جستجو
رویداد ایران > رویداد > سیاسی > ۱۱۰ روز پس از بحران اعتراضات مردمی در ایران چه می گذرد؟

۱۱۰ روز پس از بحران اعتراضات مردمی در ایران چه می گذرد؟

تحلیل بررسی 110 روز اعتراضات مردمی پس از فوت مهسا امینی که در بازداشت پلیس اتفاق افتاد به همراه عوامل و ریشه ها و وضعیت موجود پس از آن را در ادامه می خوانید.

محمد توکلی درباره‌ اعتراضات 1401 نوشت:

گروهی اعتراضش می‌خوانند و گروهی دیگر بر این باورند که انقلابی در حال رخ دادن است، از آن سو هم شورش و فتنه خوانده شده است؛ جنبش هم نامیده می‌شود و همینطور اغتشاش و آشوب اما هر چه که نامش نهیم آنچه در این بیش از یکصد روز گذشت یک بحران عمیق بود که می‌تواند تبعات آن هنوز و همچنان ادامه داشته باشد، همانطور که زخم‌های شاید کمتر زجرآور هشتاد و هشت همچنان درد می‌کند!

آنچه در پی می‌آید ۱۰ نکته از این ۱۱۰ روز بحرانی است:

1ـ بی تناسبی

بیشتر از صد روز قبل دختری که برای سفر به همراه خانواده‌اش به تهران آمده برای «ارشاد» شدن به مقر انتظامی منتقل می‌شود و جان خود را از دست می‌دهد. بنا بر آنچه در گزارش‌های رسمی پزشکی قانونی و مجلس آمده است علت مرگ «نارسایی چند ارگانی ناشی از هیپوکسی مغزی» بوده و آنچه سبب‌ساز این آسیب شده نیز «عملیات احیای غیرمؤثر در دقایق حساس اولیه» در مقر انتظامی بوده است. قاعدتا بر مبنای همین روایت رسمی از علت مرگ مسئولان انتظامی موظف بودند که در همان ساعات اولیه به تناسب فاجعه‌ی رخ‌داده به شکل رسمی و علنی عذرخواهی کرده و آمادگی عملی خود را برای همکاری با نهادهای ذی‌ربط جهت بررسی بی‌طرفانه این پرونده نشان دهند اما آنچه در میدان عمل رخ داد این بود که با گذشت بیش صد روز نه از عذرخواهی علنی خبری هست و نه خبری از تشکیل پرونده‌ای پیرامون این موضوع در قوه قضاییه. این بی تناسبی میان فاجعه‌ی رخ‌داده با واکنش مسئولان را می‌توان در بحران‌های مشابه دیگر در سال‌های اخیر نیز مشاهده کرد؛ با کنار هم قرار دادن واکنش‌های مسئولان به فجایع سال‌های اخیر می‌توان به این نتیجه‌ی ناامیدکننده رسید که ما با یک «بی‌خیالی سیستمی» مواجه هستیم!

2ـ اجماعِ بی‌سابقه

پس از این رخداد غمبار صداهای اعتراضی به گشت ارشاد و در مرحله‌ی بعد اجبارِ حجاب بیشتر از قبل بلند شد. صداهایی که پیش از این نیز با هر حادثه‌ای که یک سوی آن قدرت‌نمایی گشت ارشاد بود از طیف‌های مختلف جامعه شنیده می‌شد اما این بار و با توجه به اینکه پای «خون» به میان آمده بود صداها بلندتر، هماهنگ‌تر و از سوی طیف‌های گونه‌گون‌تری شنیده می‌شد. این بار دیگر آنها که پرچم «من محجبه‌ام و با گشت ارشاد مخالفم» را به دوش داشتند هم‌پای آنها که برای نشان دادن اعتراض خود روسری از سر برداشته بودند در صف اول قرار گرفته بودند. این اجماعِ بی‌سابقه می‌توانست آن «خون» را پر ثمر کند اما …

3ـ رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود!

مسیر اعتراضی که با اجماعِ بی سابقه علیه گشت ارشاد و اجبارِ حجاب آغاز شده بود به مقصد ناکجاآباد کج شد و حالا دیگر نه از آن اجماع خبری هست و نه نشانه‌ای از پایان کار ارشادگران!

بسیاری از آنان که امیدی بیش از حد ظرفیتِ این اعتراض به آن داشتند از توجه و اندیشیدن به این پرسش که «چرا آن اجماع حداکثری بی‌سابقه به چنین وضعی دچار شد؟» فراری هستند اما واقعیت این است که اتفاقا از مهمترین پرسش‌های این صد روز همین سوال است که چرا معترضان به این روز افتادند؟! برای یافتن پاسخ صحیح به این سوال ضروری است که هاله‌ی قدسی که برخی به دور اعتراض و معترضان کشیده‌اند را پاک کرد و پذیرفت که جریان اعتراضی ریشه‌دار در «ایرانِ پس از سازندگی» که در سال‌های 78، 88، 98 و 1401 به خیابان آمد هم مانند حاکمیت مرتکب خطاهای تکراری عجیبی می‌شود که این جریان را به مقصد و مطلوب خود نمی‌رساند. شاید اگر در هر کدام از آن مقاطع زمانی که اعتراضی در خیابان شکل گرفت معترضان به جای انتخاب اهداف دست‌نیافتنی چند هدف کوچک دست‌یافتنی را برای خود انتخاب کرده بودند امروز، روز دیگری بود!

توضیح بیشتر آنکه برای مثال در همین اعتراضات صد روزه‌ی اخیر چنانچه معترضان تنها هدف خود را «پایان ماموریت گشت ارشاد» و یا «اصلاح قانون حجاب» و یا حتی «پایان حجاب اجباری» برگزیده بودند و تمام ظرفیت‌های خود را ذیل همین هدف‌ها گرد آورده بودند نه آن اجماعِ بی‌سابقه‌ی حداکثری هدر می‌رفت و نه ناامیدی پس از اعتراض ناکام و بی سرانجام به سراغ جامعه می‌آمد.

4ـ رنگین کمانِ اعتراضات

ساده‌ترین مواجهه با یک پدیده‌ی اجتماعی خطی دیدن آن و «یک کاسه کردن» وجوه مختلفش است. درباره‌ی اعتراض 1401 و معترضانی که در آن نقش‌آفرین بودند نیز این‌چنین است. بنا بر روایت رسمی معترضان بر دو گونه هستند، مزدورها و فریب‌خورده‌ها؛ روایت اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز تفاوت چندانی با روایت حکومتی ندارد و آنها نیز معتقدند همه‌ی معترضان، (و گاه حتی عوامانه گفته می‌شود «همه‌ی مردم») به دنبال انقلابی هستند که نظام سیاسی مستقر در ایران را سرنگون کند. هر دو نگاه در پی ساده‌سازی امری پیچیده برای دست یافتن به نتیجه‌ای از پیش تعیین شده است.

در حالی که در عالَم واقع وضعیت بسیار پیچیده‌تر از این ساده‌سازی‌هاست. معترضان 1401 نیز همچون معترضانی که در اعتراضات سال‌های قبل‌تر به خیابان آمدند طیفی رنگارنگ را با اهداف متفاوت تشکیل می‌دهند که گاه در مقابل یکدیگر هم قرار می‌گیرند اما در مقطعی از زمان دست به اقدامی مشترک (اعتراض) زده‌اند.

با این وجود به نظر می‌رسد که کسر قابل توجهی از معترضان سال‌های اخیر نسبت به اهالی «خیابان» در سال‌های 78 و 88 تفاوت‌هایی دارند که می‌باید به آن هم توجهی ویژه نشان داد.

یکم. معترضان ساکت: شاید بتوان گفت مهمترین طیف حاضر در اعتراضات سال‌های اخیر و به ویژه یکصد روز اخیر اتفاقا آنانی هستند که به هر دلیلی سکوت را برگزیده‌اند، آنها که قلب و روح‌شان با معترضانی است که در خیابان هستند اما به دلایلی همچون واهمه از برخوردهای احتمالی و یا ناامیدی از هر نوع کنشگری سیاسی و اجتماعی (اعم از حضور در اعتراضات و انتخابات) و یا محاسبه‌ی هزینه – فایده چنین کنشگری آنان را به این نتیجه رسانده است که امکان و توانی برای همراهی فیزیکی با اعتراضات نداشته باشند.

توجه به معترضان ساکت از دو جنبه حائز اهمیت است؛ نخست، عدم حضور آنان در اعتراضات می‌تواند سبب‌ساز ایجاد خطای محاسباتی در قدرت سیاسی حاکم شود که خطری جدی برای نظام تصمیم‌گیری کشور برای یافتن راه‌حل این بحران و موارد مشابه خواهد بود. و دو دیگر آنکه، معترضِ ساکت تجسم ‌انفعال سیاسی و اجتماعی است که مانعی بزرگ بر سر راه توسعه‌ی اقتصادی است. شهروندی که حق یا توان اعتراض را نداشته باشد و به انفعال کشیده شود نمی‌تواند به توسعه‌ی اقتصادی نیز کمکی کند و در نتیجه از این جنبه نیز توجه ویژه به معترضان خاموش دارای اهمیتی مضاعف است.

دوم. معترضان خشن: هنگامی که اعتراضات 78 و 88 را با آنچه در دی96 رخ داد و اعتراضات 98 و 1401 مقایسه می‌کنیم شاهد آن هستیم که در سال‌های اخیر بر خلاف گذشته معترضان در برابر، به موازات و گاه پیش از برخوردهای طرف مقابل دست به خشونت می‌زنند و هر چه به پیش می‌آییم میزان این خشونت‌آفرینی نیز بیشتر می‌شود. بسیاری بنا بر همان هاله‌ی قدسی که پیرامون اعتراض و معترض می‌کشند نسبت به بحث و بررسی این موضوع واکنشی منفی نشان می‌دهند اما واقعیت آن است که از قضا نقد و نفی خشونت‌ورزی بیشتر از آنکه عایدی برای حکومت داشته باشد به سود معترضان خواهد بود. مسئله یک «دو دو تا چهار تا» ساده است. خشونت‌ورزی اهل «خیابان» بیشتر از آنکه آسیبی به طرف مقابل وارد سازد ایجاد زمینه‌ی مناسب برای پاسخی با شدت خشونت بالاتر از سوی قدرت سیاسی حاکم است. از سویی دیگر هر آنچه شدت خشونت‌ورزی (اعم از رفتاری و گفتاری) در خیابان بالاتر برود همراهی با معترضان نیز کاسته خواهد شد که قاعدتا چنین اتفاقی مطلوب آنان که «خیابان» را برگزیده‌اند نخواهد بود.

سوم. معترضان نوجوان: وجه تمایز اعتراضات سال‌های اخیر با آنچه پیش‌تر از آن رخ داده است حضور مشهود نوجوانان است. نوجوانانی که زودتر از آنچه که باید به دنیای سیاست هُل داده شده‌اند؛ چه آن زمان که در صف‌های مدارس خود «مرگ بر» این و آن شعار می‌دهند و «سلام فرمانده» می‌خوانند و چه زمانی که خود را موظف به شرکت در اعتراض خیابانی می‌بینند. با هر خوانشی از جامعه، سیاسی شدن زودهنگام افراد آن هم در سن نوجوانی و گاه کودکی آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به بار خواهد آورد. از همین رو به نظر می‌آید که واکاوی آنچه نوجوانان را به این نقطه رسانده است اهمیتی جدی دارد؛ واکاوی از جنس بررسی‌های علمی جامعه‌شناسانه و روانشناسانه و نه برخورد قضایی و هدایت آنان به پشت میله‌های زندان!

5ـ همان همیشگی!

درباره‌ی مواجهه‌ای که نهادهای قدرت با اعتراض 1401 داشتند سخن چندانی نمی‌توان گفت؛ نه صرفا به دلیل محدودیت‌های گفته و ناگفته‌ی رسانه‌ای بلکه از آن جهت که اتفاق جدید و ویژه‌ای رخ نداد و همان که در سال‌های 78، 88 و 98 دیده و شنیده‌ایم اتفاق افتاد. همان گفتارها و همان رفتارها، بی توجه به اینکه اگر همان همیشگی قرار بود علاج دردها باشد، بعد از گذشت این همه سال، بیمار درمان شده بود!

6ـ برخورد!

درباره‌ی برخوردهای صورت گرفته از سوی نهادهای ذی‌ربط با آنچه در خیابان‌ها گذشت چند نکته‌ی کوتاه قابل بیان است:

یکم. این بار و با فراگیرتر شدن استفاده از شبکه‌های اجتماعی بر خلاف سال‌های دورتر خطاهای ماموران در برخورد با اهل «خیابان» در برابر دیدگان همگان قرار گرفته بود اما با وجود این تغییر آشکار، خبری از سیاستی متناسب با آن نبود و «پلیس‌نما» کلیدواژه‌ی توجیه شد و در بهترین حالت اندک اطلاعیه‌های کلیشه‌ای درباره‌ی «برخورد با خطاکاران» منتشر شد که البته از نتیجه‌ی همان‌ها هم خبری نیست.

دوم. تعداد جانباختگان (حتی بر اساس همان آمار رسمی اعلام شده از سوی شورای امنیت کشور که بالغ بر 200 نفر است) باز هم ناامیدکننده بود و حاکی از آنکه هنوز و همچنان ضرورت نحوه‌ی صحیح مواجهه با اعتراض به شکلی که کمترین آسیب جانی را به همراه داشته باشد مورد توجه جدی تصمیم‌گیران قرار نگرفته است. بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده در یکصد و چند روزی که از اعتراضات گذشته است 53 مامور (اعم از پلیس، بسیج و دیگر نهادها) جان باخته‌اند، 25 شهروند در «پروژه‌ی کشته‌سازی دشمنان» جان خود را از دست داده‌اند و 122 نفر دیگر باقی‌مانده نیز قاعدتا از اهل «خیابان» بوده‌اند که جان‌شان گرفته شده است.

سوم. مواجهه‌ با رسانه‌ها نیز به غیرحرفه‌ای‌ترین شکل ممکن صورت گرفت. برخوردهای صورت گرفته با تعداد قابل توجهی از خبرنگاران و از آن ناامیدکننده‌تر توجیه‌های عجیب مطرح‌شده برای چنین برخوردهایی از یکسو و ایجاد محدودیت برای انعکاس صدای اعتراضی موجود در جامعه و آنچه که پیرامون این صدا رخ می‌داد از سوی دیگر سبب آن شد که هم اعتماد مردم به نظام سیاسی و رسانه‌های داخلی که ذیل قوانین آن مشغول فعالیت هستند بیش از پیش آسیب ببیند و هم سرعت انتقال مرجعیت خبری و رسانه‌ای از داخل به خارج دو چندان شود.

چهارم. آنچه در اعتراضات 1401 می‌گذشت بسیار بیشتر از رخداد دی 96 و اعتراضات آبان 98 به دغدغه‌های طبقه‌ی متوسط گره خورده بود و در نتیجه اهالی فرهنگ و هنر (و حتی ستاره‌های ورزشی) نیز گسترده‌تر از قبل به میدان آمدند تا در حد توان خود با اعتراض شکل‌گرفته همراهی نشان دهند. در واکنش به نحوه‌ی مواجهه‌ی «سلبریتی‌ها» با اعتراضات سیاسی و اجتماعی 1401 دو صدا از حاکمیت شنیده شد. صدای نخست تاکید رهبری نظام بر این نکته بود که در برابر چنین موضع‌گیری‌هایی «نباید حساسیت به خرج داد» و صدایی دیگر که از سوی برخی نهادها شاهد بوده و هستیم که باعث به وجود آمدن التهابات جدی میان حاکمیت و اهالی فرهنگ شده و شکاف همیشگی میان دو طرف را بیش از پیش تعمیق کرده که به سختی می‌توان آن را ترمیم کرد. فارغ از آنکه چه تحلیلی پیرامون عملکرد چهره‌های مشهور فرهنگی، هنری و ورزشی در اعتراضات 1401 داشته باشیم به نظر می‌آید بی توجهی برخی تصمیم‌گیران عمدتا امنیتی به تاکید رهبری مبنی «بی اهمیت» بودن این موضوع و عدم ایجاد «حساسیت» پیرامون آن هزینه‌های گزافی را به کشور تحمیل خواهد کرد که هنوز به آن توجه نشده است و حرکت در مسیر خطا ادامه دارد!

پنجم. دانشگاه‌ها نیز به همان دلیل پیش‌گفته پر رنگ‌تر از اعتراضات سال‌های اخیر به میدان آمده و به یک معنا شاهد زنده شدن دوباره‌ی دانشگاه هستیم. در برابر ایجاد «زندگی» در دانشگاه، «آزادی» آن دچار تحدید و تهدید شده است. واقعیت این است که مواجهه‌ی نظام سیاسی با دانشگاه در همه‌ی این سال‌ها مواجهه‌ای متناقض بوده است به شکلی که از یک طرف با گسترش فضاهای دانشگاهی در پی افزایش جمعیت دانشجو بوده و از طرف دیگر ظرفیت کافی برای پذیرش صدای این جمعیت عظیم که اکثریت آنان نیز در نقطه‌ی مقابل خواسته‌های تصمیم‌گیران سیاسی و فرهنگی کشور هستند را در خود ایجاد نکرده است. ریشه‌ی نحوه‌ی مواجهه‌ای که از تیر 78 تا امروز با دانشگاه شده و می‌شود نیز در همین موضوع نهفته است.

7ـ نه به آن شوری شور، نه به این بی نمکی!

این یک واقعیت تلخ است که در توصیف اعتراضات 1401 شاهد بزرگنمایی و کوچک‌نمایی هستیم. بزرگنمایان اعتراضات اخیر تاکید دارند که این یک خیزش سراسری است که مردم ایران برای ایجاد انقلابی دیگر به راه انداخته‌اند و به زودی زود «اینها خواهند رفت». از سوی دیگر کوچک‌نمایان نیز سخت مشغول کار هستند تا خالی شدن خیابان را مترادف پایان اعتراض و «جمع شدن فتنه و آشوب» بدانند.

واقعیت اما این است که این رزوهای ایران نه آبستن انقلابی دیگر است و نه نشانه‌ای از پایان اعتراض در آن رویت می‌شود. نارضایتی و اعتراض در حوزه‌های مختلف آشکارتر از آن است که نیازی به ارائه‌ی سند و مدرک داشته باشد و تنها کافی‌ست که مسئولان امر با گوش و چشم باز چند قدمی در هر نقطه از کشور با مردم عادی کوچه و بازار راه بروند تا ببینند که این کشور آرام ندارد!

8ـ این صدای بلند «نه»!

با کاهش حضور خیابانی معترضان، حالا این نیروهای سیاسی هستند که دست به قلم برده و به تصمیم‌گیران نظام به زبان اشاره و کنایه و یا صریح و مستقیم خطرات ادامه‌ی این مسیر حکمرانی را گوشزد می‌کنند و خواستار تغییر می‌شود.

با نگاهی به آنچه از سوی نیروهای سیاسی مختلف مطرح می‌شود می‌توان به این نتیجه رسید که از اپوزیسیون تا مدافعان نظام، از آنان که به اجبار یا اختیار در خارج از کشور هستند تا آنان که نزدیک‌ترین‌ها به نهادهای قدرت محسوب می‌شوند در این موضوع که مسیری که در آن هستیم ایران را به مقصد مطلوبی نمی‌رساند به اشتراک نظر رسیده‌اند و هم‌آوایند. این انرژی و ظرفیت فوق‌العاده و کم سابقه‌ای است که دست‌کم بر روی کاغذ و به شکل بالقوه می‌تواند صدای «نه» را بلندتر از قبل به گوش تصمیم‌گیران کشور در نهادهای مختلف اعم از اجرایی، تقنینی، قضایی و نظامی برساند.

9ـ روزهای تلخ معترضان

از این واقعیت تلخ نیز گریزی نیست که معترضان (مردمان بی نام و نشانی که در خیابان بوده‌اند) روزهای تلخی را می‌گذرانند. معترضانی که بر اثر خطای محاسباتی خود و یا تحت تاثیر جوّسازی رسانه‌های مدعی همراهی با اعتراضات تصور می‌کردند دو قدم تا پیروزی فاصله دارند اما حالا می‌بینند که نه در خیابان‌ها خبری هست، نه فراخوان‌های اعتصاب کارکرد واقعی خود را دارد و نه تغییری هر چند ناچیز و اندک در سیاست‌های جمهوری اسلامی رخ داده است؛ گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته است! اینکه این معترضان ناامید در آینده و در اعتراض بعدی چه کنشی از خود نشان دهند مشخص نیست اما به نظر می‌آید که با توجه به تجربه‌ی ناکام در 1401 کسر قابل توجهی از آنان به معترضان خاموش که خواسته یا ناخواسته رو به سوی انفعال آورده‌اند افزوده خواهند شد.

10ـ انگار نه انگار!

با هر عینکی که به رخدادهای یکصد و چند روز اخیر بنگریم منطقا و قاعدتا می‌بایست دست‌کم شاهد چند تغییر جزیی و اندک و حتی ظاهری در تصمیمات اجتماعی و سیاسی حاکمیت می‌بودیم اما تا امروز که خبری از هیچ تغییری نیست و «قطار» حضرات تصمیم‌گیر با همان سرعت قبل و به سوی همان مقصد قبل در حال حرکت است و انگار نه انگار!


منبع: ensafnews-388953

برچسب ها
نسخه اصل مطلب