم که بعد احساسی عاطفی آدمی بر بعد عقلانی آن تقدم دارد.
*رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ نویسندگی برای این فضا را چقدر تجربه کردهاید؟ چه فرصتهایی با این فضا در اختیار نویسنده قرار میگیرد؟
رابطه کجدار و مریزی است. با مشارکت در گروههای مجازی و چون و چرا کردن بر سر امور مختلف اصلا رابطه ندارم. اما در این گروهها که عضوم میکنند اغلب باقی میمانم و به قول معروف لفت نمیدهم اما در گفتمانشان مشارکت ندارم. گاه گاه آنچهرا دیگران مینویسند میخوانم. از قدیم وبلاگی داشتم و بعدها در فیسبوک نیز عضو بودم. اغلب شعر و گاه مطالبی مینوشتم اما نه پیگیر و منظم. فعلا که در انستاگرام سرگرمم اما باز در حد گذاشتن شعر.
*شما سراغ شعر رفتید یا شعر سراغ شما آمد؟
در واقع من و شعر باهم تصادم کردیم. بعد از آن نه من، آن آدم قبلی شدم و نه شعر توانست از دست من سر راحت به بالین بگذارد. اگر کمی عینیتر جواب بدهم. اوایل شعر بیشتر سراغم میآمد ولی این اواخر من بیشتر پیجوی او هستم اگر پیدایش نکنم روزها و ماهها از من سر نمیزند. اما در مجموع معتقدم که ناز هنر را باید کشید اگر نه باهات قهر میکند.
*رنج تا چه اندازه میتواند گوهر شعر را صیقل بدهد؟ مهمترین رنجهایی که در شعر شما دیده میشوند، کدام رنجها هستند؟
رنج هرچند زادگاه هنر نیست اما بیشک هنر را عمیقتر و متعالیتر میکند. در شعر من رنجهای بیرونی نمود بیشتر از رنج درونی دارد. من به قول اخوان مرثیه خوان وطن مرده خویشم. هرجا اندوهی و ستمی بر مردمان این سر زمین و حتی سرزمینهای دیگر میرود انگار پر سیمرغ شعر مرا آتش میزند. فوری آنجا حاضر میشوم. از کلمات تیر دوشاخهای میسازم.
*موضوع مهاجرت در شعر از چه زمانی مورد توجه شعرا واقع شده است؟ نمونههای خوب آن را در ادبیات فارسی نام میبرید؟ ادبیات تبعید با ادبیات مهاجرت چه تفاوت هایی دارد؟ آثار شاعران افغانستانی در ایران جزو ادبیات تبعید هستند یا مهاجرت؟
زمانش را نمیدانم. شاید با هبوط آدم از بهشت شروع شده. به نظرم در ادبیات فارسی نمونهای خوبش مثنوی معنوی باشد. یا برخی کارهای ناصر خسرو بلخی.«بگذر ای باد دلافروز خراسانی/ به یکی مانده به یمگان دره زندانی». در ادبیات تبعید نوعی اجبار بیرونی دخیل است و در ادبیات مهاجرت میل درونی هم دخالت دارد. در هردو صورت اجبار است. در شعر افغانستان هردو نوعش دیده میشود. اجبار و اختیار، تبعید و هجرت توأمان حضور دارد. شاید بشود سخت از هم تفکیکشان کرد.
*وضعیت کتاب و ادبیات در افغانستان و همچنین در بین مهاجران افغانستانی در ایران چهطور است؟
در میان مهاجران کتابخوان کم داریم و ادبیات خوان از آن کمتر. در هرم سلسله مراتبی مازلو ما با دو مرتبه نخست یعنی نیازها فیزیولوژک و امنیت دستوپنجه نرم میکنیم. چون کتاب نمیخوانیم بحرانهای اجتماعی ما روزبه روز عمیقترمیشود. با سودان ما اگر هم کتاب میخوانند یا کتابهای مذهبی میخوانند یا صرف سیاسی. صرف کتاب سیاسی و یا مذهبی خواندن اغلب آدمها را یک بعدی و تندمزاج و متعصب بار میآورد.
*ادبیات افغانستانیهای مهاجر به کشورهای اروپایی و آمریکایی و دیگر کشورها به جز ایران را چهطور میبینید؟ شما کار کدام یک را بیشتر میپسندید؟
در این کشورها البته هنوز ادبیات تبدیل به جریان نشده یا حداقل من خبر ندارم. بسیاری از هنرمندان ما که به آن سمتوسو رفتهاند کارجدی نکردهاند. دو سه چهره در یکی دو دهه اخیر مطرح شده که خوب است. من کارهای عتیق رحیمی را میپسندم هرچند کارهای خالد حسینی برد عمومی بیشتری دارد.
*ادبیات مقاومت در بین شاعران معاصر افغانستانی چه جایگاهی دارد؟ از چه کسانی میتوانید به عنوان شاعران خوب این عرصه نام ببرید؟ خود شما به این موضوع چقدر پرداختهاید؟
با تعریفی که من از مقاومت دارم و آن را پایداری در برابر تجاوز نیروی خارجی به یک کشوری میدانم، دوره کوتاهی به این نام داشتیم که شاعرانی در آن خوش درخشیدند، استاد خلیلالله خلیلی، واصف باختری، پرتوی نادری، سعادت ملوک تابش، فضلالله قدسی و محمد کاظم کاظمی از پیشگامان این عرصه بودند. من بخشی از کارهای کتاب اولم در همین حال و هوا سروده شده. اما بخش عمده ادبیات ما را ادبیات اعتراض و ضد جنگ تشکیل میدهند.
*نسبت بین اعتراض و ادبیات را چطور میبینید؟ این نسبت در ادبیات مقاومت و ادبیات مهاجرت با دیگر گونههای ادبیات چه تفاوتی دارد؟ اعتراض در آثار خود شما چقدر دیده میشود؟
به نظر من اعتراض رکن رکین هنر و ادبیات است. اعتراض در هنر به مثابه حرکت آب در رودخانه است. آب اگر از حرکت باز ماند تبدیل به مرداب میشود. البته هدفم تنها اعتراض سیاسی نیست. در تغزل و عشق نیز نوعی اعتراض است. باید بتی از سنگ و چوب تراشیده شود به عنوان رقیب تا طبع و نبض شاعر عاشق به قول مولانا بی ادب بر جهد خویش را در کفه شه بگذارد. منتهی شاعران مقاومت و مهاجرات اعتراضشان عریانتر است. جنس اعتراضشان نیز فرق میکند در ادبیات مقاومت اعتراض از نوع طرد و طعن است و در ادبیات مهاجرت بیشتر شکوه و شکایت. شعرهای من نیز رگههای اعتراض سیاسی وجود دارد. چه در شعرهای دوره مقاومتم و چه در شعرهای سیاسی اعتراضی دیگر.
*ادبیات آیینی در بین شاعران افغانستانی چقدر مورد استقبال واقع شده است؟ از این بین ادبیات عاشورایی چقدر اهمیت دارد؟ شما چه آثار آیینی دارید؟
ادبیات آیینی در افغانستان رشد طبیعی خودش را داشته است. کم و بیش همه شاعران ما در کنار سایر موضوعات به نمادهای دینی و چهرههای مذهبی ابراز ارادت داشته و دارند. چه در میان شاعران اهل سنت و چه شیعیان. البته در این میان از گذشتگان ما چند چهره بوده که اصولا هویت خودشان را از این نوع ادبی گرفته اند. کسانی مانند علامه سید محمد کاظم بلبل، یا بخش بیشتری از شعرهای علامه سید اسماعیل بلخی آیینی است. در شعر معاصر البته اقبال به شعر آیینی کمتر است. این با رشد جریان روشنفکری بی ارتباط نیست. هستند تعدادی از جوانان نیز که در این حوزه کار و تلاش دارند. در میان کارهای خود من نیز در این مقوله، کارهای است تا چه قبول افتد.
*«در دری» چگونه شکل گرفت و مهمترین خدمت این مجموعه چه بوده است؟
مقدار زمانی از مهاجرت افغانها به ایران گذشته بود که در کنار شاخههای سیاسی و نظامی ادبیات نیز مطرح شد. اما ادبیات در زیر سایه نشریات و احزاب سیاسی بود. در حاشیه بود و تفننی و غیر حرفهای به آن پرداخته میشد. با رشد جریان شعر مقاومت احساس شد که باید مراجع مستقلی برای ادبیات باید پیدا شود این گونه بود که فصلنامه دردری متولد شد.
*برای شما از بین آفرینش اثر ادبی و فعالیت فرهنگی مانند کار در «در دری»، کدامیک اولویت بیشتری داشتهاند و بیشتر برای آن زمان گذاشتهاید؟
اولویت من کار در دردری بوده و به نسبت همکارانم نیز به امورات شخصیم کمتر توجه کردهام. این است که سالهاست کتاب شعر چاپ نکردهام. داستانهای هم داشتم که بهش پرداخته نشده. مقالات بسیاری هم دارم که ناقص و بدون چاپ مانده.
*با توجه به اینکه شما تجربه حضور در پاکستان را هم داشتهاید، فضای فرهنگی و ادبی پاکستان برای مهاجران افغانستانی را چطور ارزیابی میکنید؟
اگر در پاکستان مجالی هم برای ادبیات مهاجران افغان باشد در حوزه زبان پشتو است نه فارسی. متأسفانه من درحوزه شعر و داستان برادران پشتون خود چیز زیادی نمیدانم. در شعر فارسی فقط دو مقطع کوتاه و گذری تعدادی از شاعران فارسی سرای ما ساکن شهرهای از این کشور بودند و کارهای کردند. اما جریانی از این سامان بر نخواست و امیدی هم نیست. خود پاکستانیها با زبان انگلیسی و اردو درگیرند.
*برای برقراری ارتباطهای بیشتر فرهنگی در حوزه ادبیات فارسی چه پیشنهادهایی دارید؟
پیشنهاد بسیار است. در این مختصر نمیشود گفت اما کوتاه بگویم که ما افغانها با ادبیات معاصر ایران آشناییم هم در حوزه شعر و هم داستان. ما شاعران درجه سه و چهار ایرانی را هم خواندهایم و میشناسیم. همزبانان ایرانی سعی کنند با ادبیات ما آشنا شوند. نقص در چاپ نشدن و خوانده نشدن بخش وسیعی از ادبیات ما در ایران است و به همین دلیل خوانده هم نشده. هنوز نامهای مانند قاریعبدالله، واصف باختری و تعداد بسیاری از شاعران ما را در ایران کسی نمیشناسند.
*وضعیت نقد کتاب به ویژه نقد داستان و شعر را در ایران و افغانستان چگونه ارزیابی می کنید؟
ما در افغانستان چیزی به نام نقد ادبی نداریم. اغلب خود شاعران و نویسندگان در باره همدیگر گاه به مهر و گاه به کین چیزهای مینویسند که نقد نیست. در ایران البته اوضاع بهتر است. در حوزه شعر هنوز کارهای استاد کدکنی خواندنی است و در حوزه داستان نوشتههای دکتر حسین پاینده راهگشاه است. مشکل هنوز در آشتی نکردن ادبیان دانشگاهی ما با شعر معاصر است. در حوزه نظریههای ادبی به شکل کلی کارهای خوبی در ایران وجود دارد اما اینها سعی دارند شعر معاصر را به رسمیت نشناسند.
*اگر قرار باشد تنها یک شعر از اشعار خودتان را انتخاب کنید، آن شعر کدام است و از کدام کتاب؟
از نظر خودم در حوزه کلاسیک مثنوی که برای شهید مزاری سروده ام و در شعر سپید دو شعر با عنوان «محبوبم». را میپسندم اما عموم مخاطبانم مثنوی را که با عنوان مادر سلام سرودهام را بهترین کار من میدانند .اما در مجموع یک شعر نمیتواند به تنهایی از شاعری نمایندگی کند.
*جایزههای ادبی-فرهنگی و هنری چه فرصتها و چه تهدیدهایی را برای یک مولف ایجاد می کند؟ اگر قرار باشد یک جایزه ادبی را شما طراحی کنید دوست دارید این جایزه در حوزه خلق اثر ادبی باشد یا نقد آن و چرا؟
جایزهها همه مربوط به بعد از فرایند تولید اثر ادبی است اما تمام رنج هنرمند به قبل از آن بر میگردد. نمیگویم جوایز ادبی نباشد اما باید فکری به حال پرورش هنرمند کرد. حمایت از هنرمند است که مهم است. تا آنجا که من خواندهام این شاعران و نویسندگان بزرگ بعد از گرفتن جایزههای مهم دیگر کاری نکردهاند.
*شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم مولفان در این بین چقدر است؟
هرچه است سهم مولفان است. کتاب خوب خواننده خودش را پیدا میکند. امروز شعرها و داستانهای که در زبان فارسی نوشته میشود، چنگی به دل نمیزند. این است که رجوع به آثار ترجمه در همه عرصهها زیاد است. من هنوز هم اگر بخواهم شعر خوب بخوانم سراغ شاعران دهه سی و چهل ایران میروم.