با دو دانشجو آمد در اتاق را باز کرد؛ بعد اجازه خواست برود نماز بخواند و برگردد.
– چقدر زمان میبرد؟
– زود بر میگردم از حفظ هستم.
این نخستین مواجهه حضوری است. مردی قد بلند و چشم روشن که در عکسها و تصاویر نمای بسیار جدیتری دارد. تا زمانی که محسن برهانی به اتاق اساتید در طبقه دوم دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگردد باب صحبت با دانشجوها باز میشود. قبولش دارند و این خیلی هم به ماجراهای اخیر و صراحت کلامش در ماجرای حکم محسن شکاری ارتباط ندارد چون قبلتر او را در دوره کارشناسی شناخته و کلاسهای کارشناسی ارشد را هم با او برداشتهاند. از نظر آنها استادشان تنها حقوقدانی است که حرفهایش در بین عموم مردم بازتاب داشته است.« سر کلاس حرف غیرمنطقی بزنید تعارف ندارد ولی شخصیت دانشجو را هم خرد نمیکند. وقتی صحبت اخراج مطرح بود ما گفتیم کفن میپوشیم میآییم دانشگاه. نامه الکترونیک تندی هم نوشتیم که تعداد زیادی از دانشجوها آن را امضا کردند.»
حدود ۱۰ دقیقه بعد برمیگردد. پشت میز کارش نمیرود، روبرو و روی صندلی چوبی مینشیند. شیوه سخن گفتن محسن برهانی در لحظات جدیتر بحث اینطور است که دستهایش را به سطح زیرین صندلی میچسباند، عمیقتر نفس میکشد، چشمهایش را جمع میکند و بعد از چند ثانیه ادامه میدهد. اتاق پر از کتاب و پایاننامه است، نقاشی از چهره او در قسمت پایین کتابخانه وجود دارد و روی میز کنار پنجره حیات دانشکده، یک گلدان کوچک سمت دیوار اتاق هست و کتابها و جزوهها کنارش، پنجره نیمه باز است و صدای دانشجوها را میشنوید و روبرو، بالای سر میز دیگر، یک تابلوی خوشنویسی با این جمله هست: « قدی که بهر خدمت مردم علم شود/ بهتر ز قامتی که به محراب خم شود»
و کتابها روی هم سوار شدهاند: کاش رنجی کم کنیم، در شعاع عدالت، پیامبر و دیوانه، مردی در تبعید ابدی، تویی به جای همه، چمدانهای باز و بسیاری دیگر. میگوید در کسوت معلمی همواره دو مولفه را در تدریس در نظر داشته و همانها را هم به کار میبرد؛ سختگیری در تدریس و نمره دادن و احترام به دانشجو و راحت بودن با او.
از گروهی بودم که پای توییتهایم فحش میدهند
محسن برهانی امروز نتیجه بارها بازنگری در افکار خویش است و این بازنگری به جرقههایی میماند که نخستینبار او را از دنیای اعداد و فرمولهای ریاضی و فیزیک در دبیرستان به علوم انسانی آورده است. به یاد میآورد معلم تاریخ دبیرستان آنها از بلایای تاریخی، دعواهای ایران و روس و خیانت زمامداران و جدا شدن مناطق مختلف ایران گفته بود و او فکر کرده بود چقدر همه اینها دردناک است. بعد به این تشخیص رسیده بود که علوم انسانی در جامعه منشأ تغییر و اثرگذار است و هنوز روی همان عقیدهاش مانده. «بخش زیادی از مسائل ما مربوط به علوم انسانی است و بستر لازم برای سایر علوم را ایجاد میکند. اگر مسائل این رشته را حل کرده بودیم حالا در زمینه فرار مغزها و سرمایهگذاری و سایر علوم مشکل نداشتیم.»
دوره دبیرستان را در دهخدای کرج درس خوانده، مقطع راهنمایی در پیک انقلاب بوده و حالا پس از جریانات محسن شکاری از بازداشت شدههای پاییز پر حادثه به جرم محاربه، میگوید؛ برخی همکلاسیهای قدیمی که او را در شبکههای اجتماعی پیدا کردهاند قضاوت متفاوتی از او داشتهاند چون به قول خودش در دبیرستان، مذهبی دوازده سیلندر و از همین گروهی بوده که الان پای توییتهایش فحش میدهند: «حتی در سالهای قبل از لیسانس اینطور بودم. جزو هیچ نهادی نبودم ولی در تقسیمبندی اجتماعی جزو مذهبیهای تند و خشک به حساب میآمدم به همین خاطر دنیایی که در آن هستند و اینکه برخی قضاوتها از چه بستر فکری و در واقع از عدم رواداری شکل میگیرد را درک میکنم. تقبیح هم نمیکنم چون سبکی از تربیت دینی و سیاسی منجر به چنین آوردهای میشود. اگر کسی به درستی فقه و دین را بفهمد حتما از خشونت پرهیز میکند. این اشتباهات را باید بگوییم تا دیگران مرتکب آن نشوند.خدا را شکر در آن مقطع، حقالناسی به گردنم نیامد، کسی را نزدم، کسی را بیآبرو نکردم و برای کسی پرونده نساختم ولی اگر قدرت دستم بود، شاید این پتانسیل را داشتم. زمانی که احکام مهدورالدم را در قانون میخواندم، حساب میکردم تا ببینم چه کسانی مهدورالدم هستند. وقتی پکیج کامل دین عرضه نشود، ذهن، بستر و مطالعات ناقص است؛ مفاهیمی چون محارب، مفسد و مهدوالدم در ذهن قرار میگیرد و به بمب ساعتی تبدیل میشود. فرد با خود میگوید؛ حق دارم هر نوع خشونتی را نسبت به مفسد فیالارض اعمال کنم و این ناشی از تصویر کاریکاتوری از شریعت و دین است. آقای مطهری را چه کسی کشت؟ نماینده امپریالسم و استکبار جهانی؟ رییس فرقان چه کسی بود؟ یک طلبه که طلبگی خود را خوب نخوانده بود. آسیبی در این بخش داریم و دین را درست نشناختیم. هم اهل شریعت و هم طرف مقابل شریعت را از نگاه افراد در سخنرانیها میبینیم و آن را از طریق روحانیت اصیل نمیشناسیم بنابراین هر روز شکاف بیشتر میشود و ما به قرائتهایی نیاز داریم که این دو گروه را به هم نزدیک کند.»
بازنگری و به بیان دیگر تغییر محسن برهانی برای بار دوم پس از دوره لیسانس و ارشد و بیشتر از اواخر دوره دکترا اتفاق افتاده. از اواخر دبیرستان تا اواخر دوره دکترا از لحاظ مذهبی هنوز تند بوده، خود را نماینده خدا میدانسته و دیگری را به رسمیت نمیشناخته است ولی سال ۸۶ وقتی در دوره دکترا برای فرصت مطالعاتی به آلمان رفته؛ نخستین تجربه جدی در پذیرش دیگری او را فرد دیگری ساخته است. با مسلمانهای شیعه افغانستانی به عنوان مومنین و معتقدین غیر محجبه مواجه شده که ایمان داشتند ولی بعضی ظواهر را رعایت نمیکردند و با این حقیقت مواجه شده که شخصی حجاب نداشته باشد ولی ایمانش از او که به همه ظواهر و احکام شرعی منتظم است، قویتر باشد بنابراین شیفت در تغییر ذهنیتش در امور اجتماعی جدیتر شده.« سیاسی نبودم ولی فکر سیاسی من هم حتما تغییر کرد چون در این امور هم به رسمیت شناختن دیگری مهم است. تغییر فکرم در عرصه سیاست و حکمرانی را مدیون دانشگاه تهران هستم. اینجا تکثر را دیدیم، حرفها را بیشتر شنیدیم، افکار مختلف؛ منشها و برخورد داعیهداران اصلی جریانهای مختلف را دیدیم. متوجه شدم قضاوت از دور یک شکل است و از نزدیک دیدن افراد پر مدعا در نظر و کلام و دیدن همان افراد در مرحله عمل، چیز دیگری است. این موارد باعث میشود که آدم به حقیقت بعضی از افکار و جریانات بیشتر پی ببرد.»
برهانی درس حوزه را تا قبل از ورود به دانشگاه به صورت غیررسمی تحت نظر پدر خوانده و سال ۷۵ همزمان با ورود به دانشگاه در دوره لیسانس به صورت رسمی وارد حوزه شده. بعد از تکمیل سطح، بیش از ۱۰سال بهصورت مستمر در درس خارج شرکت کرده و دروس را هم مباحثه کرده. حتی تا اوایل دهه ۹۰ و بعد از اینکه استاد شده هم دروس را ادامه داده است. از اردیبهشت سال ۱۳۸۹ عضو هیات علمی دانشگاه تهران بوده، کارشناسی رشته حقوق و ارشد حقوق جزا و جرمشناسی را دانشگاه تهران درس خوانده، فارغالتحصیل دکترای حقوق جزا و جرمشناسی از دانشگاه تربیت مدرس است و دفاع از رساله دکترای او همزمان با درگیریهای سال ۸۸ بوده. به احمدینژاد رای داده ولی الان میگوید که اگر بخواهد رای بدهد به احمدینژاد رای نمیدهد ولی اگر طرف مقابل موسوی باشد در رای دادن به او هم تردید دارد: « آن زمان صفر و صدی نگاه میکردم ولی محتاطتر شدم. اگر دوگانه شکل بگیرد شاید رای سفید بدهم. مساله جامعه ما سیاسی نیست و باید بنیانهای نظری را در آن تثبیت کنیم، بعد هر کسی سر کار آمد قوانین را رعایت کند ولی هنوز نتوانستهایم بنیانهای حکمرانی صحیح را در جامعه نهادینه کنیم. دنبال منجی هستیم در صورتی که باید اصولی را تثبیت کنیم و روی آن بایستیم. این اتفاق قطعا میافتد اما بحث بر سر زمان آن است و اینکه بعد از این تحول و اتفاق چگونه این اصول چیده خواهد شد که از درون تعارض و عدم تحمل در نیاید. دعوای ما رسیدن به استقلال و آزادی است و همیشه در این دوگانه نوسان داشتیم و نتوانستیم به نقطه مطلوب برسیم. باید بنیانهایی ایجاد کرد که هر کسی حاکم شود آنها را رعایت کند. ما از مشروطه تا الان نتوانستیم به این بنیانها برسیم و صدای مردم را درست بشنویم. کسی که در قدرت است باید به این درک برسد که شاید فردا من اقلیت باشم و اگر اقلیت شدم حقوق و آزادی بیان من چطور میشود؟در حقوق میگویند اگر قصد قانونگذاری خوبی دارید، خود را اقلیت حساب کنید ولی معمولا قانونگذاران این موضوع از یادشان میرود.»
کودکی و خانواده
در محله یخچال قاضی قم و دو ماه پیش از انقلاب در شرایط حکومت نظامی به دنیا آمده. کرج بزرگ شده و الان در قم ساکن است و با هفتهای ۶۰۰ کیلومتر بین قم و تهران تردد دارد. بافت قدیمی قم را به یاد میآورد که حالا بخشی از آن تغییر کرده و شیطنتهایی که تا قبل از دبیرستان داشت. پدر او غلامعلی برهانی که حدودا ششماه پیش به دلیل بیماری قلبی مرحوم شده، روحانی بوده؛ پس از انقلاب قاضی دادگاه خانواده شده و شغل او ترددهای زیاد خانواده به شهرهای قم، ساوه و کرج را رقم زده. «هیچوقت قاضی کیفری نبود. زمانی که قوانین طلاق سختگیرانه بود و زنان کمتر حق طلاق داشتند بابا مواردی جاری میکرد که با قواعد جور در نمیآمد و بیشتر رایها در پروندههای طلاق به سمت خانمها سوق پیدا میکرد تا مشکل آنها را حل کند. در آن مقطع تاریخی قانون عملا دست قضات را در زمینه حضانت بسته بود ولی پدر از آن دست قاضیانی بود که از تمام پتانسیلهای قانونی و فقهی برای حل و فصل مساله استفاده میکرد. روحیات او به قضاوت نمیخورد و در عین حال با رییس دادگستری به اختلافاتی برخورد کرده بود بنابراین سال ۷۱ پس از ۱۰ سال استعفا داد و در کرج سردفتر ازدواج شد. مادر هم خانهدار بود که ۲ سال پیش فوت کرد.»
خانواده آرامی هم داشتهاند البته غیر از او و سه برادر و یک خواهر که شیطان بودهاند و او هم سردسته آنها بوده.«پدر با اینکه روحانی بود ما را آزاد میگذاشت و یادم نمیآید حتی برای نماز بیدارمان کرده باشد. کار خود را میکرد. رفتار او را میدیدیم و انتخاب میکردیم. سابقه نجف و لبنان را در دوران تحصیل داشت و مادر متولد نجف بود. پدر مادرم هم متولد نجف بود ولی جد اعلای ما از جانب او به مرحوم شیخ علی زاهد قمی از بزرگان نجف میرسد که اهل قم ولی ساکن نجف بود. پدر پس از بازگشت از نجف و لبنان، دیگر به آنجا نرفت تا بعد از سقوط صدام. مادر هم جزو ایرانیهایی بود که دولت بعث آنها را در مرحله اول اخراج ایرانیها در دهه ۵۰ اخراج کرد. آنها هم دیگر برنگشتند تا زمان سقوط صدام که برای زیارت رفتند. بنابراین تقدیر آنها را در سال ۱۳۵۲ در قم با هم آشنا کرد. مادر هم سخت گیر نبود و بسیار مهربان و زلال و دلداده اهل بیت(ع). درسهای دوران ابتدایی کاملا زحمتش با ایشان بود؛ دیکتههایی که میگفت و تصحیح میکرد. تمام بار شیطنتهای ما را ایشان تحمل میکرد، خدایش بیامرزد.» برهانی جز یکی دو سال اول دبیرستان در مدرسه اغلب درسخوان و جزو نفرات برتر بوده ولی بعد از آن دوباره با تغییر رشته از ریاضی به علوم انسانی به مدار درس بازگشته و مخصوصا تلاش مضاعفی داشته تا در تغییر رشته شکست نخورد.«یک مرتبه از شیطنت با کتاب و داستان پیوند خوردم به قول پدرم کسی که در بهترین حالت مکانیک میشد به سمت درس و کتاب شیفت کرد. آن زمان خیلی جدی کتب مرحوم مطهری را میخواندم این کتابها به ویژه عدل الهی خیلی روی من تاثیرگذار بود. فضای قم هم خاص است، هر چند حالا ذهنیتها ویژه شده ولی فضا علمی است؛ روحانی میبینید و کتاب و درس. ما بچهها هم از کودکی بنا به موقعیت خانوادگی همیشه شاهد بحثها و جدلهای سیاسی و علمی بودیم و شاید همین باعث شد که بعد از کنکور به قم برگشتم.»
دوران جنگ و دهه ۶۰
خانواده برهانی اوایل جنگ را در ساوه گذراندهاند ولی اواخر جنگ و در دوره درگیریهای سال ۶۷ در کرج زندگی کردند؛ زمانی که باران موشک تهران را محاصره کرده بود و آنها قبل از انفجار رد سفید موشکها را در آسمان کرج میدیدند. تعطیلی مدرسهها را هم به یاد دارد اما واقعهای که بیشتر در خاطرهاش مانده، از ابتدای دهه ۶۰ و زمانی است که نیروهای مجاهدین خانه آنها در کرج را منفجر کردند. آنها هم دوباره زندگی را کول گرفته و مدتی به قم و بعد به ساوه مهاجرت کردند. از سهسالگی شبهای آمیخته به ترس را به یاد دارد. در یکی از آن شبها جمعی به خانهشان مهمان شدند و پدر یقین داشت که برای سلاخی او آمدهاند: «بابا کل خانواده را داخل حمام برد و گفت که اگر صدای فریاد من بلند شد هم از حمام خارج نشوید. تا ساعتها نگاه میکردم ببینم زنده است تا اینکه خوابم برد و صبح که بیدار شدم دیدم پدر زنده است. فضا عجیب و پر از ترس و ارعاب بود، هر لحظه امکان کشته شدن آدمها وجود داشت.»
فضای ترس و ارعاب و تجربه آن از کودکی باعث شد که محسن برهانی همیشه آن را گوشه ذهن داشته باشد و در ادامه مسیر زندگی همواره از خود بپرسد که چرا خشونت اجتماعی شکل میگیرد؟ آیا میتوانیم منشأ آن را از بین ببریم؟ در نهایت به این نتیجه رسید که مشکل اصلی در جامعه نبود رواداری است: «در تربیت دینی و اجتماعی نتوانستیم آن را نهادینه کنیم چون تکثر را به رسمیت نشناختیم، به سمت تکصدایی شدن در اجتماع و امور مختلف رفتیم، از ابزار خشونت استفاده کردیم ولی افراد عوض نشدند. دوباره خشونت به خرج دادیم و باعث تنفر شدیم و ناخواسته سیکل خشونت اجتماعی با سیستم تربیتی عجین شد.» از نظر او گام اول حل مساله به رسمیت شناختن دیگری در ذهن خود است و در این صورت ظرفیت تحمل جامعه بالا میرود در حالی که حالا نه در تریبون رسمی و نه مذهبی ظرفیتی که شریعت در این باره دارد را قبول نمیکنند و قرائتهایی در نفی دیگری غلبه دارد. « به این رسیده بودم که بسیاری از دانشهای مختلف در علوم انسانی باید در غالب قانونگذاری و مواد قانونی خوب و قانون خوب جامعه را هدایت کند.»
اولینبار نبود که درباره اعدام سخن گفتم
آذر پارسال پس از اعدام محسن شکاری، محسن برهانی ایرادات قانونی به حکم او وارد کرد و پس از آن در میان بخشی از جامعه محبوب شد ولی نظرش در میان بخش دیگری از جامعه- شاید همان بخشی که تا پیش از بازنگریهای فکریاش جزیی از آنها بود- به عنوان نظر نامحبوب شناخته شد. نخستینبار هم نبود که درباره ماجرای اعدام حساسیت نشان داده بود؛ اوایل دهه ۹۰ درباره اعدام دو زورگیر که ۷۰ هزار تومان دزدیده بودند، در نقد رییس قوه قضاییه وقت یادداشت نوشته بود و در شهریور امسال از حکم اعدام زورگیر نیایش انتقاد کرده بود. میگوید که در این مقطع هم طبق همان مبنا عمل کرده است. «بسیاری از افرد سکوت کرده بودند و انتقاد قانونی را بیفایده میدانستند. بخشی از طرفداران اعدام هم فکر میکردند حکم درست است به همین دلیل انتقادم درباره اینکه چنین احکامی طبق ضوابط شرعی و قانونی هم ظاهرا اشتباه بوده، توسط جامعه شنیده شد. داستان محسن شکاری در ادامه پروسهای از نقد رفتارهای امنیتی و قضایی از ابتدای اعتراضات اخیر بود. آن زمان هر روز اظهارنظری داشتم ولی اظهارنظرم در داستان مرحوم شکاری خیلی دیده و شنیده شد و مورد پسند بخشی از اجتماع شد. یقین داشتم بابت آن باید هزینه دهم، اوایل دهه ۹۰ هزینه نقدهایم از دید بعضی از اصحاب قدرت رفتن از حیطه خودی به غیر خودی یا نخودی بود. در اتفاقات اخیر هم میدانستم غیر از جانم آزادی، اعتبار و شغلم مورد هجمه قرار میگیرد با این حال چنین اعدامهایی را خلاف قانون و شرع میدانم، تعارف هم ندارم چون اگر از حیات انسانها شروع نکنیم و آن را نقطه عزیمت قرار ندهیم مال و آبرو و امنیت از بین میرود بنابراین اصلیترین نقطه را باید جان قرار دهیم. اشتباه فاحشی است که فکر کنیم اجتماع با چنین مجازاتهایی کنترل میشود این حرف در جرمشناسی معاصر خندهدار است. به هر حال هر کس اقدام اجتماعی انجام میدهد باید هزینه آن را هم بپذیرد. این همه درس خواندیم بنابراین تعهد اخلاقی و اجتماعی داریم و قرار نیست از منافع جامعهای که در آن زندگی میکنیم استفاده کنیم و در بزنگاه تاریخی نسبت به جامعه، مردم و دین هزینه پرداخت نکنیم. جایی که حال مردم خوب نیست، نمیشود که به خاطر منافع شخصی هزینه ندهیم.» ماجرای حکم اخراج او از هیات علمی هم گویا متوقف شده و اساسا پخش آن را نوعی شیطنت رسانهای و ترور شخصیت میداند؛ «میخواستند بگویند برهانی روغن ریخته را نذر امامزاده کرده در حالی که نه من و نه حتی رییس دانشکده حقوق تهران از نامهای که در خبرگزاری تسنیم و فارس منتشر شد، خبر نداشتیم. عقلایی در دانشگاه و وزارت علوم به پروندهسازان تذکر دادند که این کار غیرقانونی است و نمیتوان عضو رسمی آزمایشی دانشگاه را اخراج کرد؛ مگر اینکه تخلفات در کمیته احراز شود. کسانی که پیگیر عدم صلاحیت عمومی بودند حتما کماکان هستند و زندگی خود را در حذف تعریف کردند.»
و دوباره برای تاکید بر آنچه که در ذهن او میگذرد از خاطرات زمان جوانی پدر از لبنان یاد میکند و زمانی که موسی صدر به او گفته بود برو به چند خانم درس عقیدتی بده: «وقتی پدر رفت، دید چند خانم بدون حجاب با لباسهای نیمه عریان آنجا نشستهاند. جلسه اول را سمبل کرده بود و بعد به امام موسی صدر گفته بود آقا این چه وضعیتی است. موسی صدر هم در جواب گفته بود این زنان فوقش شیعیانی هستند که مرتکب گناهی میشوند. شما شیعه فاسق داشته باشید بهتر است یا غیرمعتقد؟ شما اعتقاد آنها را درست کن حالا یک حرامی هم انجام میدهند. مشکل ما این است که اولویت را در ظواهر میبینیم. شیفتهایی که قبلا از آن صحبت کردم بر اولویتهای ذهنی اثر میگذارد. اولویتهای من در این ۱۲ سال متفاوت شده و جمع بین حقوق مردم و شریعت است به نحوی که کمترین آسیب به مردم وارد شود ولی برای بسیاری از مذهبیها حقوق مردم و آزادی و حیات مردم اولویت نیست.» میگوید اگر فکری به حال حقوق و آزادی مردم نکنیم به مرور مذهب و حکومت هم آسیب میبیند چون همه به تبع مردم هستند.«تلقی این نحوه دینداری که در جامعه تبلیغ میشود گفتوگوناپذیربودن مذهب است. ما الگوهای موفقی مانند صدر در لبنان یا سیستانی در عراق را داریم که با گفتوگو از بستر مذهب تاثیرگذار بودند. همیشه بعد از قضیه محسن شکاری فکر میکردم که اگر در دورههای افراط بر اعدامها، نخبگان جامعه به درستی به وظیفه شرعی اجتماعی خود عمل میکردند و سیکل اعدامها متوقف میشد شاید الان وضعیت بهتری داشتیم. کسانی که برای اعدامها سوت و کف میزدند آیا با این عفوهای اخیر به درون خود مراجعه نمیکنند؟ همه عفو شدند فقط این ۴ جوان باید زیر خاک میرفتند؟ به عنوان معلم فکر میکنم نباید سکوت میکردم.»
گفتوگو حدود یک ساعت و نیم زمان برده است و برهانی خیلی صریح صحبت کرده آنقدری که میداند پروندهسازان، حتما از میان این سطور هم برایش ماجرا میسازند اما چه باک… میرود. وقتی به همراه دو دانشجوی دیگر اتاق اساتید را ترک میکند، راهروی باریک طبقه دوم دانشکده نیمه تاریک است. در میانههای راه، احوالپرسی با دانشجوها ادامه دارد تا زمانی که دست تکان میدهد، از بقیه جدا و از حصار آهنی سبز رنگ دانشگاه خارج میشود.
۲۱۲۲۰