درسهایی که گذشته رابه آینده ترجیح میدهند
مسلم است که هنگام خواندن یک متن، در درجه نخست، برقراری ارتباط با جملهها و واژهها بسیار مهم مینماید. احتمالا خود ما ترجیح میدهیم با افرادی گفتوگو کنیم که دایره واژگانیشان برای ما قابل فهم و درک باشد.
از سویی شناخت دانشآموزان از متون کهن که انباشته از داشتههای فرهنگی و آموزههای اخلاقی، فلسفی، عرفانی و ... است ضروری به نظر میرسد، چرا که بخش درخوری از هویت هر فرد، به آگاهی او از هویت و گذشته نیاکانش برمیگردد.
ما اخیرا مطلبی را درباره نقش ادبیات کهن در کتابهای درسی مقاطع تحصیلی دانشآموزان (از دبستان تا پایان متوسطه) منتشر کردیم و قرار شد که بخش دوم آن به بررسی وضعیت ادبیات معاصر در کتابهای آموزشی و ضرورت توجه به آن اختصاص یابد.
در گفتوگوی پیشرو درهمینباره با دکتر احسان قبول، استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد و رئیس مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان دانشگاه فردوسی مشهد همکلام شدهایم.
از تنوع ادبی خبری نیست
دکتر قبول، هم به نوع انتخاب و محتوای متون کتابهای ادبیات فارسی دانشآموزان و هم به کیفیت آن انتقاد دارد. او معتقد است از تمام جریانهای فکری و اندیشهای حال حاضر ادبیات معاصر فارسی در کتاب های درسی استفاده نشده است.
این استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی بیان میکند: به نظر میرسد انتخابکنندگان با توجه به گرایش و علاقه خود و یا دستورالعمل پیشرویشان بر روی برخی گونهها و انواع ادبی محدود تمرکز داشتهاند. به همین خاطر ما تنوع ساختاری و انواع ادبی معاصر را درکتابها شاهد نیستیم.
او محتوای متون انتخابیِ ادبیات معاصر در کتابهای درسی را برای دانشآموزان این نسل مناسب نمیداند و معتقد است دستاندرکاران کتابهای آموزشی نتوانستهاند با دانشآموزان ۶ تا ١٨ ساله هماندیشگی کنند: به نظر من ادبیات معاصر در کتابهای درسی، باید در راستای رفع انواع نیازهای کودک و نوجوان ما باشد؛ یعنی یا متناسب با نیازهای فکری و معرفتی و فلسفی او باشد یا با نیازهای عاطفی و روحی و روانی او هماهنگ باشد و یا در جهت رفع نیازهای مذهبی و دینی و عرفانی دانشآموزان عمل کند. این درحالی است که عمده متون انتخاب شده ادبیات معاصر ما برای کتابهای درسی، در این راستا نیستند.
رئیس مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی دانشگاه فردوسی مشهد ادامه میدهد: رئیسجمهور کشورمان آقای روحانی در آغاز سال تحصیلی گذشته این پیام را دادند که متون آموزشی ما متونی هستند که فرزندانمان را برای گذشته آماده می کنند و نه برای آینده. به نظر من یکی از مهمترین مصداقهای این سخن را میتوانیم در متون ادبی، بهویژه متون ادبی معاصر در کتابهای زبان و ادبیات فارسی ببینیم.
با تکرار پیام روبهرو هستیم
به اعتقاد بسیاری، در میان انواع ادبی، ادبیات مقاومت حجم بیشتری از کتابهای ادبیات دوران متوسطه اول و دوم را به خود اختصاص داده است.
قبول با تأیید این مطلب به نکته مهمی اشاره میکند: ایرادی که در متون انتخابشده ادبیات مقاومت وجود دارد این است که افزون بر تکرار پیام، به طور بسیار مستقیم، پیامرسانی
میکنند.
این مدرس دانشگاه بر این باور است که چنانچه مسئولان دفتر تألیف کتابهای فارسی این آگاهی را داشتند که امروز، استفاده از پیام آشکار نمیتواند کارکرد مثبت داشته باشد، اینگونه عمل نمیکردند، تأثیرگذاری بر نوجوان و جوانِ امروز، شیوههای خاص خود را میطلبد. ممکن است شما فقط ده درصد از متن کتابهای فارسی را به ادبیات معاصر اختصاص دهید اما آن متون از چنان تاثیرگذاریای در انتقال پیام برخوردار باشند و آنگونه غیرمستقیم بر دانشآموزان اثر بگذارند که نقش بسیار سازندهتری نسبت به وضعیت کنونی کتابهای ادبیات داشته باشند که بیش از ٧٠ درصد آنها پیامرسانی
مستقیم دارند.
نخست باید زبان امروز را آموزش دهیم
دانشآموزان نسل امروز و دیروز در کتابهای فارسی خود با بخشی بهنام معانی لغات سروکار داشتهاند؛ آنجا که برای روشنشدن مفهوم متن، معنی واژههای دشوار بیان میشود و دانشآموز نیز باید آن را حفظ کند. برخی از دانشآموزان به این امر اعتراض دارند و معتقدند چرا باید متون کهنی در کتابهای درسی آورده شود که با زبان امروز بیگانه است و لغات دشواری دارد.
دکتر قبول این خواسته دانشآموزان را بجا میداند و دراینباره میگوید: ما ابتدا باید ایران امروز و هویت و زبان امروزمان را بشناسیم و بفهمیم و سپس از محل این فرهنگ به سمت هویت و ادبیات تاریخیمان برویم. این دیدگاه اشتباهی است که بگوییم آموزش را از متون ابتدایی و سده سوم که ادبیات ما شکل گرفتهاست، شروع کنیم تا به ادبیات معاصر برسیم؛ شیوهای انتزاعی و غیرکاربردی.
با این حال او با اختصاص بخشی از کتاب درسی برای بیان معانی واژگان موافق است: از آنجا که متن ادبی عبارت از نشانههای زبانی است، برای اینکه دانشآموز ما بتواند به درک درستی از این نشانهها و نیز آرایهها و فنون بلاغی و ادبی و به مرحله تفسیر و استنباط از متن برسد، ناگزیر هستیم معنی واژگان و اصطلاحات را به دانشآموزان آموزش دهیم،
اما تأکید میکنم که آموزش این اصطلاحات، ابزار است و نه هدف.
ابزاری برای اینکه دانشآموز خودش بتواند به نگرش و تفکر انتقادی نسبت به متن ادبی برسد. متأسفانه در حال حاضر ما شاهد این هستیم که چه در کتابهای درسی دانشآموزان و چه در سؤالات کنکور، تمام تمرکز بر روی همین معنی اصطلاحات و واژگان مهجور و دشوار است و نه درک خود متن و اندیشهای که در آن گنجانده
شده است.
نقش کتابهای فارسی در هدایت سلیقه
طبیعی است که هدف از آموزش ادبیات به دانشآموزان، این نیست که آنان را به عنوان نویسندگان و شاعران نسل آینده تربیت کرد؛ اما قطعا هرچه نظام آموزشی ما درس ادبیات را برای دانشآموزان جذاب کند، کتابخوانان بیشتری را برای آینده تربیت میکند. در این میان مهم است که ذائقه و گرایش کودک و نوجوان، به چه سمت و سویی هدایت شود، چراکه در حال حاضر شاهد افراد اهل مطالعه و کتابخوانهایی در حوزه ادبیات هستیم که رو به خواندن آثاری میآورند که از نظر محتوا و ساختار ارزش ادبی ندارند. قبول در همین رابطه از ادبیات، به عنوان مهمترین و مؤثرترین ابزار آموزش فرهنگ به یک نسل نام میبرد.
او میگوید: از آنجا که یکی از مهمترین وظایف و مسئولیتهای نظام آموزشی، انتقال فرهنگ و میراث فرهنگی پیشینیان به نسل امروز است، بنابراین ادبیات میتواند نقش بیبدیلی را در این حوزه داشته باشد. من میخواهم اینگونه نتیجه بگیرم که اگر ما بیهویتی فرهنگی را در بین نسل امروز میبینیم، اگر آنان را با مفاخر و میراث فرهنگیمان بیگانه مییابیم، قطعا یک دلیل آن، انتخاب نادرست متون ادبی برای آنان است. بنابراین میتوانگفت اگر انتخاب هدفمند و درستی برای متون وجود داشته باشد، روشن است که بعد از اتمام تحصیلات دوره متوسطه دوم، آنان را در مسیر درست مطالعه و انتخاب آثار ارزنده برای خواندن قرار میدهد.