جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > شوهرم یکی از دوستانش را وادار کرد برای من پیامکهای عاشقانه بفرستد

شوهرم یکی از دوستانش را وادار کرد برای من پیامکهای عاشقانه بفرستد

شوهرم یکی از دوستانش را وادار کرد برای من پیامکهای عاشقانه بفرستد
زن 35 ساله که زندگی اش را در آستانه متلاشی شدن می دید با مراجعه به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد ، داستان زندگی خود را بازگو کرد.

وی گفت: تازه مقطع راهنمایی را به پایان رسانده بودم که «فرهاد» به خواستگاری ام آمد. آن زمان 15 سال بیشتر نداشتم و در شیطنت های دوران نوجوانی غرق بودم نه به ازدواج فکر می کردم و نه چیزی درباره آن می دانستم. فقط به خواست مادرم چادر رنگی را سرم انداختم و برای خانواده خواستگارم چای بردم. این گونه بود که چند روز بعد سر سفره عقد با جوانی نشستم که به تازگی گواهی نامه گرفته و به مسافرکشی مشغول بود.
خلاصه طولی نکشید که زندگی مشترک من و فرهاد در زیر یک سقف آغاز شد. اما همسرم مردی خوش گذران و رفیق باز بود و هیچ مسئولیتی در زندگی مشترک نداشت. او همه درآمدش را صرف شب نشینی در کافه ها و تفریح و خوش گذرانی با دوستانش می کرد با وجود این من مجبور به سکوت بودم چرا که اعتراض هایم را با کتک پاسخ می داد.
اولین فرزندم را در سن 18 سالگی زمانی به دنیا آوردم که باز هم حتی معنای مادر شدن را نمی دانستم و تنها با راهنمایی های مادرم از فرزندم مراقبت می کردم ولی در این شرایط نیز رفتارهای همسرم تغییری نکرد به طوری که مسئولیت پدری خود را نیز فراموش کرده بود و فقط اوقاتش را با دوستانش می گذراند. وقتی ماجرا را برای مادرش بازگو کردم مرا دعوت به سکوت کرد و گفت: زن باید در برابر رفتارهای همسرش سکوت کند. پدر فرهاد نیز همین رفتارها را داشت و من با آن که کتک می خوردم اما سکوت کردم و به زندگی با او ادامه دادم.
  رفتارهای همسرم به جایی رسید که فهمیدم به من خیانت می کند و با زنان دیگری در ارتباط است. فرزند دومم در حالی به دنیا آمد که من سرگرم خانه داری و پس انداز پول با قناعت بودم تا این که منزل کوچکی خریدیم و از مستاجری نجات پیدا کردیم. آن روزها من ارزان ترین لباس ها را می پوشیدم و مدام به همراه فرزندانم به منزل مادرم می رفتیم تا هزینه ناهار و شام را نپردازیم و من بتوانم پول بیشتری پس انداز کنم.
بعد از گذشت 20 سال از این زندگی مشترک ارتباط همسرم با زنان و دختران غریبه همچنان ادامه داشت و من با آن که پیامک های زشتی را در گوشی همسرم می دیدم باز هم سکوت می کردم تا آبروی خانواده را حفظ کنم. با وجود این همسرم از مدتی قبل با این بهانه که من زنی با ظاهری زشت هستم ادعا می کند که قصد دارد زن دیگری بگیرد! ابتدا فکر می کردم شوخی می کند و موضوع را جدی نمی گرفتم تا این که حدود یک هفته قبل زنگ تلفن همراهم با یک شماره ناشناس به صدا درآمد. وقتی به آن تماس پاسخ دادم مردی از آن سوی خط در حالی که نام مرا بر زبان می آورد با بی شرمی می گفت: «عزیزم چرا سر قرار نیامدی؟ و خیلی حرف های دیگر!» هر چه می پرسیدم شما چه کسی هستید؟ او فقط حرف های بی معنی اش را تکرار می کرد.
با عصبانیت تلفن را قطع کردم اما این ماجرا پایان نیافت و همان شماره ناشناس پیامک هایی را که حکایت از ارتباط من با او داشت با عناوین مختلف در شبکه های اجتماعی برایم ارسال می کرد! دیگر کلافه شده بودم و نمی دانستم آن مرد ناشناس با چه هدفی این گونه پیامک ها را برایم ارسال می کند! در همین افکار غرق بودم که شبی همسرم با چهره ای خشن و عصبانی وارد منزل شد و بی دلیل شروع به سر و صدا کرد. او مرا به قصد کشت زیر مشت و لگد گرفت و در حالی که فریاد می زد تو به من خیانت کردی و با مردی غریبه رابطه داری، ادعا کرد که صدای ضبط شده مرا دارد! این در حالی بود که فرهاد از جزئیات ماجرای مزاحمت تلفنی آن مرد غریبه نیز کاملا خبر داشت.
آن شب بعد از آن که از زیر مشت و لگدهایش نجات پیدا کردم حدود نیمه شب بود که مرا از خانه بیرون انداخت و در برابر چشمان حیرت زده دخترم مرا زنی بدکاره خواند. گیج شده بودم اصلا از همسرم انتظار چنین تهمت های ناروایی را نداشتم. به ناچار در آن تاریکی شب به سوی منزل مادرم حرکت کردم در حالی که آرام و قرار نداشتم و از این موضوع بسیار نگران و ناراحت بودم. وقتی ماجرا را پیگیری کردم تازه فهمیدم که آن شماره ناشناس مربوط به یکی از دوستان همسرم است. وقتی او را تهدید به شکایت کردم مدعی شد به خاطر اصرارها و خواست همسرم دست به این عمل زشت زده است!
به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن جوان د

برچسب ها
نسخه اصل مطلب