جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرم ایرانی برای روایت رمان مدرن

گفتگو با علیرضا محمودی ایران‌مهر، نویسنده، منتقد و مدرس

فرم ایرانی برای روایت رمان مدرن

علیرضا محمودی ایران‌مهر متولد ۱۳۵۳ مشهد، منتقد، داستان‌نویس و فیلمنامه‌نویس است. او کار خود را با انتشار نخستین داستان‌های کوتاهش در اواخر دهه‌ شصت آغاز کرد و سپس به دنیای سینما و نمایش قدم گذاشت.

علیرضا محمودی ایران‌مهر متولد ۱۳۵۳ مشهد، منتقد، داستان‌نویس و فیلمنامه‌نویس است. او کار خود را با انتشار نخستین داستان‌های کوتاهش در اواخر دهه‌ شصت آغاز کرد و سپس به دنیای سینما و نمایش قدم گذاشت. ایران‌مهر در کنار نوشتن فیلمنامه و داستان، در زمینه تدریس و نقد ادبی نیز فعالیت می‌کند. برخی از کتاب‌ها و داستان‌های او  به بیش از ده‌زبان ترجمه و منتشر شده است.  تا کنون رمان و مجموعه داستا‌ن‌های: ابر صورتی، بریم خوش گذرونی، فریدون پسر فرانک، بارون ساز،  اسم تمام مردهای تهران علیرضاست و برف تابستانی از او در ایران منتشر شده است. همچنین رمانی به نام «حافظ خوانی خصوصی» که به‌زودی منتشر خواهد شد. این گفتگویی با ایران‌مهر است.

علیرضا ایران‌مهر را چقدر می‌شناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله تعریف کنید چه می‌گویید؟

علیرضا ایران‌مهر کسی است که تا آخر عمرم نمی‌توانم او را به طور کامل بشناسم و همین  ماجرا را برایم هیجان‌انگیز می‌کند. همچون تماشای سریال جذابی که نمی‌دانی آخرش چه می‌شود یا شطرنج‌بازی تک‌نفره با خود. اگر بخواهم او را در یک جمله  تعریف کنم  می‌گویم: علیرضا ایران‌مهر خانه‌ من است. زیرا او کسی است که من در درونش زندگی می‌کنم.

شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟ شده است کتاب‌هایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ چه الگویی را پیشنهاد می‌کنید؟

دو الگوی متفاوت برای مطالعه وجود دارد. در شکل نخست هدف از مطالعه پژوهش است که باید کاملا به‌صورت منسجم و هدفمند انجام شود. اما در شکل دوم هدف لذت و سرگرمی است که البته به گمانم تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. رمان در ظاهر برای سرگرمی است؛ ولی در پس خود فلسفه‌ شگفت‌انگیزی دارد که آگاهی درونی و ضمیر نیمه‌هوشیارمان را هدایت می‌کند. در شکل نخست آثاری را که دوست نداشته باشم نیز تا آخر می‌خوانم؛ ولی در شکل دوم فقط کاری را تا آخر می‌خوانم که از آن لذت ببرم و احساس کردم ارزش لحظه‌های تکرارنشدنی عمرم را دارد.

چه شد که وارد حوزه‌ نوشتن شدید؟ به نظر شما اولین و مهم‌ترین درس داستان‌نویسی چیست؟

واقعا نمی‌دانم چطور پایم به این ماجرا کشیده شد. شاید انگیزه‌ام در نوجوانی نوعی جاه‌طلبی یا تلاش برای جلب‌توجه بوده است.  ولی بعدها نوشتن تبدیل به نیروی خارق‌العاده‌ای شد که به هر چیز دیگری در زندگی‌ام معنا می‌داد. به گمانم مهم‌ترین درس نویسندگی تلاش برای یافتن راهی برای لذت‌بردن کامل از نوشتن است. لذتی که حتی می‌تواند جسمانی باشد.

رابطة شما با فضای مجازی چطور است؟ چه فرصت‌هایی در این فضا برای نویسنده وجود دارد؟

رابطه‌ من با فضای مجازی زمانی بسیار خوب بود؛ ولی در یک اختلاف اساسی ناگهان از هم طلاق گرفتیم و امروز رابطه‌ زیادی با هم نداریم. به گمانم فضای مجازی فقط یک ابزار است و مثل هر ابزار دیگری شیوه‌ استفاده‌ ما از آن می‌تواند سود یا زیان‌بار بودن آن را تعیین کند. ولی در مجموع آنچه در طول این سال‌ها تجربه کرده‌ام باعث شده به این نتیجه برسم که فضای مجازی چیزی شبیه به تلویزیون است که کفه‌ زیان‌بار آن سنگین‌تر از سودش است. 

داستان‌نویس بودن چه کمکی به یک نویسنده‌ فیلمنامه و نمایشنامه می‌کند؟

من هر دو فضا را تجربه کرده‌ام. شباهت‌های زیادی میان داستان و فیلمنامه وجود دارد؛ ولی تجربه‌ من نشان می‌دهد، دوستانی که به‌صورت مستقیم وارد دنیای فیلمنامه‌نویسی می‌شوند از داستان‌نویسانی که بعدها تلاش کرده‌اند فیلمنامه بنویسند، بسیار موفق‌تر بودند. به گمانم داستان‌نویسی کار بسیار پیچیده‌تری ا‌ست. وقتی این پیچیدگی را وارد دنیای فیلمنامه و سینما می‌کنید نتیجه‌ چندان مثبتی به بار نمی‌آورد.

داستان «ابر صورتی» چگونه آغاز شد و چه‌طور به جایی که امروز ایستاده‌ است رسید؟

ابر صورتی رؤیای غم‌انگیز روزگار کودکی من است. روزگاری که صبح روزهای پنجشنبه تابوت شهیدان جنگ را در خیابان‌های شهر تشییع می‌کردند. روی هر تابوت عکسی چسبانده بودند و من فکر می‌کردم چه داستانی درون هر تابوت خوابیده است. این داستان سال‌ها درون من زندگی می‌کرد و جرات نوشتن آن را نداشتم.  زمانی هم که داستان را نوشتم تا مدت‌ها نمی‌توانستم جایی منتشرش کنم. به گمانم حوالی سال هشتاد و دو بود که این داستان را برای جشنواره‌ بهرام صادقی فرستادم. داستان در آن جشنواره به مقام اول رسید و پس از آن به‌صورت گسترده خوانده شد. سپس چندین ترجمه‌ مختلف از آن به زبان انگلیسی انجام شد. در چندین مجله‌ بین‌المللی این اثر را معرفی کردند و به فاصله‌ کوتاه به زبان‌های گوناگون ترجمه و منتشر شد.  اگر اشتباه نکنم تا امروز به یازده زبان ترجمه شده است. بعدها این داستان در کتابی به همین نام در نشر چشمه به انتشار رسید.

ماجرای «اسم تمام مردان تهران علیرضاست» چیست؟ این نام عجیب از کجا آمده است؟

این رمان ماجرای زندگی زن تنها و غمگینی است که می‌تواند مردانی را که نامشان علیرضا است تکثیر کند و از آن‌ها نسخه‌ بهتری بسازد. با این کار چیزی در درون خود او نیز تغییر می‌کند. سپس متوجه می‌شود آدم‌های زیادی در تهران زندگی می‌کنند که دانسته یا ندانسته به‌وسیله کسانی دیگر تکثیر و ویرایش شده‌اند. این داستان در ظاهری فانتزی برخی از پیچیدگی‌های دنیای درونی انسان‌ها را واکاوی کند.  نام این رمان هم آوا با  شعری از شادروان سپانلو است که عباس معروفی نیز داستانی بر اساس آن نوشته است. داستان من رابطه‌ای پنهان از نوع ایهام و کنایه با این آثار دارد که از نگاه ظریفان نکته‌بین پوشیده نیست.

 

«فریدون پسر فرانک» چگونه متولد شد؟

این رمان آغاز طرح بسیار بزرگی بود که به سرانجام نرسید.  قرار بود که من شاهنامه را به شکل مجموعه‌ای از رمان‌های مدرن بنویسم. این پروژه دو هدف بزرگداشت. نخست رسیدن به فرمی بومی و ایرانی برای روایت رمان مدرن و دوم استفاده از درون‌مایه‌های داستانی درخشان  شاهنامه برای  روزگار امروز. در پشت این کار فلسفه‌ ویژه‌ای وجود داشت. زیرا من بر این باور بودم که تبدیل متون بزرگی مثل شاهنامه به نثر یا ارائه یک روایت داستانی ساده از آن در عمل باعث نابودی بخش بزرگی از ارزش‌های درونی اثر می‌شود. برای روایت چنین آثار بزرگی در روزگار امروز باید به فرم و زبانی تازه دست‌یافت در غیر این صورت بهتر است شاهنامه را به همان زبان‌اصلی آن بخوانیم تا دست‌کم بخشی از زیبایی آن درک شود. در رمان «فریدون پسر فرانک»  کوشیدم با استفاده از شگردهای روایت چندصدایی که برآمده از نیازها و شرایط جامعه‌ای مدرن است بر اساس شاهنامه داستانی  برای روزگار امروز خلق کنم.

خودتان را بیشتر یک فیلمنامه‌نویس می‌دانید، داستان‌نویس و یا یک مدرس ادبیات؟

من همه‌ این کارها را در زندگی انجام دادم؛ اما خود را بیشتر داستان‌نویس می‌داند یا دست‌کم تلاش می‌کنم که چنین باشم.

شما سراغ نقد رفتید یا نقد سراغ شما آمد؟

من به سراغ نقد رفتم و این در ادامه‌ مسیر ناگزیر شناختن ادبیات بود.  چند سال بعد از آنکه کار نوشتن را به‌صورت جدی دنبال می‌کردم متوجه شدم به‌شدت نیازمند درک درونی ادبیات و فلسفه‌ آن و شناخت مفاهیم زبان‌شناسی هستم. جستجو در سرزمین فلسفه ادبیات مرا به سمت نقد ادبی کشاند و باعث شد چندین سال ساکن این سرزمین باشم. ولی سکونت در این سرزمین آن‌قدر طولانی شد که در اوایل دهة هشتاد بسیاری از دوستانم مرا بیشتر یک منتقد ادبی می‌دانستند تا نویسنده. ولی بعد از چاپ چند کتاب خوشبختانه این جریان به پایان رسید.

بهترین نقدهایی که انجام دادید، کدام‌ها بوده‌اند؟

به گمانم  بهترین نقدهایم در مجله‌ ادبیات و فلسفه منتشر شده است. همین‌طور مجموعه‌ای از گفتارهای داستانی که در اوایل دهه‌ هشتاد از شبکه فرهنگ رادیوپخش می‌شد.

ژانرهای مانند وحشت چقدر می‌توانند برای جامعه ما مفید باشند؟ تجربه این ژانر را داشته‌اید؟

من از اساس به پدیده ژانر چندان باور ندارم.  زیرا بر این گمان هستم که تمام آثار بزرگ دارای ساحت‌های گوناگونی هستند که هر کدام می‌تواند در یک ژانر متفاوت تعریف شود. البته اهمیت و ارزش کار دوستانی را که در حوزه‌ ژانر فعالیت می‌کنند کاملا درک می‌کنم. ژانر کمک می‌کند که بهتر بتوان خوانندگان را طبقه‌بندی کنیم و مردم نیز بهتر بتوانند اثر موردعلاقه خود را انتخاب کنند. ولی گمان می‌کنم اگر قرار باشد ادبیات فراتر از سرگرمی کاری انجام دهد و فلسفه‌ای در درون خود داشته باشد دیگر نمی‌توان آن را به‌راحتی در قالب ژانر طبقه‌بندی کرد. دسته‌بندی آثار در قالب ژانر مثل آن است که انسانی را با همه پیچیدگی‌های درونی‌اش بخواهیم از طریق شماره‌ شناسنامه و سایز لباس یا رنگ موهایش بشناسیم.  این‌ها مولفه‌های بسیار ابتدایی از یک موجودی بسیار پیچیده به نام انسان را بیان می‌کنند و به‌سختی می‌توانند راهی برای درک عمیق وجود او فراهم آورند. من از تم ترس و حس وحشت فراوان در داستان‌هایم استفاده می‌کنم؛ اما این باعث نمی‌شود که هیچ‌کدام از آن‌ها در ژانر وحشت یا هر گونة ادبی دیگری قرار بگیرند. 

شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه می‌دانید؟ سهم نویسندگان دراین‌بین چقدر است؟

پایین‌بودن سرانه‌ مطالعه در کشورهایی مثل ایران شبیه بیماری سرطان است.  این بیماری هرگز یک دلیل مشخص ندارد؛ بلکه ترکیبی از مجموعه دلیل‌های گوناگون و ساختاری باعث آن می‌شوند.  مشکل مطالعه در ایران نیز دقیقاً به همین ترتیب است.  ترکیبی از مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و غیره  باعث آن است که نویسند‌ه‌ ایرانی نیز در آن سهمی دارد. به گمانم آنچه به خانواده نویسندگان ایرانی برمی‌گردد تولید انبوه آثار ملال‌آور و تکراری با دیدگاهی محدود ا‌ست که بیشترشان ارزش خوانده‌شدن ندارند. ما با عشق و امید بسیار می‌نویسیم و دلمان می‌خواهد آنچه نوشته‌ایم به‌صورت گسترده منتشر و خوانده شود. ولی واقعیت آن است که بیشترین کتاب‌های ما در مقایسه با آثار بزرگ جهانی عملاً هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارند. در این میان نویسندگان انگشت‌شماری که توانسته‌اند کیفیت اثر خود را به ادبیات جهان نزدیک کنند به موفقیت‌های نسبی در ایران دست‌یافته و گاه حتی موفقیت‌های جزئی در  بازار جهانی یافته‌اند.

اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تأثیری در کارهای شما داشته است؟

من خود را تکه‌ای از خاک و انرژی این سیاره‌ سنگی می‌دانم و در هر نقطه از آن که زیستم با خاکش درآمیخته‌ام. خاطرات کودکی و نوجوانی من در مشهد و شیراز شکل‌گرفته است؛ ولی به‌عنوان یک نویسنده در تهران متولد شدم. در گوشه‌وکنار ایران ماه‌ها و سال‌ها زندگی کرده و هر اقلیم و فرهنگ ردی از خود بر جان و جسم من بر جای گذاشته است. تمام نوشته‌های من چیزی جز بازتاب همین تأثیر نیست.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.