همان است که بوده
مقام کبابی که دستهای پرگوشتشان بر روی سیخها ماندگار باد، چندی پیش شاید همین چند ساعت قبل، شاید هم چند دقیقه قبل درباره مواردی صحبت کردند که کمی تا حدودی نادر بود اگرچه نادرشاه نبود! ایشان به من کمترین که نیم من هم نیستم، گفتند: من (اینجا منظور خودشان بودند که چند من هستند) بیش از تو میدانم کار در این کبابی چقدر زحمت دارد! و گفتند که چه زحمتها کشیدهاند و چه خوندلها خوردهاند که این کبابی روی پای خودش ایستاده است. البته من هنوز در ایستاده بودن آن شک دارم؛ ولی قسمت روی پای خودش را شک ندارم. بعد در مدح دستان چرب، منظور دستان خودشان بود و برتری آن بر دستان خشک، منظور بقیه بود، کلی داد سخن راندند آن هم با گواهینامه پایه 1. همه را گفتند تا در آخر به من که البته بارهاوبارها شفاهی و مکتوب اعلام کردهام که عددی نیستم بگویند باید بروی کتاب بخوانی! آن هم چه کتابی! از یک نویسنده زن یهودی آلمانی - آمریکایی! کمی به ما برخورد و شاید نرویم کتاب را بخوانیم؛ ولی توضیحات مقام کبابی را برای شما هم نقل میکنیم شاید شما هم قانع شدید و نخواستید و نرفتید این کتاب نویسنده زن یهودی آلمانی - آمریکایی را بخوانید. اگر هم رفتید به من ربطی ندارد و کبابی هیچگونه مسئولیتی بابت عوارض جانبی آن را برعهده نمیگیرد! مقام کبابی گفتند: کتاب «وضع بشر»، یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین آثار هانا آرنت فیلسوف آلمانی است که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. کتابی سرشار از نگرشهای غیرمنتظره که از بسیاری وجوه به زمان حال بیشتر تناسب دارد. هانا آرنت در این کتاب زندگی وقف عمل را در برابر زندگی وقف نظر موضوع تأملاتی قرار میدهد که خواننده را نیز به تأملی دیگر در این زمینه فرامیخوانند. او ضمن شرح مفاهیم زحمت، کار و عمل و جایگاه آنها در وضع بشر، با نگاهی تاریخی سیر آنها را تا روزگار ما پی میگیرد و نشان میدهد که از دوران یونان باستان تا امروز (البته همان روزی که کتاب نوشته میشده و ربطی به امروز کبابی ندارد) رویکرد ما به زندگی وقف عمل چه فراز و فرودها و تغییراتی به خود دیده است. حالا خودتان قضاوت کنید که چرا من نمیخواهم ... اصلا شما چه کاری به تصمیم من کمترین دارید. مشکلاتی که آرنت در این کتاب به آنها میپردازد، هنوز هم گریبانگیر جامعه انسانی هستند: کاهش استقلال انسانها و آزادیهای سیاسی، و تناقضی مبنی بر این که هر چه تواناییهایمان از طریق دستاوردهای فناورانه و انسانشناسانه افزایش مییابد، کمتر و کمتر میتوانیم بر عواقب کارهایمان کنترل داشته باشیم. حالا میگویید نویسنده این کتاب کیست؟ من نمیدانم؛ ولی مقام کبابی میگفت: هانا آرنت، زاده 14 اکتبر 1906 و درگذشته 4 دسامبر 1975، فیلسوف و تاریخنگار آلمانی - آمریکایی بود. آرنت در لیندن واقع در نزدیکی هانوفر و در یک خانواده مرفه یهودی به دنیا آمد. او پس از پایان دوره دبیرستان، در 18 سالگی وارد دانشگاه ماربورگ شد و تحصیل خود را در رشتههای فلسفه، ادبیات یونان و الهیات مسیحی آغاز کرد؛ ولی پس از مدتی، درس و تحصیل را رها کرد و به دانشگاه هایدلبرگ رفت. آرنت که از دوران تحصیل در دانشگاه هایدلبرگ به بعد به یکی از بانفوذترین و خوشفکرترین رهبران چپ آلمان بدل شده بود، از مخالفان سرسخت نازیها و از مدافعان شوراهای انقلابی چپ بود. او در سال 1929 به برلین رفت و نخستین کتاب خود را منتشر کرد. آرنت سالها در دانشگاههای ایالات متحده در رشته تئوری سیاسی تدریس کرد و از چندین کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت. البته وضع بشر را نمیدانم امروز چقدر با روزگار نوشتن کتاب فرق کرده است؟! اما وضع کبابی همان است که بوده.