مخروبهای که مدفن روزنامهنگاران شهید است
«ما طلسم شدهایم؛ چنان سخت که سایهاش بر تمام زندگیمان افتاده است. ما طلسم شدهایم.» اینها سخنان عضو 34ساله از خانواده آقای عسگری است که سالها امانتدار مزار روزنامهنگاران شهید عصر مشروطه است. آقای نجفی از کاسبان کوچه برلن تهران است که روبهروی کوچه شهید امیری فعلی و ملکالمتکلمین سابق در خیابان مخصوص تهران ایستاده و در پاسخ به این سؤال که چهکسی میداند مزار روزنامهنگاران عصر مشروطه کجاست و از آن دوره چه میداند؟ هم میگوید: «عصر مشروطه و روزنامهنگارانش کدامند؟ آنقدر درگیر چک و چکبازی و گرفتاریهای اقتصادی هستیم که فرصت این چیزها را نداریم.»
«روزنامهنگاران عصر مشروطه انتهای همین کوچه کناری دفن شدهاند. آنها مخالف استبداد رضاخانی بودند و بعد از آنکه در باغشاه خفهشان کردند و جسدشان را پشت دیوارهای باغشاه انداختند، مردم اینجا آوردند و دفنشان کردند.» اینها هم اطلاعات درست و غلط آقای حسینزاده، فروشنده ظروف پلاستیکی است که مغازهاش کمی پایینتر از مدفن روزنامهنگاران شهید عصر مشروطه در همسایگی بیمارستان لقمانالدوله واقع شده است. تصور کنید روزی را که میرزا جهانگیرخان شیرازی (صوراسرافیل) و میرزا نصراللهخان (ملکالمتکلمین) و جمعی از مشروطهخواهان را به اسب بستند و با خود به باغشاه کشاندند و بین راه قزاقهای روس با شمشیر و چماق در چند مرحله آنها را خونین و مالین کردند و جسدشان را پشت خندق باغشاه انداختند تا خوراک سگها شوند. نفرین بر این گزارش که به بازخوانی خونینترین روز تاریخ تهران در عصر مشروطه پرداخته است. نفرین بر این گزارش!
110 سال بعداز وقوع واقعه به مزار روزنامهنگاران عصر مشروطه رفتهایم؛ جایی که خانواده عسگری امانتدار قبرهای به یادگار مانده از روزنامهنگاران عصر مشروطهاند. 6قبر در این خانه است؛ یکی متعلق به صوراسرافیل و دیگری قبر ملکالمتکلمین و آن یکی متعلق به همسر او و آن سه دیگری متعلق به فرزندان و نوادگان ملکالمتکلمین هستند. خانه وضعیت خوبی ندارد و ساکنان آن از نبود رسیدگی به وضعیت خانه - مقبره گلایه دارند. زیر خانه بهدلیل ریزش چاه خالی شده است. سنگ قبرها از هراس دزدیدهشدن سیمان گرفته شدهاند. دریک عبارت وضعیت خانه به گونهای است که در شأن تاریخ مشروطه نیست.
وعدههای بیسرانجام
تصاویر منتشر شده در این گزارش گویای تمام واقعیت از مقبره روزنامهنگاران شهید عصر مشروطه است. سقف و ستونهای مقبره ریختهاند. ستونها کج شدهاند و ساکنان خانه میگویند افراد زیادی به این خانه آمدهاند که زار زار بر تاریخ مشروطه گریستهاند اما دریغ از کمک مسئولان مربوطه. سالهاست که وعده بازسازی مقبره روزنامه نگاران شهید عصر مشروطه را میدهند اما دریغ از توجه. یک عضو خانواده عسگری به همشهری میگوید: به ما گفتهاند بروید قیمت مصالح ساختمانی را بگیرید و آن را بخرید و با ما تماس بگیرید تا کارشناس بفرستیم برای مرمت مقبره. این وظیفه ما نیست. ما سرایدار و امانتدار قبرها هستیم.
مقبره شهدای عصر مشروطه یک اثر ملی است اما در تصاویر مشخص است که این اثر چگونه حفاظت شده است. تاریخ مشروطه و آدمهای موجود در آن و اتفاقات آن عصر همگی میراث ناملموس و تاریخی شهر تهران و تاریخ سیاسی ایران است. اما حالا آنچه بیش از همه مورد بیتوجهی واقع شده است مقبره دو چهره شاخص و مهم عصر مشروطه یعنی روزنامهنگاران شهید عصر مشروطه است که زمانی دهخدا یکیشان را در خواب دید و او گفت چرا نگفتی آن جوان افتاد؟ و دهخدا پس از این خواب شعر معروف یاد آر زشمع مرده یاد آر را برای میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل در سوئیس سرود.
به روایت تاریخ
صبح دوم تیرماه سال 1287ه.ش است، مشروطهخواهان به روایت محمد ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین که خود با پدر خونین و مالین از میدان بهارستان تهران کشانکشان پشت اسب قزاقها کشیده شد و خونین و مالین به محبس یکروزه رفت و شاهد مرگ ملک بود، در مجلس و مسجد سپهسالار در میدان بهارستان تهران جمع شدهاند. ملیگراها اما به سفارت انگلیس پناهنده شدهاند. مشروطهخواهان برای حفظ مجلس و مسجد سپهسالار و تداوم مشروطه به بهارستان رفتهاند. از خواب بیدار نشده، خبر میرسد که سواران و پیادگان قزاق همراه با توپخانه، مجلس و خیابانهای اطراف را قرق کردهاند. هر دو طرف آماده نبردی خونین هستند. آخرین شماره روزنامه صوراسرافیل نیز همین زمان توسط میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل که حالا مقبره او با جسدی قطعه قطعه شده در مقابل بیمارستان لقمانالدوله تهران و در یک خانه مسکونی واقع است، منتشر میشود. میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل بنیانگذار مطبوعات نوین ایران در عصر مشروطه بود و علی اکبر دهخدا با امضای دخو در روزنامهاش فکاهی مینوشت. صوراسرافیل از مشروطهخواهان همراه ملکالمتکلمین بود و توانست پیش از آغاز ساعت صفر، به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف قزاق روس و به فرمان محمدعلی شاه آخرین شماره صوراسرافیل را همانجا بنویسد و منتشر کند و بهدست نیروهای دولتی برساند. توزیع روزنامه صوراسرافیل بین قزاقها و نیروهای دولتی، صف مهاجمان به مجلس و مشروطهخواهان را به هم ریخت. عدهای از قزاقها میدان نبرد را با اعلام اینکه با ملت سرجنگ ندارند و برادرکشی نمیکنند، ترک کردند و خبر که به لیاخوف رسید، خود مستقیم به میدان بهارستان رفت تا کار مجلس و مشروطهخواهان را برای تحکیم استبداد محمدعلی شاه قاجار یکسره کند.
روز واقعه
ملکالمتکلمین گفتهبود که نیروهای ملیگرای ایران برای بهدست آوردن مشروطه به سفارت اجنبی پناه بردهاند و این عمل تاریخ ایران را لکهدار کرده است. گفته بود مصمم است با مشروطیت زنده بماند و با رفتن مشروطیت کشته شود. جالب است آنروز که مجلس به توپ بسته شد، بسیاری از وکلا به مجلس نرفته بودند و آنها هم که در مجلس مانده بودند، فرار کردند. حمله به مجلس یک ساعت بیشتر طول نکشید و مشروطهخواهان قلع و قمع شدند. پیش از کشتار اما مشروطهخواهان توانستند قشون دولتی را با مقاومت خود به عقبنشینی از بهارستان وا دار کنند اما روسها که فرماندهی میدان را گرفتند، آتش دولتی قویتر بود و پاسداران مشروطه را به خاک و خون کشید. ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل اما به پیشنهاد شخصیتهای مرجع آن زمان سلاح را بر زمین گذاشتند و به باغ امینالدوله رفتند.
امینالدوله از آنها استقبال کرد اما تلفنی به محمدعلی شاه خبر داد که هر دو را در نقطهای مناسب نگاه داشته و منتظر «امر مبارک» است. صوراسرافیل و ملک که از خدعه امینالسلطان با خبر شدند، درهای باغ را شکستند و به کوچه زدند و به خانه حبلالمتین، صاحب روزنامه حبل المتین رفتند. زنان خانه که جیغ و داد کردند، آن دو خانه حبل را نیز تخلیه کردند تا غارت قزاقها به خانه او کشیده نشود. اینجا بود که قاسم آقا میرپنج مأمور دستگیری ملکالمتکلمین او و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یکی دو همراه دیگر را ترک اسب نشاند و دیگران را پیاده به سمت میدان مشق برد. بین راه هر چه قزاق بود نیشی با سرنیزه و قنداق تفنگ به مشروطهخواهان و روزنامهنگاران عصر مشروطه فرو برد. تا آنجا که وقتی آنها خونین و مالین به میدان مشق رسیدند یکبار دیگر قزاقها تنبیهشان کردند و به قصد کشت زخمشان زدند.
انگشت ملکالمتکلمین در همین میدان به زخم شمشیر یک قزاق قطع شد. رضاخان میرپنج، همو که بعدها بنیانگذار پهلوی اول شد، در همان میدان همهشان را به فحش و ناسزا گرفت و وقتی صوراسرافیل بر او تاخت و این جمله را بر زبان آورد که «ای بیشرف ما را به جرم وطندوستی و عدالتخواهی به حکم لیاخوف روسی به این روز درآوردهاند و تو برای خوشآمد اجانب به ما فحش و ناسزا میگویی، لعنت بر تو ای اجنبی بیشرم.» او را در اتاقی حبس انفرادی کرد. چند ساعت بعد قزاقها ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و دیگر مشروطهخواهان را طنابپیچ به باغشاه بردند. آنها را با اسب، دوان دوانکشاندند و بین راه شلاقکشان کردند و به باغشاه بردند. در کتاب زندگانی ملکالمتکلمین نوشته مهدی ملکزاده، فرزند او که در آن لحظات همراه پدرش بوده و او نیز در مقبره شهدای روزنامهنگار عصر مشروطه همجوار بیمارستان لقمانالدوله مدفون است، آمده که در این مسیر عده زیادی از مردم با بهت و حیرت به تماشای این صحنهها مشغول شدند. مسافت زیادی به باغشاه مانده بود که قزاقهای بین مسیر بار دیگر به ملکالمتکلمین و صوراسرافیل و مشروطهخواهان دستگیر شده با چماق و شمشیر حمله کردند و زخمهایی بیشتر بر پیکر آنها گذاشتند. آنها به باغشاه رسیدند و آنجا زیر یک چادر محبوس شدند. مردمی که به تماشا آمده بودند به آنها فحاشی کردند و آب دهان به رویشان انداختند. غروب همان روز ملکالمتکلمین و جهانگیر خان صوراسرافیل را نزد لیاخوف روس بردند و نیم ساعت بعد بازگرداندند. لیاخوف گفته بود که فردا اعدامتان میکنند.
110 سال بعداز وقوع واقعه به مزار روزنامهنگاران عصر مشروطه رفتهایم؛ جایی که خانواده عسگری امانتدار قبرهای به یادگار مانده از روزنامهنگاران عصر مشروطهاند. 6قبر در این خانه است؛ یکی متعلق به صوراسرافیل و دیگری قبر ملکالمتکلمین و آن یکی متعلق به همسر او و آن سه دیگری متعلق به فرزندان و نوادگان ملکالمتکلمین هستند. خانه وضعیت خوبی ندارد و ساکنان آن از نبود رسیدگی به وضعیت خانه - مقبره گلایه دارند. زیر خانه بهدلیل ریزش چاه خالی شده است. سنگ قبرها از هراس دزدیدهشدن سیمان گرفته شدهاند. دریک عبارت وضعیت خانه به گونهای است که در شأن تاریخ مشروطه نیست.
وعدههای بیسرانجام
تصاویر منتشر شده در این گزارش گویای تمام واقعیت از مقبره روزنامهنگاران شهید عصر مشروطه است. سقف و ستونهای مقبره ریختهاند. ستونها کج شدهاند و ساکنان خانه میگویند افراد زیادی به این خانه آمدهاند که زار زار بر تاریخ مشروطه گریستهاند اما دریغ از کمک مسئولان مربوطه. سالهاست که وعده بازسازی مقبره روزنامه نگاران شهید عصر مشروطه را میدهند اما دریغ از توجه. یک عضو خانواده عسگری به همشهری میگوید: به ما گفتهاند بروید قیمت مصالح ساختمانی را بگیرید و آن را بخرید و با ما تماس بگیرید تا کارشناس بفرستیم برای مرمت مقبره. این وظیفه ما نیست. ما سرایدار و امانتدار قبرها هستیم.
مقبره شهدای عصر مشروطه یک اثر ملی است اما در تصاویر مشخص است که این اثر چگونه حفاظت شده است. تاریخ مشروطه و آدمهای موجود در آن و اتفاقات آن عصر همگی میراث ناملموس و تاریخی شهر تهران و تاریخ سیاسی ایران است. اما حالا آنچه بیش از همه مورد بیتوجهی واقع شده است مقبره دو چهره شاخص و مهم عصر مشروطه یعنی روزنامهنگاران شهید عصر مشروطه است که زمانی دهخدا یکیشان را در خواب دید و او گفت چرا نگفتی آن جوان افتاد؟ و دهخدا پس از این خواب شعر معروف یاد آر زشمع مرده یاد آر را برای میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل در سوئیس سرود.
به روایت تاریخ
صبح دوم تیرماه سال 1287ه.ش است، مشروطهخواهان به روایت محمد ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین که خود با پدر خونین و مالین از میدان بهارستان تهران کشانکشان پشت اسب قزاقها کشیده شد و خونین و مالین به محبس یکروزه رفت و شاهد مرگ ملک بود، در مجلس و مسجد سپهسالار در میدان بهارستان تهران جمع شدهاند. ملیگراها اما به سفارت انگلیس پناهنده شدهاند. مشروطهخواهان برای حفظ مجلس و مسجد سپهسالار و تداوم مشروطه به بهارستان رفتهاند. از خواب بیدار نشده، خبر میرسد که سواران و پیادگان قزاق همراه با توپخانه، مجلس و خیابانهای اطراف را قرق کردهاند. هر دو طرف آماده نبردی خونین هستند. آخرین شماره روزنامه صوراسرافیل نیز همین زمان توسط میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل که حالا مقبره او با جسدی قطعه قطعه شده در مقابل بیمارستان لقمانالدوله تهران و در یک خانه مسکونی واقع است، منتشر میشود. میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل بنیانگذار مطبوعات نوین ایران در عصر مشروطه بود و علی اکبر دهخدا با امضای دخو در روزنامهاش فکاهی مینوشت. صوراسرافیل از مشروطهخواهان همراه ملکالمتکلمین بود و توانست پیش از آغاز ساعت صفر، به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف قزاق روس و به فرمان محمدعلی شاه آخرین شماره صوراسرافیل را همانجا بنویسد و منتشر کند و بهدست نیروهای دولتی برساند. توزیع روزنامه صوراسرافیل بین قزاقها و نیروهای دولتی، صف مهاجمان به مجلس و مشروطهخواهان را به هم ریخت. عدهای از قزاقها میدان نبرد را با اعلام اینکه با ملت سرجنگ ندارند و برادرکشی نمیکنند، ترک کردند و خبر که به لیاخوف رسید، خود مستقیم به میدان بهارستان رفت تا کار مجلس و مشروطهخواهان را برای تحکیم استبداد محمدعلی شاه قاجار یکسره کند.
روز واقعه
ملکالمتکلمین گفتهبود که نیروهای ملیگرای ایران برای بهدست آوردن مشروطه به سفارت اجنبی پناه بردهاند و این عمل تاریخ ایران را لکهدار کرده است. گفته بود مصمم است با مشروطیت زنده بماند و با رفتن مشروطیت کشته شود. جالب است آنروز که مجلس به توپ بسته شد، بسیاری از وکلا به مجلس نرفته بودند و آنها هم که در مجلس مانده بودند، فرار کردند. حمله به مجلس یک ساعت بیشتر طول نکشید و مشروطهخواهان قلع و قمع شدند. پیش از کشتار اما مشروطهخواهان توانستند قشون دولتی را با مقاومت خود به عقبنشینی از بهارستان وا دار کنند اما روسها که فرماندهی میدان را گرفتند، آتش دولتی قویتر بود و پاسداران مشروطه را به خاک و خون کشید. ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل اما به پیشنهاد شخصیتهای مرجع آن زمان سلاح را بر زمین گذاشتند و به باغ امینالدوله رفتند.
امینالدوله از آنها استقبال کرد اما تلفنی به محمدعلی شاه خبر داد که هر دو را در نقطهای مناسب نگاه داشته و منتظر «امر مبارک» است. صوراسرافیل و ملک که از خدعه امینالسلطان با خبر شدند، درهای باغ را شکستند و به کوچه زدند و به خانه حبلالمتین، صاحب روزنامه حبل المتین رفتند. زنان خانه که جیغ و داد کردند، آن دو خانه حبل را نیز تخلیه کردند تا غارت قزاقها به خانه او کشیده نشود. اینجا بود که قاسم آقا میرپنج مأمور دستگیری ملکالمتکلمین او و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یکی دو همراه دیگر را ترک اسب نشاند و دیگران را پیاده به سمت میدان مشق برد. بین راه هر چه قزاق بود نیشی با سرنیزه و قنداق تفنگ به مشروطهخواهان و روزنامهنگاران عصر مشروطه فرو برد. تا آنجا که وقتی آنها خونین و مالین به میدان مشق رسیدند یکبار دیگر قزاقها تنبیهشان کردند و به قصد کشت زخمشان زدند.
انگشت ملکالمتکلمین در همین میدان به زخم شمشیر یک قزاق قطع شد. رضاخان میرپنج، همو که بعدها بنیانگذار پهلوی اول شد، در همان میدان همهشان را به فحش و ناسزا گرفت و وقتی صوراسرافیل بر او تاخت و این جمله را بر زبان آورد که «ای بیشرف ما را به جرم وطندوستی و عدالتخواهی به حکم لیاخوف روسی به این روز درآوردهاند و تو برای خوشآمد اجانب به ما فحش و ناسزا میگویی، لعنت بر تو ای اجنبی بیشرم.» او را در اتاقی حبس انفرادی کرد. چند ساعت بعد قزاقها ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و دیگر مشروطهخواهان را طنابپیچ به باغشاه بردند. آنها را با اسب، دوان دوانکشاندند و بین راه شلاقکشان کردند و به باغشاه بردند. در کتاب زندگانی ملکالمتکلمین نوشته مهدی ملکزاده، فرزند او که در آن لحظات همراه پدرش بوده و او نیز در مقبره شهدای روزنامهنگار عصر مشروطه همجوار بیمارستان لقمانالدوله مدفون است، آمده که در این مسیر عده زیادی از مردم با بهت و حیرت به تماشای این صحنهها مشغول شدند. مسافت زیادی به باغشاه مانده بود که قزاقهای بین مسیر بار دیگر به ملکالمتکلمین و صوراسرافیل و مشروطهخواهان دستگیر شده با چماق و شمشیر حمله کردند و زخمهایی بیشتر بر پیکر آنها گذاشتند. آنها به باغشاه رسیدند و آنجا زیر یک چادر محبوس شدند. مردمی که به تماشا آمده بودند به آنها فحاشی کردند و آب دهان به رویشان انداختند. غروب همان روز ملکالمتکلمین و جهانگیر خان صوراسرافیل را نزد لیاخوف روس بردند و نیم ساعت بعد بازگرداندند. لیاخوف گفته بود که فردا اعدامتان میکنند.