جستجو
رویداد ایران > رویداد > سیاسی > اهمیت اطلاعیه کوتاه لاریجانی و شباهتش با نامه هاشمی‌ در 88

اهمیت اطلاعیه کوتاه لاریجانی و شباهتش با نامه هاشمی‌ در 88

هاشمی آنان را «حلقه انحرافی» می‌نامید و یار دیرین را به ظهور ابوالحسن بنی‌صدری جدید هشدار می‌داد و لاریجانی آنان را «جریان خالص‌سازی» می‌نامد و از ضرورت چاره‌اندیشی برای ملک می‌گوید. البته، تفاوتی هست. اگر در سال ۱۳۸۸ هاشمی هشدار می‌داد که «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل»؛ امروز، مدت‌هاست کار از بیل و پیل گذشته است

یک اطلاعیه چندخطی برای تکذیب گزارش یک خبرگزاری مخالف. ظاهر قضیه، فقط همین بود. اما این تکذیبیه، یک متن عادی نبود. نگارنده و مشاوران او در چند خط، توانستند فراتر از تکذیب یک گزارش، پیام‌های صریحی را به مخاطبان و اهالی سیاست مخابره کنند. پیام‌هایی که نشان می‌داد امضاءکننده اطلاعیه که نام‌اش با عنوان و سرکلیشه «مشاور رهبری» هم، همراه بود؛ در کجای صحنه سیاست امروز ایران ایستاده است. نقطه‌ای فراتر از یک رقابت معمول انتخاباتی.

متن می‌کوشد این «موقعیت واقعی» را عیان کند و ازاین‌روست که به «رقابت‌های تصنعی» خرده می‌گیرد و کنایه می‌زند. نویسنده این متن، یک «علی لاریجانی جدید» است؛ علی لاریجانی‌ای که فرسنگ‌ها با گذشته خود فاصله دارد و حالا می‌خواهد موقعیت جدید خود را در صحنه سیاست بنماید. فراتر از این، او می‌خواهد بر صحنه‌آرایی موجود تاثیر گذارد و با چنین هدفی است که مخالفان خود را «جریان خالص‌سازی» می‌نامد و با صراحت آنان را مخاطب می‌گیرد. صراحتی که در نزد علی لاریجانی کم‌سابقه است. انگارنه‌انگار نویسنده این متن کوتاه، همان لاریجانی است که نطق‌ها و متن‌های سیاسی‌اش تقریبا همیشه آکنده از الفاظ و عبارات فلسفی و اقوال صدرایی بود که فهم آن را برای مخاطب خاص نیز دشوار می‌کرد؛ چه رسد به دیگر شنوندگان و خوانندگان. شامگاه ۱۹ اردیبهشت اما او متنی صریح نوشت که هر مخاطبی پیام‌های آن را می‌گرفت. موج توئیت‌ها، بحث‌ها، پست‌ها و گفت‌وگوهایی که بلافاصله فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را در بر گرفت؛ نشانه آشکاری بود از اینکه اهل سیاست، پیام متن صریح او را گرفته‌اند و حال، باید در انگاره‌های ذهنی و تصورات تاریخی خود درباره او تجدیدنظر کنند. چه موافق، چه مخالف و چه منتقد پیام کلیدی متن او را دریافت کنند: «با یک لاریجانی جدید روبه‌رو هستید.»

لاریجانی اول: ستاد ضداصلاحات

علی لاریجانی که امروز بر «جریان خالص‌سازی» می‌تازد و به آنان کنایه می‌زند؛ بیست سال قبل، یکی از چهره‌های محوری و موثر همین جریان بود. آن روزها که اصلاح‌طلبان پس از رخداد دوم‌خرداد ۱۳۷۶، فضای سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای را در اختیار گرفته بودند و مفاهیمی چون توسعه سیاسی، جامعه مدنی، مردم‌سالاری، آزادی و گفت‌وگو را تا دورترین نقاط کشور می‌پراکندند؛ علی لاریجانی درست در نقطه مقابل آنها قرار داشت. لاریجانی البته از نظر شخصیت و رفتار سیاسی شخصی‌اش، مشابهت اندکی با سخنگویان و نویسندگان رادیکال جناح راست داشت. پیش از دوم‌خرداد، او برخلاف راستگرایان رادیکالی از قبیل احمد توکلی، مهدی نصیری، حسین شریعتمداری، حسین الله‌کرم و حتی منتقدان چپگرا، با دولت هاشمی‌رفسنجانی و سیاست‌های اقتصادی و خارجی آن، در تقابل و ستیز نبود. در حوزه فرهنگ نیز، او موقعیت میانه‌ای داشت. چنان‌که وقتی سیدمحمد خاتمی در پی انتقادها و ابراز نگرانی‌ها درباره «تهاجم فرهنگی» و شدت گرفتن حملات رسانه‌ای کیهان، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی استعفا داد؛ لاریجانی گزینه‌ای مرضی‌الطرفین بود که هاشمی‌رفسنجانی او را جایگزین خاتمی کرد.

دوم‌خرداد و فضای سیاسی شکل‌گرفته پس از آن اما به‌تدریج چنان دوقطبی شد که هر نیروی سیاسی ناگزیر به تعیین تکلیف خود و قرار گرفتن در یکی از دو اردوگاه بود. اکبر هاشمی‌رفسنجانی اصلی‌ترین مصداق این مسئله بود. او که پیش از آن، همواره نماد «سیاستمدار فراجناحی» تعریف و تلقی می‌شد و از سوی مخالفان خاتمی متهم بود در برکشیدن او و رخداد دوم‌خرداد نقش کلیدی داشته است؛ با پیشرفت روند تحولات، به جایی رسید که خواسته یا ناخواسته در انتخابات مجلس‌ششم در رأس اردوگاه مخالفان جبهه دوم‌خرداد ایستاد و در صدر فهرستی قرار گرفت که نامزدهایی چون محمود احمدی‌نژاد هم در آن بودند. در چنین بستر و آرایش سیاسی بود که لاریجانی هم در مقام رئیس سازمان صداوسیما در جایگاه یکی از شاخص‌ترین و موثرترین چهره‌های مخالف جریان اصلاحات قرار می‌گرفت. پخش برنامه «چراغ» با حضور روح‌الله حسینیان در اوج ایام قتل‌های زنجیره‌ای، گزارش جنجالی «کنفرانس برلین»، برنامه طنز مهران مدیری در مقطع تحصن مجلس‌ششم، میزگردهای متعدد علیه لوایح دوگانه خاتمی و ده‌ها گزارش منفی و انتقادی درباره دولت و مجلس اصلاحات که معمولا در آن نظرات وزرا و نمایندگان جایی نداشت؛ فقط بخشی از مواجهه صداوسیما با اصلاح‌طلبان در دوران «سیمای لاریجانی» بود که با حضور عزت‌الله ضرغامی هم ادامه یافت. کار به جایی رسید که در اوایل دهه هشتاد که عزم مخالفان برای حذف اصلاح‌طلبان از دولت و مجلس جدی‌تر از همیشه شده بود؛ اصلاح‌طلبان شاخصی چون بهزاد نبوی و عبدالله رمضان‌زاده، از صداوسیما به‌عنوان «ستاد ضداصلاحات» یاد می‌کردند و خبر می‌دادند سایت‌های امنیتی مخالفان ذیل آن فعالیت می‌کنند و برای اصلاح‌طلبان پرونده می‌سازند.


لاریجانی دوم: متحد میانه‌روها

اگر انتخابات دوم‌خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی سیدمحمد خاتمی باعث شد تا بسیاری از نیروهای شاخص و باسابقه جناح راست و حتی راست میانه تحت‌تاثیر فضای دوقطبی قرار گیرند و با راست رادیکال در یک جبهه قرار گیرند؛ انتخابات سوم‌تیر ۱۳۸۴ و روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد تاثیری معکوس بر این نیروها داشت. این تفاوت و تمایز از همان یک هفته منتهی به سوم‌تیر آشکار شد و آرایش نیروهای سیاسی را چنان به‌هم ریخت که از محمود دولت‌آبادی تا علی فلاحیان و از عزت‌الله سحابی تا علی‌اکبر ناطق‌نوری در یک جبهه قرار گرفتند و رای خود را به نام هاشمی‌رفسنجانی به صندوق‌ها ریختند. آن ائتلاف بزرگ و فراجناحی نخبگان اما نتیجه‌بخش نبود و نتوانست اکثریت رای‌دهندگان را قانع کند و از در افتادن به دام پوپولیسم و رای به احمدی‌نژاد بازدارد. بااین‌حال، آن ائتلاف دقیقه ۹۰ و از سر ناچاری که هاشمی‌رفسنجانی نام «جبهه اعتدال» را بر آن می‌پسندید؛ ماندگار شد و آرایش نیروهای سیاسی تا اواخر دهه۹۰، همچنان متاثر و مبتنی بر آن قابل تعریف و تحلیل می‌نمود. هرچه از دولت احمدی‌نژاد می‌گذشت، چهره‌های بیشتری از نیروهای باسابقه و سنتی جناح راست از حمایت او دست می‌کشیدند و با میانجی‌گری هاشمی‌رفسنجانی به اصلاح‌طلبان نزدیک می‌شدند. آرایش سیاسی انتخابات ۱۳۸۸ که در آن، طیف بزرگی از نیروهای راست سنتی با محوریت علی‌اکبر ناطق‌نوری اختلافات تاریخی و قدیمی با میرحسین موسوی را کنار گذاشتند و در سایه به حمایت از او پرداختند، نقطه آشکارتر شدن این جبهه بزرگ سیاسی بود. احمدی‌نژاد هم البته به این همگرایی نخبگان چپ و راست واقف بود و استراتژی خود را بر پایه آن می‌چید. چنین بود که در آن مناظره تاریخی ۱۳ خرداد ۱۳۸۸، چهره‌های متنوعی از دو جناح را نام برد و در معرض سوژه اتهام‌زنی خود قرار داد؛ از روحانیون باسابقه‌ای در قامت ناطق‌نوری و هاشمی‌رفسنجانی تا اصلاح‌طلبان شاخصی چون محسن صفایی‌فراهانی و محسن میردامادی.

در چنین بستر و آرایشی، علی لاریجانی هم به‌تدریج موقعیت جدید سیاسی خود را می‌یافت و از چهره‌ای که لیدر ستاد ضداصلاحات تلقی می‌شد، به چهره‌ای قابل گفت‌وگو و تعامل‌گر درون ساختار سیاسی برای اصلاح‌طلبان تبدیل می‌شد. حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ و موج بازداشت‌ها و برخوردها با فعالان سیاسی و رسانه‌ای اصلاح‌طلب، از این منظر فرصتی برای لاریجانی و حلقه یارانش در مجلس هشتم بود تا با تشکیل کمیته‌ها و انجام پیگیری‌هایی با زندانیان اصلاح‌طلب و خانواده و وکلای آنان تعامل کنند. همزمان، پررنگ شدن مواضع انتقادی احمدی‌نژاد در برابر جریان راست و به‌ویژه شخص لاریجانی که ریاست مجلس را در دست داشت؛ مرز میان دو رئیس قوه و جریان‌های سیاسی حامی آنان را آشکارتر می‌کرد.

همراهی و همسویی غیررسمی لاریجانی و همراهان او با میانه‌روها و تاحدی اصلاح‌طلبان، با پیروزی حسن روحانی، ابعادی گسترده‌تر یافت. در فضایی که مذاکرات هسته‌ای و دستیابی به برجام، کل مناسبات جامعه ایران را در نیمه اول دهه۹۰ متاثر ساخته بود؛ لاریجانی هم جایگاه تعریف‌شده‌تری یافت. او متحد و حامی اصلی حسن روحانی و محمدجواد ظریف در مجالس نهم و دهم محسوب می‌شد. این اتحاد کلان تا آنجا بود که تحلیلگران در تبیین آرایش نیروهای سیاسی از تعابیری مانند «برجامیان/ نابرجامیان» سود می‌جستند و در این میان، لاریجانی یکی از نیروهای موثر و کلیدی برجامیان درون ساخت سیاسی شناخته می‌شد. فراتر از این، ائتلاف دو طرف در موسم انتخابات مجلس دهم ابعاد سیاسی‌تری هم پیدا کرد؛ تا آنجا که برخی چهره‌های نزدیک به لاریجانی در لیست اصلاح‌طلبان قرار گرفتند. بااین‌حال، روابط اصلاح‌طلبان و لاریجانی در مجلس دهم چنان که باید و شاید تداوم نیافت و لاریجانی و همراهان او در مقاطع مختلف، گاه به شکل تاکتیکی در برابر اصلاح‌طلبان قرار می‌گرفتند و حتی به آرای طیف رادیکال جریان راست (جبهه پایداری و احمدی‌نژادی‌ها) چشم می‌دوختند.

لاریجانی سوم: علیه خالص‌سازی

می‌گویند قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. اگر چپ اسلامی در ابتدای دهه ۷۰ طعم حذف و ردصلاحیت را چشید و اگر هاشمی‌رفسنجانی و راست میانه از میانه دهه ۸۰ واقعیت مواجهه با راست رادیکال را درک کردند؛ اغلب نیروهای باسابقه راست سنتی تا سال ۱۴۰۰ تصویر و تصور کاملی از این واقعیت نداشتند. در واقع، ردصلاحیت علی لاریجانی در انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم، سطل آب یخی بود که بر سر او و محافظه‌کاران ریخت. سخن گفتن امروز لاریجانی از «خالص‌سازی»، پژواک همان رخداد دو سال قبل است. آن زخم هنوز تازه است و طعم تلخ حذف شدن، زیر زبان. حذف لاریجانی در آن زمان واقعا هم مهم بود. پیامی آشکار داشت از پیش آمدن چرخه حذف و پیاده شدن گروه جدیدی از قطار.

چرخه‌ای که پیش از این چپ غیرمذهبی، ملی‌گرایان، ملی-مذهبی‌ها، چپ مذهبی، اصلاح‌طلبان، کارگزاران و اعتدال‌گرایان را در بر گرفته بود؛ در سال ۱۴۰۰ به مغز استخوان راست سنتی رسید. ناطق‌نوری از چند سال قبل، طعم این حذف را حس کرده بود. شاید از همان شب مناظره تاریخی که احمدی‌نژاد بی‌هیچ هراس و تردیدی، نام او را برد. لاریجانی اما هنوز حس کاملی از حذف شدن نداشت. انتخابات ۱۴۰۰ برای او، قطره آخر آبی بود که پارچ طاقت‌اش را لبریز می‌کرد. از آن روز، صحنه سیاسی با لاریجانی جدیدی مواجه است. اما این لاریجانی جدید تا شامگاه ۱۹ اردیبهشت‌ماه هنوز به‌شکل رسمی از خود رونمایی نکرده بود. گرچه متن اعلام کاندیداتوری لاریجانی در انتخابات سیزدهم نیز متنی مهم و جدی بود؛ اما از منظر آرایش نیروهای سیاسی، متن اخیر بسیار کلیدی‌تر است. او در این متن، چنان به‌صراحت خود را در برابر «جریان خالص‌سازی» تعریف می‌کند و به «رقابت تصنعی» می‌تازد و ملک را به «چاره‌ای دیگر» می‌خواند که از برخی طیف‌ها و فعالان اصلاح‌طلب نیز، در موضع انتقادی‌تری قرار می‌گیرد. از این منظر، اطلاعیه کوتاه لاریجانی اهمیتی تاریخی می‌یابد. می‌توان آن را با نامه هاشمی‌رفسنجانی در خردادماه ۱۳۸۸ قیاس گرفت. نامه‌ای که در آن، هاشمی به‌صراحت از ماهیت و هویت همان جریانی پرده برداشت که امروز لاریجانی از آنان سخن می‌گوید. هاشمی آنان را «حلقه انحرافی» می‌نامید و یار دیرین را به ظهور ابوالحسن بنی‌صدری جدید هشدار می‌داد و لاریجانی آنان را «جریان خالص‌سازی» می‌نامد و از ضرورت چاره‌اندیشی برای ملک می‌گوید. البته، تفاوتی هست. اگر در سال ۱۳۸۸ هاشمی هشدار می‌داد که «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل»؛ امروز، مدت‌هاست کار از بیل و پیل گذشته است...



۲۱۲۲۰

منبع: khabaronline-1764479

برچسب ها
نسخه اصل مطلب