محمد توکلی، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی دربارهی بیانیهی تازهی میرحسین موسوی نوشت:
باز هم نام میرحسین در شبکههای اجتماعی و رسانهها به گوش میرسد و این بار سخن از ارائهی راهحل او برای عبور از بحران است و «نجات ایران». آقای موسوی که قریب به 12 سال است در خانهی خود زندانیست در پیام تازهاش از «نجات ایران» گفته و راه آن را در ضرورت نگارش قانون اساسی تازه یافته است. ظاهرا او از شعار اصلیاش در انتخابات 88 و پس از آن که «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» بود عبور کرده است. پیش از او سیدمصطفی تاجزاده نیز با صراحتی بیشتر و جزییاتی دقیقتر چنین ایدهای را مطرح کرده بود که قانون اساسی فعلی دیگر جوابگو نیست و برای عبور از بحرانها راه صحیح در تغییر قانون اساسی است.
پیام تازهی میرحسین موسوی هم همچون موارد قبلی که نامی از او در میان بود با واکنشهای مختلف و گستردهای دستکم در شبکههای اجتماعی و رسانهها همراه شده است، واکنش دوستداران میرحسین به پیام تازهی او به سه دستهی کلی قابل تقسیم است:
گروهی این پیام را به معنای عبور میرحسین از جریان اصلاحات و اصلاحطلبان دانستهاند؛ آنچه این گروه میگوید نادرست نیست و به واقع موسوی از آنچه به نام اصلاحطلبی در سپهر سیاسی ایران باقی مانده گذر کرده است، اما واقعیت ماجرا این است که این عبور از اصلاحطلبی به معنای مرسوم آن مربوط به امروز و دیروز و این پیام و بیانیههای اخیر نیست و به یک معنا آقای موسوی از ابتدای ورود خود به انتخابات88 در جایی خارج از دایرهی اصلاحطلبی و اصولگرایی ایستاده بود و هر چه به پیش آمدهایم فاصلهی او از اصلاحطلبان و یا فاصلهی اصلاحطلبان از او بیشتر و بیشتر شد. این اتفاق به خودی خود نه مثبت است و نه منفی!
گروهی دیگر از دوستداران میرحسین بر این باور هستند که مسیر مورد تاکید در این پیام به معنای عبور از جمهوری اسلامی است و حالا دیگر اصلاحطلبان نیز اگر حمایت مردمی را میخواهند باید با چنین نگاهی همراهی داشته باشند. این ادعای صحیحی نیست. مطالبهی نگارش قانون اساسی تازه ضرورتا به معنای عبور از نظام سیاسی مستقر نیست و حتی ممکن است اجرایی شدن این ایده هم در نهایت به چنین نتیجهای ختم نشود. با نگاهی دوباره به بیانیههای میرحسین موسوی در 13 سال اخیر و حتی همین پیام تازه این واقعیت آشکار میشود که او صرفا در سمت قرائتی از جمهوری اسلامی ایستاده که حاکمان فعلی از آن فاصله دارند نه جایی دورتر. این هم نه مثبت است، نه منفی!
گروه سومی نیز که در میان آنان علاوه بر دوستداران میرحسین از «براندازان» و «انقلابیها» هم یافت میشوند مدعیاند که پیام تازهی موسوی به معنای عبور او از انقلاب مردم ایران در سال 57 است. این ادعا که ظاهرا مورد پسند جریان رسمی نیز قرار دارد به طور مطلق عاری از حقیقت است. کلمهای از کلمههای میرحسین موسوی را نمیتوان یافت که در آن اثری از بازگشت به آرمانهای 57 نباشد. چه موافق او باشیم، چه مخالفش از این واقعیت گریزی نیست که میرحسین پنجاهوهفتی است و «نجات ایران» را در نهایت در بازگشت به همان آرمانها میداند؛ آرمانهایی که کاملا فطری بوده و با هر گرایش سیاسی و فکری قابل پذیرش هستند. این ماندن در 57 به خودی خود مثبت است!
وجه مثبت و خوب پیام تازهی موسوی سخن گفتن از مسئلهای است که به شکلی ناروا تبدیل به تابو شده است و کمتر شاهد هستیم که در فضای رسمی سیاسی و رسانهای کشور از آن سخن به میان بیاید؛ ضرورت اصلاح و تغییر قانون اساسی.
تجربهی این چهار دهه و نیم که از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران میگذرد پیش روی ما قرار دارد و طبیعتا این سیستم سیاسی نیز مانند هر سیستم دیگری با چالشهایی مواجه شده که بخشی از آنها ساختاری و لاینحل باقی مانده است. میتوان چنین موضوع بدیهی و طبیعی را منکر شد و بر همان مسیر گذشته حرکت کرد اما به نظر میآید که وضعیت امروز به روشنی این زنگ هشدار را برای حکمرانان در ارکان مختلف قدرت سیاسی به صدا در آورده باشد که راهی جز پذیرش به وجود آمدن بنبست در برخی حوزهها نداریم. نفس سخن گفتن از این چالشها و یافتن راهحلهایی برای عبور از آن از سوی شخصیتهایی در سطح میرحسین موسوی، سیدمصطفی تاجزاده، مهدی کروبی، سیدمحمد خاتمی و دیگران در صورتی که تداوم داشته و به انسجامی واقعگرایانه برسد اتفاق مثبتی به نظر میآید.
وجه بد و منفی پیام میرحسین آن است که پیشنهادهای مطرحشده از جانب او عملی نیستند و تنها بیان بلندپروازانهی ایدهای است که حتی اگر راهگشا هم باشد بر روی زمین تا مرحلهی اجرا فاصلهای بسیار بعید دارد. آری، اگر پیام موسوی را صرفا یک اعلام موضع برای ثبت در تاریخ تلقی کنیم میتوان چنین پیامی را پذیرفت اما به نظر نمیآید که هدف میرحسین از این پیام در چنین روزهایی صرفا یک اعلام موضع باشد که دههها بعد پژوهشگران تاریخ سیاسی به آن استناد کنند و احتمالا این پیام در پی مسیری برای اجرا شدن است که اثری از آن در پیام نیست!
در پیام تازهی آقای موسوی اثری هر چند کمرنگ از راه حلی برای اجرایی شدن چنین ایدهای یافت نمیشود و به نظر میآید صرفا با بیان یک آرزوی بلندپروازانه با ادبیاتی شاعرانه مواجه هستیم. از این واقعیت تلخ گریزی نیست که تاجزاده و موسوی به عنوان دو چهرهی سیاسی اثرگذار داخل کشور که یکی محبوس و دیگری محصور است خود پای به این مسیر گذاشتهاند اما هنوز نتوانستهاند چگونگی اجرایی کردن ایدههایشان را مطرح و دیگرانی را با خود در این مسیر تازه همراه کنند.
اما این پیام تازه وجه زشت و ناامیدکنندهای هم دارد؛ آقای موسوی از پایان شعار «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» سخن میگوید در حالی که بسیاری و احتمالا خودِ او بر این باور هستند که هنوز به اجرای بدون تنازل قانون اساسی نرسیدهایم. در سیزده سالی که از بیان این شعار گذشته است هم گزینهی خیابان را دیدهایم و هم پناه بردن به صندوق رای را اما هیچکدام از این دو مسیر و ترکیبی از این دو نیز در عمل نتوانست آنان که به قانون اساسی قسم یاد کردهاند را به «اجرای بدون تنازل» آن وادار سازد، حالا چگونه ممکن است بدون گذشتن از این مرحله که مرحلهی به نسبت سادهتری هم بود بتوان پای به مرحلهی سختتر نهاد و نظام سیاسی را به «همهپرسی برای تغییر قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید» وادار ساخت؟!
به نظر میآید که در کنار مفید بودن بیان مطالبات بلندپروازانهی این چنینی ضرورت دارد که برای گامی به پیش رفتن واقعیتهای تلخ سیاستورزی در ایرانِ امروز را هم بپذیریم و با این خیال خام دلخوش نباشیم که صرفا با بیان تاجزاده و بیانیهی موسوی میتوان به سر منزل مقصود رسید. آنچه سنگهای سخت این مسیر را به کناری مینهد پیوستگی و آهستگیست؛ فهم دقیق اهمیت گامهای خیلی کوتاه و موفقیتهای خیلی کوچک!