جستجو
رویداد ایران > رویداد > زنان بیشتر کتاب بخوانند

زنان بیشتر کتاب بخوانند

زینب بیات متولد کابل و اصالتا از غزنه افغانستان است. از سال 61 در کودکی به ایران مهاجرت کرد و دانش‌آموخته کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی است.

 زینب بیات متولد کابل و اصالتا از غزنه افغانستان است. از سال 61 در کودکی به ایران مهاجرت کرد و دانش‌آموخته کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی است. وی گوینده، تهیه‌کننده و نویسنده رادیو دری باسابقه 26 سال کار  است. در شعر بیشتر از قالب غزل استفاده کرده و اکنون به‌عنوان فعال فرهنگی و مجری جلسات ادبی در مشهد شناخته می‌شود. تهیه‌کننده و گوینده برنامه ادبی قند پارسی است، برنامه‌ای که نویسنده آن آقای محمدکاظم کاظمی، همسر وی است.  سه دختر دارد و هر سه اهل هنر. خلاصه زندگی‌اش با هنر پر شده است از طراحی و نقاشی و موسیقی و انیمیشن تا داستان‌نویسی و کیک پزی. با هم پاسخ‌های بیات را می‌خوانیم:

 

زینب بیات را چقدر می‌شناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله و یا یک شعر تعریف کنید، آن جمله و یا آن شعر کدام است؟

بحث شناخت پیچیده است، با خود روبه‌روشدن و سفرکردن در درون خود و رسیدن به یک جمله که نشانی از خود آدم باشد ساده نیست، پس دو بیت از بیدل را می‌خوانم که شاید نشانی‌هایی از خودم را در آن یافته‌ام. حیرتیم اما به وحشت‌ها هماغوشیم ما / همچو شبنم با نسیم صبح همدوشیم ما / هستی موهوم ما یک لب گشودن بیش نیست / چون حباب از خجلت اظهار خاموشیم ما

  

 دوره کودکی و نوجوانی شما چقدر با کتاب همراه بود؟ چه کتاب‌هایی را بیشتر می‌خواندید؟ چه بازی‌هایی می‌کردید؟ بین کتاب‌ها و بازی‌ها، کدام در ساختن شخصیت شما بیشتر تأثیر داشته‌اند؟

تا هشت‌سالگی در کابل کودکی کردم،  کنجکاوی‌های بدون محدودیت، دویدن در دل دشت‌های فراخ برچی،  جُزبازی (لی‌لی‌بازی) و پنجاق (یک قل دو قل) و مکتب رفتن و عصرها به پرواز دسته‌جمعی پرندگان در آسمان کابل خیره‌شدن و منتظر آمدن پدر که کی از سر کار به خانه می‌آید و دست پر می‌آید و بعد از سال ۱۳۶۱ به ایران آمدیم و در مشهد ساکن شدیم، کودکان مهاجرت شدیم با سختی‌های خاص خودش، با کار و شانه دادن برای پیشبرد امور اقتصادی خانه و تلاش برای ورود به مدرسه که به‌سادگی افغانستانی‌ها را ثبت‌نام نمی‌کردند. مطالعه کتاب‌هایی که پدرم در خانه داشت مثل مجموعه شعر مشعل توحید از علامه سید اسماعیل بلخی که همان ذوق و علاقه در من ایجاد کرد و باعث شد راه باز کنیم به مراکز فرهنگی، ادبی شهر و بنویسیم و بخوانیم.

 

شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟ شده است کتاب‌هایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ چه الگویی را به‌ویژه برای زنان پیشنهاد می‌کنید؟

با مشغله‌های مادرانه و شغل بیرونی نمی‌شود برنامه‌‌ای مرتب و منظمی برای کتابخوانی داشت، فقط باید از فرصت‌ها استفاده کرد، وقتی که پشت چراغ‌قرمز منتظر هستی، وقتی که رفتی دنبال دخترت که از کلاس برش گردانی و ... روی میز من یک‌سری کتاب چیده شده در کتابخانه‌ کوچکمان هم کتاب‌هایی قطار شده برای خواندن، صبح‌ها که از خانه بیرون می‌زنم باعجله یک کتاب هم در داخل کیفم می‌اندازم، روزی که نخوانم‌چیزی انگار از دستم رفته باشد و حس میرایی به من دست می‌دهد و وقتی که کتاب می‌خوانم انگار در لحظات خفه شدن ناگهان چند واحد اکسیژن دریافت کنم و حالم بهتر شود، رابطه‌ام با کتاب این‌گونه است. الگوی خاصی را نمی‌شود توصیه کرد، ارتباط با کتاب را زنانه، مردانه نمی‌شود کرد، مگر اینکه بگویم زنان بیشتر کتاب بخوانند، چون وقتی محرومیت بیشتری هست با دانا شدن و آگاه شدن و مجهز شدن به دانش و خردمندی راحت‌تر می‌شود موانع را برداشت.

چه کسانی لازم است افغانستان و فرهنگ و تاریخ آن را حتما بشناسند؟ چه مسیرهایی برای این کار پیشنهاد می‌کنید؟ کتاب‌هایی هم هست که معرفی کنید؟

قبل از همه خود مردم افغانستان، لازم است  تاریخ و فرهنگ کشور و گذشته‌ تمدنی باشکوه آن را بشناسند، بدانند که این سرزمین که غزنه و بلخ و بدخشان و بامیان و کابل و پنجشیر و هرات را در خود جای‌داده تاریخ پرشکوهی دارد، فرهنگ غنی دارد، شعر دارد، قصه دارد، فرهنگ عامیانه دارد، موسیقی دارد، معماری دارد،  بزرگانی دارد، مفاخری دارد... شناخت این سرمایه‌ها ما را بر آن وا می‌دارد که به آیندة بهتری فکر کنیم و وارثان خوبی برای نیاکانمان باشیم. اما در کنار مردم افغانستان، مردم ایران هم نیاز به شناخت بیشتر افغانستان دارند در واقع همان خراسان بزرگ، به‌خصوص در شرایطی که عده‌ای برای تضعیف زبان فارسی می‌کوشند، برای فاصله‌اندازی بین ما می‌کوشند، شناخت بیشتر و همدلی بیشتر بین فارسی‌زبانان می‌تواند نجات‌بخش باشد. کتاب‌هایی مثل افغانستان در پنج قرن اخیر، افغانستان در مسیر تاریخ، تاریخ و زبان در افغانستان نوشته‌ نجیب مایل هروی، شعر پارسی اثر محمدکاظم کاظمی، دانشنامه ادب فارسی در افغانستان، فارسی ناشنیده و ... منابع مطالعاتی خوبی هستند.

  

رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ نویسندگی برای این فضا را چقدر تجربه کرده‌اید؟ چه فرصت‌هایی با این فضا در اختیار مؤلف قرار می‌گیرد؟

فضای مجازی را دوست دارم و با آن رفیق هستم، یک همراه همیشه. پنجره‌ای همیشه باز به روی دوستان و آشنایان و همه‌ دنیا. البته همراه و هم‌قدم شدن با رفیقی که خیلی وقت‌ها، خبرهای بد به آدم می‌دهد سخت هم هست؛ اما وابسته‌ام به آن و با تمام این مسائل دارمش. فضای مجازی یک رسانه است؛ یعنی امکان رسانه شدن برای همه افراد را فراهم کرده هرکسی می‌تواند صفحه داشته باشد و بنویسد و در این نوشتن، احساسات خود را به اشتراک بگذارد، استدلال‌ورزی را تجربه کند، مدارا را مشق کند و کرامت را تمرین. من به چنین تجربه‌ای دست یافته‌ام هرچند اگر مراقب نباشی گاهی ممکن است آدم را به یک پرتگاه هم پرتاب کند. هوشیار  قدم برداریم.

 

از میان زنان شاعر افغانستانی، کار کدام‌یک را بیشتر می‌پسندید؟ زنان مهاجر افغانستانی تا چه اندازه توانسته‌اند سراغ شعر و دنیای شاعرانه بروند؟ موفقیت‌های آنان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

از بین شاعران زن افغانستانی، شعرهای تکتم حسینی، محبوبه ابراهیمی، زهرا زاهدی، حمیرا میرزاد را بیشتر دوست دارم، البته که از شعر سایر دوستان هم بسیار لذت برده‌ام... ویژگی کل مردم افغانستان و به‌ویژه زنان این است که سختی‌کشیده هستند و در دل همین سختی‌ها راهی باز می‌کنند به‌سوی فرداهای بهتر. شما ببینید که در مؤسسات آموزشی در کابل، انتحاری می‌شود؛ ولی بازهم دختران ما دست از آموزش نمی‌کشند و به راهشان ادامه می‌دهند، آموزشگاه کاج با تمام دختران نخبه‌‌ای که داشت به رگبار بسته شد و مورد انتحار قرار گرفت، ولی از میان بازماندگان همین مرکز اولین رتبه‌های قبولی کنکور برخاست. در مهاجرت هم همین است داستان، زنانی که به‌سختی با مشکلات معیشتی هم دست‌وپنجه نرم می‌کنند پسته شکن می‌شوند و از انجام کارهای سخت پرهیز ندارند، اما درعین‌حال سررشته هنر و آموختن  را رها نمی‌کنند، حالا شعر باشد یا داستان یا نقاشی یا هر چیز دیگری... در عرصه‌ شعر ما چهره بسیار داریم و چهره‌های درخشان نیز، لیست بلندی خواهد شد نام بانوان شاعر مهاجر که قصة هرکدامشان شنیدنی است و این جای خرسندی است، همین که نسبت به دهه‌های قبل در افغانستان که نام و نشان چندانی از زنان نیست؛ اما حالا به‌یک‌باره یک درخشش است و یک حضور و یک موج‌آفرینی خودش قدم بزرگی است تحول جدی و چشمگیری است.

 

چه شد و چگونه گویندگی را دنبال کردید؟ اجرا مانعی برای فعالیت‌های ادبی و شعری شما نبوده است؟

ما همدیگر را انتخاب کردیم من در خیابانی قدم برداشتم که به تقاطع گویندگی می‌رسید، در سال‌هایی نوجوانی که گاهی مشق نوشتن می‌کردم و عشق فعالیت‌های اجتماعی بودم سر از جلسات فرهنگی و ادبی مهاجرین در آوردم، جایی که یکی از مجریان توانمند و پیشکسوت رادیو دری خانم خدیجه بلخی حضور داشت. مجری جلسات فرهنگی‌شان بودم و صدای من در این اجراها خود را نشان داد و باعث شد که سرکار خانم بلخی من را به رادیو معرفی کنند این اتفاق در سال‌های پایانی دبیرستان افتاد تا الان که ۲۶ سال است در این راه قدم برداشته‌ام. گویندگی و اجرا اتفاقا ارتباط تنگاتنگی با شعر و ادبیات دارد، اصلا از امتیازات گویندگی این است که فرد دانش ادبی و ذوق شعری داشته باشد و با تسلط بر کلام بهتر اجرا کند، اینها تقویت‌کنندة هم هستند نه سد راه هم. وقتی که در اجرا شعر حافظ و مولانا و بیدل و ... را می‌خوانی این خوانش خودش بستری فراهم می‌کند برای اینکه به شعر بیشتر نزدیک شوی و این توفیقی بوده که من داشتم.

 

قند پارسی از کی شکل گرفت و تا کنون چه برنامه‌هایی را ارائه کرده است؟ تمرکز این برنامه روی چه مسائلی بیشتر هست؟

قند پارسی از اواخر دهه هشتاد شکل گرفت با طرحی که خواهرم صفیه بیات که خود شاعر هست ارائه کرد، ایشان مسافر خارج شد و برنامه در طول سال‌ها به دست همکاران دیگرم چرخید و چرخید تا از دو سال پیش بر شانة من نهاده شد که البته از وقتی من شدم تهیه‌کننده و گوینده برنامه، آقای محمدکاظم کاظمی هم به سبب ارتباط نزدیک من و ایشان، نویسنده برنامه شد و این برنامه را از برنامه‌های قبلی متفاوت کرد. ایشان خوب نوشت و می‌نویسد و من هم تلاش می‌کنم خوب اجرا و تهیه کنم، محور برنامه عموما شاهکارهای زبان فارسی از گذشته تا امروز است، و به‌خصوص آثار برجسته‌ای که کمتر مطرح شده هم از قدمای ما و هم از شاعران جوان معاصر و در همه قلمرو وطن فارسی. از قصیدة ناصرخسرو تا شعر کتیبه مهدی اخوان و غزل شریف سعیدی و همه‌وهمه، گاهی هم به‌تناسب اتفاق‌ها موضوع خود شاعران و پژوهشگران می‌شود. برنامه‌ قند پارسی فعلا منبع خوبی شده برای جوانان افغانستانی علاقه‌مند به ادبیات و به‌خصوص دانشجویان رشته ادبیات که شنیدم در هرات دانشجویان شنوندة برنامه هستند.

 

و سخن آخر

شعر از درون آدم‌ها می‌جوشد از احساس و عاطفه و دغدغه‌های فکری افراد سرچشمه می‌گیرد، اگرچه شعر محمل زیبایی است؛ اما به‌خصوص در مورد مردم ما محمل رنج شده و هرجایی هم که برویم و در خود وطن ساکن نباشیم بازهم با هر اتفاقی و با هر انفجاری به قول ضیا قاسمی، شاعر عزیز ما، باید خاکسترهای خود را از روی زمین جمع کنیم. برای مهاجر دردها دوچندان است هم با مشکلات مهاجرت دست‌وپنجه نرم می‌کند و هم افغانستانی در درونش هر روز ملتهب می‌شود و در می‌گیرد. شعر من هم همین درون‌مایه را دارد و گاهی خودم که می‌خوانم حس می‌کنم که چقدر نیاز دارم به گفتن یک غزل شاد و سرمست‌کننده که دیگر نشانی از آوارگی و رنج نداشته باشد. امیدوارم آن روز فرا برسد.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.