از سلامت روان تا کودک نازیسته
آرزو روح الامین در همین زمینه به رویداد امروز میگوید: انسانها برای اینکه بهسلامت روانی و عاطفی برسند باید نیازهای عاطفی اساسیشان تأمین شود وقتی که این نیازها برآورده نشود منجر به طیف وسیعی از ناکارآمدیها در زندگی آینده آنها خواهد شد. تأمین نیازهای عاطفی اساسی لازمه قطعی پرورش فرزند شاد و سالم است. اگر این نیازها تأمین نشود تجربیات آسیبرسان و دردناک را درونی میکنند و برای مقابله با آن میجنگند که این امر باعث شکلگیری تله زندگی (ایجاد الگوهایی که در جایجای زندگی اثرات منفی دارد.) خواهد شد والدین مسئول تأمین رفاه فرزندان هستند بهوسیله تأمین نیاز عاطفی اساسی «انتظارات واقعبینانه» کودکان را از مشکلات بیشماری که در زندگی پر استرس امروز وجود دارد محافظت میکنند. وقتی به حوزههای مثل موفقیت تحصیلی یا دستاوردهای ورزشی و بهطورکلی موفقیت نگاه میکنیم دخالت والدین میتواند هم ضعف باشد و هم نقطه قوت اینها همه به این برمیگردد که والدین چگونه نیاز عاطفی اساسی «انتظارات واقعبینانه» را برآورده میکنند. زمانی که والدین نیاز انتظارات واقعبینانه را در کودک خود تأمین میکنند به دنبال آن تمام و یا تعدادی از صفات و باورهای زیر شکل میگیرد. لطف و بخشندگی، از خودگذشتگی، استانداردهای واقعبینانه، آنها این باور را در مورد والدین خود دارند که والدین من نقاط ضعف و قدرت من را میدانند و من را همینطور که هستم میپذیرند. آنها مرا تشویق میکنند و از من انتظارات کمالگرایانه ندارند.
عشق آنها به من به نتایج کاری که به دست میآورم بستگی ندارد آنها برای تواناییهای من ارزش قائل هستند.
نقاط ضعف و قوت والدین
اما چه عواملی باعث میشود والدین نقطهضعف باشند؟
دخالت والدین باید توجه به نوع و کیفیت رابطه با فرزندان انجام شود بسیاری از والدین روزانه فرزند خود را بسیار تحت کنترل دارند و فرزندشان را برای رسیدن به انتظاراتشان ترغیب میکنند درحالیکه همیشه نسبت به اشتباهات فرزندشان موضع انتقادی دارند یک مسئله مهم در راه برآوردهکردن انتظارات این است که کیفیت رابطه با کودک به چه صورت است؟ آیا کودک پس از اینکه یک اشتباهی مرتکب میشود بازهم مورد پذیرش است؟
چه عواملی باعث میشود والدین نقطه قوت باشند؟
زمانی که نیازهای عاطفی اساسی (رابطه و پذیرش، عملکرد و خودگردانی سالم، محدودیتهای معقول، انتظارات واقعبینانه)
را برآورده میکنند، شرایطی که کیفیت رابطه بالایی رادارند، دخالت والدین نقطه قوت است مخصوصا نیاز به رابطه و پذیرش که بسیار حائز اهمیت است.
فرزندپروری حساس، گرم و پاسخگو و شرکت دربازیهای کودکانه نهتنها باعث پیشرفت و تکامل روانی میشود؛ بلکه توانایی برقراری رابطه را در آنها ایجاد میکند.
دو نگرش در مورد انتظارات از فرزندان
دو نگرش در مورد انتظارات والدین از فرزندانشان وجود دارد:
والدینی که بچهها را تشویق میکنند که یاد بگیرند و روی یادگیری خود تمرکز کنند و دسته دوم والدینی که بچهها را تحتفشار قرار میدهند تا رتبههای بالاتری کسب کنند نگرش اول را آموزشمحور میدانند که در آن والدین بر لذتبردن در یادگیری تأکید دارند و پیشرفت کودک را در حد توان تشویق میکنند، به تلاش پاداش میدهند نه به نتیجه. دسته دوم را عملکرد محور میدانند این والدین باور دارند که موفقیت در کارها نشاندهنده هوش بالاست. احساس میکنند داشتن کودک باهوش و مهارت بالا شخصیت میآورد، آنها تمایل دارند کودکشان بسیار شاخص شناخته شود و انتظار دارند که در آینده در جایگاه ویژهای قرار بگیرد. محققین به این نتیجه رسیدند که کودکانی که والدین عملکرد محور دارند بیشتر تبدیل به افراد کمالگرای ناکارآمد (کودکانی که در بیشتر مواقع محافظهکار، مضطرب، بدخلق و منزوی توصیف میشوند.) میشوند و نسبت به مشکلات اجتماعی و عاطفی مثل افسردگی، بیاشتهایی عصبی، پرخوری، اختلال وسواس جبری، میگرن و تمایل به خودکشی مستعدترند این افراد بیشتر در معرض شکلگیری طرحواره نقص و شرم و شکست هستند. انتظارات بالای تحصیلی، ورزشی و هنری همیشه به تفکر عملکرد محور ختم میشود و نتایج وحشتناکی به همراه خواهد داشت ما باید بدانی انتظارات غیرواقعبینانه ما، فرزندانمان را در مسیری آسیبزا قرار میدهد و این یک روش فرزندپروری باکفایت نیست.