خشكسالي مديريت منابع آبي
« به يزدان كه گر ما خرد داشتيم/ كجا اين سرانجام بد داشتيم»؛ حال و روز سرزمين چشمهها و قناتها تداعيكننده اين بيت از شعر، شاعر بلندآوازه پارسي، فرودسي بزرگ است. صف آب در آبادان، تجمع و درگيري مردم خرمشهر در اعتراض به بحران آب، مسموميت مردم در رامهرمز بهدليل نوشيدن آب آلوده؛ بهجرات ميتوان گفت، تمامي اين اتفاقهاي ناخوشايند، نتيجه چند دهه بحران مديريت در منابع آبي كشور بوده است.
منابع آبي كه به تاراج رفته و نتيجه آن آغاز نبرد آب در ايران بوده است. همين چند وقت گذشته بود كه خبر درگيري كشاورزان اصفهاني با يزديها خبرساز شد. هنوز مدت اندكي نگذشته است كه خبر درگيري مردم خرمشهر منتشر ميشود. مردمي كه هنوز آثار بمباران دشمن در شهرشان نمايان است. خرمشهري كه هنوز روايت ايثار و فداكاري آن نقل ميشود اما اين روزها حكايت بحران آب و عطش مردم آن روايت ميشود. مردمي كه با دبه در صفهاي طولاني، منتظر چند جرعهاي مايه حيات هستند.
همه از كمبود آب شرب در خوزستان و بهويژه در خرمشهر سخن ميگويند؛ اين درحالي است كه خوزستان با كمبود آب شرب مواجه نيست بلكه مردم اين سرزمين بهدليل كيفيت پايين آب و شوري بيش از حد، قادر به آشاميدن آن نيستند.
بحران مديريت آبي در جلگه
اما چه شد كه آب شرب خوزستان بهاندازهاي شور شده كه غيرقابل آشاميدن شده است؟ماجراي شوري آب كارون به اجراي پروژههاي مخربي باز ميگردد كه البته برخي از آنها همچنان در حال اجراست.
محمد درويش،كارشناس محيط زيست درباره بحران بهوجود آمده در جلگه خوزستان به «قانون» ميگويد: «بيش از كمبود آب، مديريت منابع آبي به كشور آسيب وارد كرده است. در چيدمان توسعه به قوانين اكولوژيك و واقعيتهاي جغرافيايي كشور توجه نميشود و بخش بزرگي از حاكميت و دولت حتي در بدنه وزارت نيرو، سازمان محيط زيست، سازمان جنگلها و مراتع آبخيزداري كشور بيشتر از اينكه نگران توان اكولوژيكي كشور باشند، نگران معيشت مردم هستند؛ آنهم معيشتي زودگذر و كوتاه مدت. آنها اعتقاد دارند چرا بايد اجازه بدهند، آب شيرين رودخانههاي كشور وارد پهنههاي شوري همانند خليج فارس، درياچه اروميه يا درياي خزر شود. به همين دليل تعداد بسياري سد احداث و پروژههاي انتقال آب اجرا كردهاند و همچنان اصرار به اجراي اين پروژهها دارند. فاجعهاي كه در آبادان و خرمشهر رخ داده، ناشي از همين مديريت منابع آبي است. تصفيهخانههايي كه در خرمشهر و آبادان پيشبيني و احداث شده است، تنها در يك مرحله آب را بهلحاظ ميكروبي تصفيه ميكند؛ اين درحالي است كه هيچ پيشبينياي براي شيرينسازي آب نشده است. از يك سوي آب رودخانه كم شده و از سوي ديگر آب شور خليج فارس وارد كارون ميشود. تصفيهخانهها ديگر قادر به تصفيه و شيرينسازي آب نيستند، چرا كه براي چنين مواقعي طراحي نشدهاند.
پيام بحران خرمشهر و آبادان به مسئولان اين است كه بهجاي جنگ با قانون طبيعت، بهدنبال چيدمان توسعه براساس ظرفيت و پتانسيل سرزمين باشيم. ميتوانند از اين اتفاق تلخ درس عبرت بگيرند تا در آينده شاهد تداوم اين روندها نباشيم. درحال حاضر با كمبود آب در خوزستان روبهرو نيستيم بلكه با شدت افت كيفيت آن روبهرو هستيم. بنابراين ميتوانيم با اعمال مديريت و درايت، افت كيفي آب را برطرف كنيم».
انتقال آبي كه كارون را شور كرد
مهمترين متهمان شوري آب كارون، پروژههاي انتقال آب و سدسازي است. درويش با تاكيد بر اينكه آب رودخانه كارون كم و بهدنبال آن شور شده است، ميگويد:« سه مؤلفه روي شوري آب كارون و آبهاي ورودي به خوزستان تاثير گذاشته است. نخستين مؤلفه، طرحهاي انتقال آب و سدسازي در بالادست كارون است. در استانهاي اصفهان، چهارمحال بختياري ، لرستان، ايلام و كهگيلويه و بويراحمد، پروژههاي انتقال آب و سدسازي انجام شده كه تيشه به ريشه كارون زده است».
گتوند، متهم اصلي شوري كارون
سد گتوند، لكه سياه برجاي مانده از دولت دهم بر پيشاني محيط زيست ايران است. سدي كه هم اكنون نيز سازندگانش آن را نعمتي براي جلگه خوزستان ميدانند. تنها دستاورد اين سد براي خوزستان، از بين رفتن زمينهاي كشاورزي منطقه و افزايش 30 درصدي شوري آب كارون است. نزديك به دو سال از اعلام نظر تيم تحقيقاتي دانشگاه تهران درخصوص طرحهاي علاجبخشي سد گتوند ميگذرد اما خبري از علاجبخشي موزه عبرت محيط زيست ايران نيست و سد گتوند هر روز قرباني بيشتري از محيطزيست ايران ميگيرد. براساس شواهد خسارات کشاورزی ناشی از شوری رودخانه کارون، سالانه ٦٠ میلیارد تومان برآورد ميشود. ساخت گرانترين و بلندترين سد خاكي ايران از همان ابتدا با اعتراضهاي فراوان فعالان و كارشناسان محيطزيست ايران همراه بود. سدي كه با اعتباري درحدود هفت هزار ميليارد تومان ساخته شد تا عنوان بزرگترين فاجعه زيست محيطي ايران را از آن خود كند. كارفرماي اين پروژه، شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران بود كه مشاوره اين پروژه را به شرکت مهندسی مشاور مهاب قدس (وابسته به آستان قدس رضوی) و احداث آن را به گروه سپاسد (وابسته به قرارگاه خاتم الانبیاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) واگذار كرد. مهمترين دليل مخالفان ساخت اين سد، وجود تپه نمکی به نام گچساران بود که در امتداد مخزن این سد وجود داشت؛ دليلي كه سازندگان سد، منكر آن شدند اما تنها پس از گذشت چند روز از آبگيري سد، تپه نمكي آب شده و وارد درياچه سد گتوند شد تا بهعنوان بزرگترين موزه عبرت محيط زيست ايران هميشه از آن ياد كنند.
درويش با اشاره به تاثير سد گتوند بر شوري آب كارون بيان ميكند:«سد گتوند نيز يكي ديگر از متهمان اصلي شوري آب كارون بوده است. بهگفته هيات «طرحهاي علاج بخشي سد گتوند»، اين سد 30 درصد در سال بر شوري كارون ميافزايد.عامل ديگر شوري كارون كه كمتر به آن پرداخته شده است، صنعت نيشكر است. اين صنعت 33 درصد بر شوري آب كارون افزوده است. مسائلي ديگر همانند ورود فاضلاب شهري، پسابهاي صنعتي و برنجكاري نيز در رتبههاي بعدي شوري آب كارون قرار گرفتهاند».
شكرستاني كه كارون را نابود كرد
خوزستان را روزگاري شكرستان ميناميدند. اين نام را بهواسطه كشت محصول نيشكر بر اين منطقه نهاده بودند. بيشك در آن زمان، نيشكر براي مردم اين جلگه، نعمت و تجارتي پرسود بهشمار ميرفت اما امروز نيشكر چنان كام خوزستانيها را تلخ كرده است كه نهتنها سهم آنها از اين صنعت هيچ است بلكه كام آنها بهدليل باران خاكستر و دود مزارع نيشكر، برداشت بيرويه آب، شوري كارون و بوي تعفن پساب كارخانههاي نيشكر تلخ شده است. تاكنون گوش شنوايي براي فرياد و هشدارهاي كارشناسان محيط زيست درباره خسارتهاي زيست محيطي كارخانههاي نيشكر همچون تخلیه پساب و شور کردن رودخانه کارون، تالابها و اراضی خوزستان همچنین آتش زدن مزارع نیشکر وجود نداشته است و صنايع نيشكر بيمحابا بدون توجه به اين هشدارها همچنان به كار خود ادامه ميدهند. يكي از دلايل اعتراض به توسعه نيشكر در خوزستان، آببر بودن اين محصول است. در زمانيكه كشور و بهويژه خوزستان با خشكسالي دست و پنجه نرم ميكند، توسعه صنايع آببري همچون نيشكر خلاف قوانين بوده است. مصرف بیرویه آب در صنعت نيشكر خسارتهاي جبران ناپذيري به رودخانه کارون و تالابهای هورالعظیم و شادگان وارد كرده است. بهدليل زهابهای شور و ترکیبی از کودهای شیمیایی و سموم کشت و توسعه نیشکر، اين تالابها با بحران مواجه شدهاند. براساس آمار 10 درصد از آب كارون به کشت و صنعت اختصاص يافته است و اين حقابه حتي در دوران خشكسالي و كمآبي تغيير نيافته است.حجم بالاي استفاده آب در صنايع نيشكر و میزان آب برداشتی شرکتهای نیشکر از آبهاي استان خوزستان موجب كاهش چشمگير سهمیه آب واحدهای کشاورزی ديگر در منطقه شده است. باتوجه به وضعيت موجود، بهجرات ميتوان گفت مسئولان زندگي مردم خوزستان، محيط زيست خوزستان و ديگر كشت و صنعتهاي استان را فداي صنايع نيشكر كردهاند.
نبرد آب در ايران
حتی اگر خسارتهای جبرانناپذیر پروژههای انتقال آب و سدسازی به توان اکولوژیک کشور را در نظر نگیریم، جراحتی که غلبه تفکر سازهای در مدیریت آب کشور بر رابطه بین اقوام ایرانی نهاده را نمیتوانیم فراموش کنیم. درويش به «قانون» با اشاره به جنگ آب میگوید:« خوزستان با اصفهانیها درگیر شده و در پیامد خشکی نخلستانها در اروند کنار، جریانهای پانعربیسم فرصت ظهور یافتهاند؟ مگر کینه بهوجود آمده بین مردمان الیگودرز و قم انکارپذیر است؟ مگر حادثه تلخ در ورزنه و کدورت بین یزدیها و اصفهانیها را فراموش کردهایم؟ مگر نمیبینیم که در ماجرای گلاب ۲، بین کاشانیها و چهارمحالیها جنگی اعلام نشده آغاز شده است؟ مگر بهشتآباد اصفهانیها برای بختیاریها تعبیر به جهنم نمیشود؟ مگر ماجرای طرح انتقال آب زرین گل در علیآباد کتول به استان سمنان، مردم معترض را به مقابل استانداری گلستان نکشیده؟ مگر بر سر طرح انتقال آب سبزکوه چندین نفر به زندان نیفتادند و رابطه مردم در ناغان و بروجن تیره نشده است؟ مگر اطلاع نداریم که نیریزیها و استهبانیها با کام فیروزیها و سعادت شهریها بر سر بختگان به مجادله رسیدهاند و مگر طغیان جریانات خطرناک پان ترکیسم را از پس احداث ۷۲ سد بر حوضه آبخیز دریاچه ارومیه را از یاد بردهایم؟ این در حالی است که ماجرای غمانگیز سد داریان و کانی بل، احداث سدهای متعدد روی اترک و خشک شدن تالابها در بخش ترکمننشین استان گلستان، ماجرای زاب و قصه پرغصه دزدی آب از جازموریان و هورالعظیم و شادگان و حله و تالاب شور و شیرین میناب و خصومت مینابیها با اهالی بندرعباس بر سر سد استقلال و دهها مورد دیگر مثل انتقال آب از زنجان به همدان از طریق سد تالوار یا ماجرای سد مراش و آلودگیهای ناشی از معادن انگوران یا سد خوانسار که بهزودی بر دامنه اختلافات بین یزد و فارس میافزاید،همچنین سد خرسان سه یا شفارود که هماکنون در لردگان و گیلان اعتراضهایی را رقم زده و ... همچنان داغ داغ دارد بر وحدت ایرانیان خنجر میزند».
عطش فلات مركزي، بلاي جان كارون
هنگامیکه از بحران آبی و خشکسالی سخن میگوییم، ناخودآگاه بهیاد فلات مرکزی ایران میافتیم. در این سالها پروژههای انتقال آب در کشور از سرشاخههای کارون بزرگ در حالی با نام آب شرب اجرا میشوند که بهکام صنایع و کشاورزی هستند. مسئولان از یک سوی، مردم را به صرفهجویی در مصرف آب دعوت میکنند و از سوی دیگر با فریبکاری و تحت فشار لابیهای سیاسی، تیشه به ریشه منابع آبی کشور میزنند. فلات مرکزی ایران تشنه است و عطشی تمامنشدنی برای بلعیدن آب سرشاخههای کارون دارد. هرچه خواسته در این سالها به او آب دادهاند؛ یک روز کوهرنگ دو و روز دیگر کوهرنگ ۳ و چندین پروژه دیگر. براساس آمار درگذشته حجم آب در رودخانه کارون ۲۰ میلیارد مترمکعب بوده اما در سالهای اخیر به ۱۴ میلیارد مترمکعب کاهش پیدا کرده است.در حال حاضر پنج سد غرقابی که ظرفیت ذخیره ۱۴ میلیارد مترمکعب آب را دارد، روی کارون احداثشده است. این در حالی است که کل آورده آب کارون بزرگ در شرایط نرمال ۱۴ میلیارد مترمکعب بوده است. ما با سدهایی مواجه هستیم که آب در آنها نیست و سرمایهگذاری روی آنها انجامشده و این سدها ۵۰۰ میلیون مترمکعب در سال تبخیر دارند؛ یعنی بهاندازه سد کرج تبخیر آب داریم. همچنین وزارت نیرو در اقدام جالبی احداث ۱۶ سد دیگر روی کارون بزرگ را در دست مطالعه و اجرا دارد.
هنوز اميد به رهايي است
بحران آبي و خشكسالي، بسياري از ايرانيان را نسبت به آينده اين سرزمين دلسرد كرده است؛ اما باوجود همه اين بحران هنوز هم اميد به حل بحران خشكسالي و بحران آبي ايران وجود دارد؛ بحراني كه كليد آن در دستان مسئولان است. درويش راهحل برون رفت از بحران آبي خوزستان را اصلاح شيوه مديريتي در منابع آبي ميداند و ادامه ميدهد:«80 ميليون ايراني، هشت ميليارد مترمكعب آب براي شرب نياز دارند كه ميزان قابل توجهي نيست. ايران حتي در بدترين خشكساليها نيز چهار الي پنج برابر آب قابل شرب كشور را معمولا در اختيار دارد. بنابراين مسالهاي به نام كمبود آب شرب نبايد دغدغه ما باشد، اگر هماكنون با اين مشكل روبهرو هستيم و اين مساله ناشي از چالشي بهنام خشكسالي طبيعي بدانيم،اشتباه است بلكه اين مشكل ناشي از چالشي بهنام خشكسالي مديريتي است. تغيير مديران و با برگشت درايت به حاكميت زمين ميتوانيم، مشكل بحران آب را حل كنيم. ايران نبايد به سمتوسوي توسعه صنايع آببر و آن بخشي از كشاورزي كه تطابقي با واقعيتهاي اكولوژيكي سرزمين ما ندارد؛ حركت كند. درحال حاضر ميزان ضايعات در بخش كشاورزي حدود 30 درصد است. بيش از 26 ميليارد متر مكعب آب، در اين ضايعات كشاورزي بههدر ميرود. يعني نزديك به نيمي از ظرفيت كل سدهاي كشور، اگر بتوانيم اين ضايعات را به حد استاندارد يعني پنج درصد برسانيم نهتنها نياز به ساخت سدهاي بيشتر نداريم بلكه با آب مازاد روبهرو ميشويم و مشكلات ما حل مي شود».
همه از كمبود آب شرب در خوزستان و بهويژه در خرمشهر سخن ميگويند؛ اين درحالي است كه خوزستان با كمبود آب شرب مواجه نيست بلكه مردم اين سرزمين بهدليل كيفيت پايين آب و شوري بيش از حد، قادر به آشاميدن آن نيستند.
بحران مديريت آبي در جلگه
اما چه شد كه آب شرب خوزستان بهاندازهاي شور شده كه غيرقابل آشاميدن شده است؟ماجراي شوري آب كارون به اجراي پروژههاي مخربي باز ميگردد كه البته برخي از آنها همچنان در حال اجراست.
محمد درويش،كارشناس محيط زيست درباره بحران بهوجود آمده در جلگه خوزستان به «قانون» ميگويد: «بيش از كمبود آب، مديريت منابع آبي به كشور آسيب وارد كرده است. در چيدمان توسعه به قوانين اكولوژيك و واقعيتهاي جغرافيايي كشور توجه نميشود و بخش بزرگي از حاكميت و دولت حتي در بدنه وزارت نيرو، سازمان محيط زيست، سازمان جنگلها و مراتع آبخيزداري كشور بيشتر از اينكه نگران توان اكولوژيكي كشور باشند، نگران معيشت مردم هستند؛ آنهم معيشتي زودگذر و كوتاه مدت. آنها اعتقاد دارند چرا بايد اجازه بدهند، آب شيرين رودخانههاي كشور وارد پهنههاي شوري همانند خليج فارس، درياچه اروميه يا درياي خزر شود. به همين دليل تعداد بسياري سد احداث و پروژههاي انتقال آب اجرا كردهاند و همچنان اصرار به اجراي اين پروژهها دارند. فاجعهاي كه در آبادان و خرمشهر رخ داده، ناشي از همين مديريت منابع آبي است. تصفيهخانههايي كه در خرمشهر و آبادان پيشبيني و احداث شده است، تنها در يك مرحله آب را بهلحاظ ميكروبي تصفيه ميكند؛ اين درحالي است كه هيچ پيشبينياي براي شيرينسازي آب نشده است. از يك سوي آب رودخانه كم شده و از سوي ديگر آب شور خليج فارس وارد كارون ميشود. تصفيهخانهها ديگر قادر به تصفيه و شيرينسازي آب نيستند، چرا كه براي چنين مواقعي طراحي نشدهاند.
پيام بحران خرمشهر و آبادان به مسئولان اين است كه بهجاي جنگ با قانون طبيعت، بهدنبال چيدمان توسعه براساس ظرفيت و پتانسيل سرزمين باشيم. ميتوانند از اين اتفاق تلخ درس عبرت بگيرند تا در آينده شاهد تداوم اين روندها نباشيم. درحال حاضر با كمبود آب در خوزستان روبهرو نيستيم بلكه با شدت افت كيفيت آن روبهرو هستيم. بنابراين ميتوانيم با اعمال مديريت و درايت، افت كيفي آب را برطرف كنيم».
انتقال آبي كه كارون را شور كرد
مهمترين متهمان شوري آب كارون، پروژههاي انتقال آب و سدسازي است. درويش با تاكيد بر اينكه آب رودخانه كارون كم و بهدنبال آن شور شده است، ميگويد:« سه مؤلفه روي شوري آب كارون و آبهاي ورودي به خوزستان تاثير گذاشته است. نخستين مؤلفه، طرحهاي انتقال آب و سدسازي در بالادست كارون است. در استانهاي اصفهان، چهارمحال بختياري ، لرستان، ايلام و كهگيلويه و بويراحمد، پروژههاي انتقال آب و سدسازي انجام شده كه تيشه به ريشه كارون زده است».
گتوند، متهم اصلي شوري كارون
سد گتوند، لكه سياه برجاي مانده از دولت دهم بر پيشاني محيط زيست ايران است. سدي كه هم اكنون نيز سازندگانش آن را نعمتي براي جلگه خوزستان ميدانند. تنها دستاورد اين سد براي خوزستان، از بين رفتن زمينهاي كشاورزي منطقه و افزايش 30 درصدي شوري آب كارون است. نزديك به دو سال از اعلام نظر تيم تحقيقاتي دانشگاه تهران درخصوص طرحهاي علاجبخشي سد گتوند ميگذرد اما خبري از علاجبخشي موزه عبرت محيط زيست ايران نيست و سد گتوند هر روز قرباني بيشتري از محيطزيست ايران ميگيرد. براساس شواهد خسارات کشاورزی ناشی از شوری رودخانه کارون، سالانه ٦٠ میلیارد تومان برآورد ميشود. ساخت گرانترين و بلندترين سد خاكي ايران از همان ابتدا با اعتراضهاي فراوان فعالان و كارشناسان محيطزيست ايران همراه بود. سدي كه با اعتباري درحدود هفت هزار ميليارد تومان ساخته شد تا عنوان بزرگترين فاجعه زيست محيطي ايران را از آن خود كند. كارفرماي اين پروژه، شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران بود كه مشاوره اين پروژه را به شرکت مهندسی مشاور مهاب قدس (وابسته به آستان قدس رضوی) و احداث آن را به گروه سپاسد (وابسته به قرارگاه خاتم الانبیاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) واگذار كرد. مهمترين دليل مخالفان ساخت اين سد، وجود تپه نمکی به نام گچساران بود که در امتداد مخزن این سد وجود داشت؛ دليلي كه سازندگان سد، منكر آن شدند اما تنها پس از گذشت چند روز از آبگيري سد، تپه نمكي آب شده و وارد درياچه سد گتوند شد تا بهعنوان بزرگترين موزه عبرت محيط زيست ايران هميشه از آن ياد كنند.
درويش با اشاره به تاثير سد گتوند بر شوري آب كارون بيان ميكند:«سد گتوند نيز يكي ديگر از متهمان اصلي شوري آب كارون بوده است. بهگفته هيات «طرحهاي علاج بخشي سد گتوند»، اين سد 30 درصد در سال بر شوري كارون ميافزايد.عامل ديگر شوري كارون كه كمتر به آن پرداخته شده است، صنعت نيشكر است. اين صنعت 33 درصد بر شوري آب كارون افزوده است. مسائلي ديگر همانند ورود فاضلاب شهري، پسابهاي صنعتي و برنجكاري نيز در رتبههاي بعدي شوري آب كارون قرار گرفتهاند».
شكرستاني كه كارون را نابود كرد
خوزستان را روزگاري شكرستان ميناميدند. اين نام را بهواسطه كشت محصول نيشكر بر اين منطقه نهاده بودند. بيشك در آن زمان، نيشكر براي مردم اين جلگه، نعمت و تجارتي پرسود بهشمار ميرفت اما امروز نيشكر چنان كام خوزستانيها را تلخ كرده است كه نهتنها سهم آنها از اين صنعت هيچ است بلكه كام آنها بهدليل باران خاكستر و دود مزارع نيشكر، برداشت بيرويه آب، شوري كارون و بوي تعفن پساب كارخانههاي نيشكر تلخ شده است. تاكنون گوش شنوايي براي فرياد و هشدارهاي كارشناسان محيط زيست درباره خسارتهاي زيست محيطي كارخانههاي نيشكر همچون تخلیه پساب و شور کردن رودخانه کارون، تالابها و اراضی خوزستان همچنین آتش زدن مزارع نیشکر وجود نداشته است و صنايع نيشكر بيمحابا بدون توجه به اين هشدارها همچنان به كار خود ادامه ميدهند. يكي از دلايل اعتراض به توسعه نيشكر در خوزستان، آببر بودن اين محصول است. در زمانيكه كشور و بهويژه خوزستان با خشكسالي دست و پنجه نرم ميكند، توسعه صنايع آببري همچون نيشكر خلاف قوانين بوده است. مصرف بیرویه آب در صنعت نيشكر خسارتهاي جبران ناپذيري به رودخانه کارون و تالابهای هورالعظیم و شادگان وارد كرده است. بهدليل زهابهای شور و ترکیبی از کودهای شیمیایی و سموم کشت و توسعه نیشکر، اين تالابها با بحران مواجه شدهاند. براساس آمار 10 درصد از آب كارون به کشت و صنعت اختصاص يافته است و اين حقابه حتي در دوران خشكسالي و كمآبي تغيير نيافته است.حجم بالاي استفاده آب در صنايع نيشكر و میزان آب برداشتی شرکتهای نیشکر از آبهاي استان خوزستان موجب كاهش چشمگير سهمیه آب واحدهای کشاورزی ديگر در منطقه شده است. باتوجه به وضعيت موجود، بهجرات ميتوان گفت مسئولان زندگي مردم خوزستان، محيط زيست خوزستان و ديگر كشت و صنعتهاي استان را فداي صنايع نيشكر كردهاند.
نبرد آب در ايران
حتی اگر خسارتهای جبرانناپذیر پروژههای انتقال آب و سدسازی به توان اکولوژیک کشور را در نظر نگیریم، جراحتی که غلبه تفکر سازهای در مدیریت آب کشور بر رابطه بین اقوام ایرانی نهاده را نمیتوانیم فراموش کنیم. درويش به «قانون» با اشاره به جنگ آب میگوید:« خوزستان با اصفهانیها درگیر شده و در پیامد خشکی نخلستانها در اروند کنار، جریانهای پانعربیسم فرصت ظهور یافتهاند؟ مگر کینه بهوجود آمده بین مردمان الیگودرز و قم انکارپذیر است؟ مگر حادثه تلخ در ورزنه و کدورت بین یزدیها و اصفهانیها را فراموش کردهایم؟ مگر نمیبینیم که در ماجرای گلاب ۲، بین کاشانیها و چهارمحالیها جنگی اعلام نشده آغاز شده است؟ مگر بهشتآباد اصفهانیها برای بختیاریها تعبیر به جهنم نمیشود؟ مگر ماجرای طرح انتقال آب زرین گل در علیآباد کتول به استان سمنان، مردم معترض را به مقابل استانداری گلستان نکشیده؟ مگر بر سر طرح انتقال آب سبزکوه چندین نفر به زندان نیفتادند و رابطه مردم در ناغان و بروجن تیره نشده است؟ مگر اطلاع نداریم که نیریزیها و استهبانیها با کام فیروزیها و سعادت شهریها بر سر بختگان به مجادله رسیدهاند و مگر طغیان جریانات خطرناک پان ترکیسم را از پس احداث ۷۲ سد بر حوضه آبخیز دریاچه ارومیه را از یاد بردهایم؟ این در حالی است که ماجرای غمانگیز سد داریان و کانی بل، احداث سدهای متعدد روی اترک و خشک شدن تالابها در بخش ترکمننشین استان گلستان، ماجرای زاب و قصه پرغصه دزدی آب از جازموریان و هورالعظیم و شادگان و حله و تالاب شور و شیرین میناب و خصومت مینابیها با اهالی بندرعباس بر سر سد استقلال و دهها مورد دیگر مثل انتقال آب از زنجان به همدان از طریق سد تالوار یا ماجرای سد مراش و آلودگیهای ناشی از معادن انگوران یا سد خوانسار که بهزودی بر دامنه اختلافات بین یزد و فارس میافزاید،همچنین سد خرسان سه یا شفارود که هماکنون در لردگان و گیلان اعتراضهایی را رقم زده و ... همچنان داغ داغ دارد بر وحدت ایرانیان خنجر میزند».
عطش فلات مركزي، بلاي جان كارون
هنگامیکه از بحران آبی و خشکسالی سخن میگوییم، ناخودآگاه بهیاد فلات مرکزی ایران میافتیم. در این سالها پروژههای انتقال آب در کشور از سرشاخههای کارون بزرگ در حالی با نام آب شرب اجرا میشوند که بهکام صنایع و کشاورزی هستند. مسئولان از یک سوی، مردم را به صرفهجویی در مصرف آب دعوت میکنند و از سوی دیگر با فریبکاری و تحت فشار لابیهای سیاسی، تیشه به ریشه منابع آبی کشور میزنند. فلات مرکزی ایران تشنه است و عطشی تمامنشدنی برای بلعیدن آب سرشاخههای کارون دارد. هرچه خواسته در این سالها به او آب دادهاند؛ یک روز کوهرنگ دو و روز دیگر کوهرنگ ۳ و چندین پروژه دیگر. براساس آمار درگذشته حجم آب در رودخانه کارون ۲۰ میلیارد مترمکعب بوده اما در سالهای اخیر به ۱۴ میلیارد مترمکعب کاهش پیدا کرده است.در حال حاضر پنج سد غرقابی که ظرفیت ذخیره ۱۴ میلیارد مترمکعب آب را دارد، روی کارون احداثشده است. این در حالی است که کل آورده آب کارون بزرگ در شرایط نرمال ۱۴ میلیارد مترمکعب بوده است. ما با سدهایی مواجه هستیم که آب در آنها نیست و سرمایهگذاری روی آنها انجامشده و این سدها ۵۰۰ میلیون مترمکعب در سال تبخیر دارند؛ یعنی بهاندازه سد کرج تبخیر آب داریم. همچنین وزارت نیرو در اقدام جالبی احداث ۱۶ سد دیگر روی کارون بزرگ را در دست مطالعه و اجرا دارد.
هنوز اميد به رهايي است
بحران آبي و خشكسالي، بسياري از ايرانيان را نسبت به آينده اين سرزمين دلسرد كرده است؛ اما باوجود همه اين بحران هنوز هم اميد به حل بحران خشكسالي و بحران آبي ايران وجود دارد؛ بحراني كه كليد آن در دستان مسئولان است. درويش راهحل برون رفت از بحران آبي خوزستان را اصلاح شيوه مديريتي در منابع آبي ميداند و ادامه ميدهد:«80 ميليون ايراني، هشت ميليارد مترمكعب آب براي شرب نياز دارند كه ميزان قابل توجهي نيست. ايران حتي در بدترين خشكساليها نيز چهار الي پنج برابر آب قابل شرب كشور را معمولا در اختيار دارد. بنابراين مسالهاي به نام كمبود آب شرب نبايد دغدغه ما باشد، اگر هماكنون با اين مشكل روبهرو هستيم و اين مساله ناشي از چالشي بهنام خشكسالي طبيعي بدانيم،اشتباه است بلكه اين مشكل ناشي از چالشي بهنام خشكسالي مديريتي است. تغيير مديران و با برگشت درايت به حاكميت زمين ميتوانيم، مشكل بحران آب را حل كنيم. ايران نبايد به سمتوسوي توسعه صنايع آببر و آن بخشي از كشاورزي كه تطابقي با واقعيتهاي اكولوژيكي سرزمين ما ندارد؛ حركت كند. درحال حاضر ميزان ضايعات در بخش كشاورزي حدود 30 درصد است. بيش از 26 ميليارد متر مكعب آب، در اين ضايعات كشاورزي بههدر ميرود. يعني نزديك به نيمي از ظرفيت كل سدهاي كشور، اگر بتوانيم اين ضايعات را به حد استاندارد يعني پنج درصد برسانيم نهتنها نياز به ساخت سدهاي بيشتر نداريم بلكه با آب مازاد روبهرو ميشويم و مشكلات ما حل مي شود».