نویسندگان پاسخ میدهند-8
زنان به روایت زنان
در طول سال گذشته در گفتگوهایی که با نویسندگان زن داشتیم از آنها پرسش کردیم که روایت شما از زنان با روایتهای دیگری که شده چه تفاوتهایی دارد؟ و آنها درباره زنانی که در داستانهایشان خلق کرده بودند و روایت خودشان از آنها برای ما گفتند. اکنون پاسخ این پرسش را از میان گفتگوهای مختلف جدا کردیم تا فضای کلی زنان با روایت زنان ملموستر باشد. با هم پاسخهای این دسته از نویسندگان را میخوانیم:
شهلا آبنوس:
رقیه کریمی:
مرجان عالیشاهی:
روایت برای من تنها امکان بروز زیبایی و هنر است البته روایت داستانی. هرگز نخواستم انسان را زن و مرد ببینم. هر انسانی روایت خاص خودش را دارد. تلاشم این بوده که روایتش را بیابم و به دنیای سکوت و تاریکش وارد شوم.
زینب بخشایش:
سمیه سمساریلر:
سمیه عالمی:
مینو رضایی:
اولا که سعیام این بود پرچم مظلومیت و حقارت زنان و همینطور مردستیزی را به دوش نکشم چه در داستان و چه در تاریخ شفاهی. بعد اینکه زنان من در سنتیترین حالت ممکن هم منفعل نیستند و به نظرم این خصیصه زن ایرانی مسلمان است و در آخر نگاهم به مسائلی چون فرزندآوری، طلاق، مهاجرت، ازدواج مجدد و اینطور مسائل، نگاهی واقعی و فارغ از هیاهوی رسانهای و روایتهای مذکر است. به نظرم ازاینجهت آثارم برای مطالعات زنان قابلتوجهاند.
معصومه امیرزاده:
تلاش من این بوده که این روایت، روایت متفاوتی باشد. یعنی از یکسو درد نهفته در ناخودآگاه جمعی زنان بیان شود؛ اما درعینحال امید و خردمندی او هم دیده بشود. من خیلی معتقدم که در ادبیات به تولید زنهایی که پیشبرنده هستند و به قدرت نرم خودشان آگاهاند و معتقدند که توان راهبری و توان تولید فضای اجتماعی جدید را دارند و آدمهایی که یک گام جلوتر از بقیه هستند؛ نیازمندیم. من به این زنهایی که زنانگی را در تضاد با رشد اجتماعی نمیبینند؛ بین دوگانه خانه و اجتماع نمیمانند، یعنی میدانند که هم باید ریشههای محکمی در خانه داشته باشند؛ هم میوههای پرثمری در اجتماع و به درک و هویت درخت پرثمر بودن رسیدهاند.
زهره زنگنه یوسفآبادی:
من به دنبال تفاوت روایت با دیگران نبودهام. چون همیشه موضوع اصلی من خود قصه و نحوه روایت آن است. شاید اگر با نیت متفاوت نوشتن، داستان بنویسم خود من اولین کسی باشم که نتوانم با داستانم انس پیدا کنم.
مونا اسکندری:
زنان آنقدر متفاوت هستند که در هر بخشی از هر کتابی که روایت آنها را میخوانم برای من قابلتصور است و اینگونه نبوده است که داستانهایی بخوانم که در مورد زنان نوشته بشود که خیلی با ذهن من تطابق نداشته و دورازذهن بوده باشند. زنانی که در داستانهای من وجود دارد، خاکستری هستند، ممکن است خطا بکنند و ممکن است قهرمانپرور باشند و یا خودشان قهرمان زندگی خودشان باشند؛ اما مجموعهای از کموکاستیها هستند. سعی کردهام که زنان داستانم واقعی به نظر برسند. همانطور که گفتم من از شخصیتهای واقعی سوژهیابی میکنم و تیپ میسازم شخصیتهای داستانیم را از آنها برداشت میکنم؛ بنابراین قهرمان داستانهایم افرادی هستند که واقعیتر هستند.
معصومه سادات میرغمی:
اگر یک موضوع مشترک را به بیست نویسنده بدهید، میبینید که هر نوشتهای در نوع نگاه و جهانبینی نویسندهاش با دیگری متفاوت است. من چون جهان خودم را میشناسم، از زاویه یک زن و مادر کارهایم را نوشتهام.
اکرم بادی:
روایت زنان در داستانهایم، بیشتر به درونیات و حسهای نهفته درون آنها میپردازد. یکطور حرفها و خواستهها؛ حرفهایی که گفتنش، مخصوصا از سمتِ زنان، کمتر اجازه یا جرات یا عرف باشد. دردهایی که کمتر به آنها پرداخته شده و یا احساساتی که کمتر دیده، و بها داده شده.
زهره پوربابکان:
روایتهای من ناخواسته و ناخودآگاه از تفاوتها و تبعیضها و ستمهایی نقل میکنند که در حق زنان و دختران توی جامعه میبینیم. گاهی این شخصیتها معلولاند و گاهی معمولی. نقطه مشترک همه این زنان اشتراک در درکنشدن توسط دیگران است.