جستجو
رویداد ایران > رویداد > من تا ابد هرمزگانی‌ام

گفتگو با معصومه امیرزاده، نویسنده

من تا ابد هرمزگانی‌ام

معصومه امیرزاده گشوئیه متولد سال 1362، نویسنده رمان‌هایی چون پس از خورشید و مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم، مهمان این شماره رویداد امروز است.

 

معصومه امیرزاده گشوئیه متولد سال 1362، نویسنده  رمان‌هایی چون پس از خورشید و مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم، مهمان این شماره رویداد امروز است. استفاده از خرده‌فرهنگ‌ها، آداب‌ورسوم و بهره‌برداری درست از موقعیت، جغرافیا، اقلیم در کنار شناخت ابزار داستان، از او نویسنده‌ای بومی ملی ساخته است. پاسخ‌های این نویسنده هرمزگانی را با هم می‌خوانیم:

معصومه امیرزاده را چقدر می‌شناسید؟ 

همیشه معرفت نفس به‌عنوان بهترین علم شناخت می‌شود و همواره ما دنبال این هستیم که چیزی بیشتر را از آن چیزی که می‌دانیم از خودمان بدانیم. در برهه‌ای از زندگی آدم احساس می‌کند خیلی خودش را می‌شناسد و یک ذات باثباتی دارد که حدودش و ثغورش کاملا مشخص است و می‌تواند بگوید که من این هستم. ولی توی سن الان من که در آستانه چهل‌سالگی‌ام دیگر نمی‌توانم بگویم خودم را کامل می‌شناسم، یک شناخت نسبی، مثل دوستی که خیلی باهاش هم‌جوار و همراه بودی و خیلی از علایق و سلایقش را می‌دانی؛ اما همواره ممکن است دست‌به‌کاری بزند که تو را شگفت‌زده کند!

چه شد که امیرزاده وارد حوزه نوشتن شد؟ نخستین کار جدی او چه بود؟

اگر منظورتان از نوشتن همین نوشته‌های روزمره باشد بچه‌هایی که یک ذوق ادبی دارند از کودکی بعدازاین که دیگر الفبا را یاد گرفتند ناخودآگاه سرریز می‌کنند و کلمات آن‌ها را مجبور می‌کند که بنویسند و به وجود بیاورند. برای من هم از همان سال دوم سوم دبستان نوشتن شروع را کردم و دفترچه‌های یادداشت کوچک و انشا و مقاله و روزنامه و خبرگزاری‌ها همین‌جور گسترش پیدا کرد تا رسید به سرزمین داستان. من الان کارهای زیادی در کارنامه‌ام دارم در حوزه ترجمه، حوزه تألیف هم چند تا هست و هرکدام در یک فضا هست. مثلا «عشق یک اتفاق نیست» شعر سپید است، «جلوه‌های کلام امیرالمؤمنین در سخن سعدی» یک کار پژوهشی است، «من خواب‌دیده بودم»، مستند داستانی است، «نهنگ» داستان است. من نهایتا سرزمین خودم را در داستان پیدا کردم و برای من شاید بشود گفت نهنگ که آخرین کارم هست جدی‌ترین کارم تا الان بوده؛ اما ولی در برهه‌های مختلف زمانی هرکدام از این کارهایی را انجام می‌دادم به گمانم خودم کار جدی برایم بوده است.

 

امیرزاده تاکنون نوشتن برای فضای مجازی را هم تجربه کرده است؟ به نظر او این فضا چقدر می‌تواند به داستان‌نویسان کمک کند؟

من به‌شدت این فضای مجازی را تجربه کرده‌ام. ما یک گروهی داشتیم و داریم در فضای مجازی به اسم قلمداران که چهارتا نویسنده آنجا می‌نوشتیم و من نوشتن را اصلا از فضای مجازی شروع کردم من اول پس از خورشید را در یک کانال تلگرامی منتشر کردم و بعد نشر نیستان ارسال کردم و آنجا چاپ شد و همین‌طور نهنگ را هم اول در فضای مجازی نوشتم و بعد برای ناشر فرستادم. من خیلی این فضا را دوست دارم و برایم خیلی برکات داشته است. شاید تفاوت نویسنده‌ای که مجازی می‌نویسد با نویسنده که به‌اصطلاح کتاب چاپ می‌کند مثل فرق بین کسی است که فیلم بازی می‌کند با تئاتر. تئاتر همان لحظه از میمیک صورت مخاطب می‌فهمی که دارد چه اتفاقی می‌افتد؛ ولی آن‌کسی که فیلم بازی می‌کند حالا تا مونتاژ شود تا به روی پرده سینما برود و واکنش مردم را بگیرد؛ یعنی هم او با مردم غیرمستقیم ارتباط دارد و هم مردم با او غیرمستقیم. اما در فضای مجازی این امکان وجود دارد که شما هر قسمتی را که ارسال می‌کنی مثلا ما یک تالار نقدی داشتیم همان شب راجع به آن حرف زده می‌شد نقد می‌شد و این خیلی فضای شیرین و جالبی است و به گمان من فضای مجازی فضای کار دارد و امکان حضور ما در آنجا خیلی فراهم و میسر است. صدالبته که آفت‌هایی هم هست که باید مراقبت کرد.

داستان‌نویسی آیا آموزش دادنی هست؟ استادان امیرزاده در داستان‌نویسی چه کسانی بوده‌اند؟ آن را به کسی هم آموزش داده است؟

بله من معتقدم که داستان‌نویسی را می‌شود آموزش داد، مثل هر علم دیگر می‌توانید آموزش بدهید ولی نمی‌توانید داستان‌نویس تولید بکنید. شما می‌توانید به‌عنوان یک تئوری به یک نفر بگویید که مثلا تعلیق این است و او هم تعریف تعلق را یاد بگیرد؛ ولی حالا این که برود پیاده بکند همان بحث است که می‌گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون‌جگر شود؛ یعنی خیلی کار دراز و زمان‌بری است.

شما بیشتر یک نویسنده هرمزگانی هستید یا تهرانی؟ 

اگر منظور شما اصالت خانوادگی و مثلا حتی هویت فکری است من یک نویسنده هرمزگانی‌ام تا ابد! نمی‌توانم دیگر محل تولدم را عوض کنم و هویت فکری هم ازاین‌جهت که تهران را یک میعادگاهی نمی‌دانم که همه بیایند به سمتش و یا اینجاست یک ایده آلی هست که ما خودمان را به آن منصوب کنیم. اتفاقا برعکس گمان من این است که گنجینه‌های زیادی در شهرستان‌ها هست که می‌شود آن‌ها را بروز داد و هرمزگان هم‌ظرفیت‌های داستانی عظیمی دارد. صراحتا می‌توانم بگویم من تا ابد هرمزگانی‌ام حتی اگر در تهران دفن بشوم! هیچ‌وقت با بندری سر شهرش ازش سؤال نکنید، این شوخی ندارد. هرمزگانی‌ها و اساسا جنوبی‌ها بسیار ناسیونالیسم هستند. خیلی به شهر خودشان می‌نازند و خیلی عرق جنوبی دارند و نه‌تنها ما هرمزگان را بلکه خوزستان، بوشهر و فضای جنوبی را از آن خود می‌دانیم و خودمان را هم از آن سرزمین و اقلیم می‌دانیم.

زادبوم در کار شما چقدر حضور دارد؟ 

در «پس از خورشید» هم فضای من جنوب بود؛ یعنی از هرمزگان سفر خورشید و خسرو شروع شد و در خوزستان به اتمام می‌رسید. در «نهنگ» هم همین‌طور که فضای جنوبی داشتیم که محل زندگی مستوره بود و بعد محل تهران را داشتیم که محل بعد ازدواجش بود. محل تولدش هرمزگان بود. این را خیلی دوست ‌دارم که این کار را حفظ کنم و احتمال زیاد کار بعدی هم باز مکانش هرمزگان باشد. من خیلی دوست دارم که اقلیم و به‌خصوص هرمزگان در کارهایم حاضر باشد. احساس می‌کنم که فرق منی که در یک اقلیمی که دریا حضور دارد، جزیره دارد، بندر هست، خور هست، ماهیگیری هست با کسی که در آپارتمان بزرگ‌شده باید ما دوتا بازنمایی فضاهای داستانی‌مان متفاوت باشد و من باید از این ظرفیت به نفع هم‌داستان و ادبیات و هم به نفع استان خودم استفاده کنم. یعنی مثلا ما در پس از خورشید بخشی از تاریخ انقلاب را داشتیم و مردمانی که در انقلاب‌ها از آن‌ها نامی برده نمی‌شود. این‌ها ظرفیت‌هایی است که وجود دارد که باید بیان بشود. پس به نفع استان هم هست. خود شخصیت مستوره به‌عنوان یک دختر هرمزگانی شخصیت برآمده، مستقل و قابل‌توجه است. می‌تواند دخترهای جنوب را نمایندگی بکند. می‌خواهشم بگویم که این استفاده از اقلیم خیلی ظرفیت هم برای مبدأ نویسنده ایجاد می‌کند هم برای خود داستان.

داستان «پس از خورشید» چیست؟

داستان پس از خورشید داستان مردی است که از هرمزگان به خوزستان می‌رود و ازآنجاکه علاقه‌مند به دخترعمه‌اش هست او را هم با خود همراه می‌کند. داستان حدود سال‌های ۳۷ تا ۴۲ در خوزستان سپری می‌شود. زمانی که حزب توده آنجا فعال است و او یک درگیری‌هایی با احزاب اسلام‌گرا و حزب توده خواهد داشت و یک داستان عاشقانه که مرتبط با سبک زندگی هست را می‌خوانیم که یک بستر تاریخی و انقلابی دارد.

مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم. از کجا شروع شد و چگونه شکل گرفت؟ آدم‌های این داستان چقدر در اطراف شما وجود دارند؟ 

مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم؛ چون داستان فرزندآوری مادران فرهیخته و مادران فعال اجتماعی است؛ یک دغدغه اجتماعی بود که مدام به من می‌رسید و من می‌دیدم که همواره خانم‌هایی که در اطراف من هستند، در دوگانه‌ای دست‌وپا می‌زنند که بچه بزرگ کنم یا به فعالیت اجتماعی برسم؟ کدام بر کدام اولویت و ارجحیت دارد؟ و اگر که مثلا رشدم را متوقف کنم و بنشینم توی خانه چه اتفاقی در انتظار من هست؟ اگر برم بیرون بعدا از این که کودکی ندارم آیا پشیمان نخواهید شد؟ و انبوه سؤالاتی که در حوزه فرزندآوری وجود داشت و در نسبت با رشد زن و اجتماع مطرح می‌شد، این موقعیت را ایجاد کرد که وارد این سوژه بشوم. ازاین‌جهت تجربه زیسته خودم هم همراهیم می‌کرد. من هم یک فعال اجتماعی بودم که خانه ماندن و خانه‌نشین بودن و فرزندآوری را انتخاب کرده بودم. به طرز عجیب و حیرت‌آوری بازخوردهایی از آن گرفتم و همه می‌گفتند امیریل و مستوره ماییم. حتی بعضی‌ها با تعجب به من گفتند که ما داستان زندگی‌مان را برای کسی تعریف نکردیم از کجا نوشته‌اید؟ این خیلی برای من شیرین‌ بود از این بابت که این‌قدر مخاطب باشخصیت همزادپنداری می‌کند؛ یعنی پس می‌شود گفت که ما احتمالا تعداد زیادی مستوره و امیریل در ایران داریم.

کار برای کودکان و نوجوانان چه فرقی با کار برای بزرگسالان دارد؟ 

کار برای کودک و نوجوان به نظر من خیلی سخت‌تر از کار برای بزرگ‌سال هست. به دلیل اینکه ما الان خودمان بزرگ‌سال هستیم و در متن جهان خودمان زیست می‌کنیم و از کودکی فاصله گرفته‌ایم و این بار گذر ایام روی خاطره‌های ما، عواطف ما، هیجانات ما نشسته و ما دیگر آن را به فراموشی سپرده‌ایم. حیرتی که از دیدن شاپرک بهمون دست می‌داد، تعجبی که از طلوع خورشید می‌کردیم، اندوه‌های کوچکی که در آن لحظه‌هایی که به دل می‌بردیم احساس می‌کردیم چقدر بزرگ هستند و هرگز تمام نمی‌شود، شادی‌هایی که در واقع قاه‌قاه جان بود و خیلی برای ما واقعی می‌نمود و تمام‌نشدنی می‌نمود، ما این‌ها را درگذر زمان فراموش کرده‌ایم. وقتی‌که می‌خواهی برای کودک و نوجوان بنویسی باید همواره این کودک درون فعال و پویا داشته باشی. به‌اضافه که این کودکی که ما سپری کردیم با دوره کودکی بچه‌های الان متفاوت است. از جهت گمانم این است که هزار نکته باریک‌ترازمو اینجاست و برای بچه‌ها و نوجوانان خیلی نوشتن کار سختی است.

کتاب‌های خوب کودک و نوجوان ما بیشتر تألیفی هستند یا ترجمه؟ چرا؟

کتاب‌های خوب دارد اضافه می‌شود قبلا شاید پنج سال پیش هم این‌جور بود که بیشتر بازار، بازار ترجمه بود. حالا خدا را شکر الان خصوصا توی این چند ۴-۵ سال اخیر خیلی آثار خوبی در زمینه کودک و نوجوان تولیدشده و می‌بینم که بچه‌ها رغبت نشان می‌دهند و داستان‌ها را دنبال می‌کنند. اما بازار ترجمه هم که بعضا خیلی هاشون کارهای بسیار ضعیفی هستند نیز بسیار گرم است.

مترجم کتاب کودک چه چیزهایی بیشتر از یک مترجم دیگر باید بداند؟

اگر به‌واسطه آن تجارب من در حوزه ترجمه دارید، این سؤال‌ها را می‌پرسید من خودم را مترجم نمی‌دانم. تجربه‌ای بود که در دوره‌ای که خانه‌نشینی بودم و بچه داشتم به آن مشغول بودم. من با سرزمین مترجم بودن خیلی فاصله‌دارم و کسی که کار ترجمه انجام می‌دهد باید زبان مقصد را خوب بشناسد و مثل یک بومی بتواند اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها، مکان‌ها، نسبت‌های معنامندی که بین آدم‌ها و مکان‌ها هست و خیلی چیزهای دیگری را درک کند که من به این درجه از درک در آن زمان نرسیده بودم؛ اما یک تلاشی بود که من در زندگی خودم برای حفظ پویایی خودم می‌کردم و بالاخره یک آثاری هم تولید شد.

آدم‌های داستان‌های شما چقدر در اطراف خواننده و شهر وجود دارند؟

بعضی هاشون خیلی هستند بعضی هاشون کمند، مثلا خود خورشید، خود خاتون نسل زنان خردمندی هستند که پیرند و باید از آن‌ها یاد گرفت و به‌نوعی دارند انگار محو می‌شوند و ما دیگر کمتر از وجودشان بهره‌ می بریم. نه اینکه ما در جامعه‌مان پیر نداریم؛ نقش هادی بودن و شبیه پیامبرانی در یک قوم رفتار کردن، به‌واسطه همین سرعت تغییر و تحولات کمرنگ می‌شود یا مثلا از آن‌طرف آدم‌های مثل مستوره و امیریل در جامعه مذهبی زیاد هستند. فتانه را شاید بشود دید؛ آدم‌هایی که تلاش می‌کنند مبتنی بر غریزه تصمیم می‌گیرند درواقع و غرایز شون آن‌ها را به ورطه هلاکت می‌اندازد. به نظرم آدم‌های دور از دسترسی تا الان نبوده اند. 

روایت شما از زنان چه تفاوتی با دیگر روایت‌های موجود از زن دارد؟ 

تلاش من این بوده که این روایتف روایت متفاوتی باشد. یعنی از یک‌سو درد نهفته در ناخودآگاه جمعی زنان بیان شود؛ اما درعین‌حال امید و خردمندی او هم دیده بشود. من خیلی معتقدم که در ادبیات به تولید زن‌هایی که پیش‌برنده هستند و به قدرت نرم خودشان آگاه‌اند و معتقدند که توان راهبری و توان تولید فضای اجتماعی جدید را دارند و آدم‌هایی که یک گام جلوتر از بقیه هستند؛ نیازمندیم. من به این زن‌هایی که زنانگی را در تضاد با رشد اجتماعی نمی‌بینند؛ بین دوگانه خانه و اجتماع نمی‌مانند، یعنی می‌دانند که هم باید ریشه‌های محکمی در خانه داشته باشند؛ هم میوه‌های پرثمری در اجتماع و به درک و هویت درخت پرثمر بودن رسیده‌اند.

برای نوشتن کارهای داستانی، چقدر پژوهش می‌کنید؟

من زمان زیادی را برای کار پژوهش صرف می‌کنم؛ یعنی طوری فیش‌برداری می‌کنم و برای مطالعه کتاب‌های جانبی وقت می‌گذرانم که از دل فیش‌های که برای نهنگ درآورده بودم سه چهارتا کارگاه آموزشی دیگر جداگانه می‌شد استخراج کنیم. خیلی راحت در حوزه‌های روانشناسی به تسلطی رسیده بودم. هم به پژوهش میدانی و رفتن و دیدن آدم‌ها و هم پژوهش کتابخانه‌ای، مصاحبه، دیدن فیلم، شنیدن موسیقی و هرآنچه کمک کند که تصویر واضح‌تری در ذهن نویسنده باشد و انتخاب‌های موقعیتی بهتری خواهد داشت؛ معتقدم. یک حرفی را رابرت مک کی می‌زند می‌گوید: نویسنده‌های ضعیف جهان وسیعی را برای خود انتخاب می‌کنند و در آن جهان وسیع غور می‌کنند؛ ولی نویسنده‌های حرفه‌ای میان جهان داستان خودش را کوچک می‌کنند؛ ولی با پژوهش بر آن جهان کوچک فائق می‌آیند و مسلط بر این جهان هستند. پژوهش برای تسلط نویسنده بر جهان داستانش خیلی کمک‌کننده است.

دوست دارید کتاب‌هایتان را چه کسانی بیشتر بخوانند؟

نمی‌توانم به قشر خاصی اشاره کنم بگویم فلان قشر. چون‌که برای مردم به معنای تمام کلمه مردم می‌نویسم؛ ولی ناخودآگاه شاید ادبیات هر نویسنده قشر مخصوصی را بیدار کند و یک قشر خاصی مطالبه‌گر آن ادبیات باشند. شاید بشود گفت کتاب‌هایی را که من نویسم شاید برای عموم مردم جالب و جذاب نباشد یک خورده به سمت قشر تحصیل‌کرده و یا چیزی شبیه به این برود.

دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه می‌دانید؟ سهم نویسندگان دراین‌بین چقدر است؟

واقعیت این است که ما امروز بیشتر از قبل کتاب می‌خوانیم؛ ولی کتاب خیلی گران است و الان وضعیت اقتصادی مناسبی نیست و خانواده برایش سخت است که کتاب بخرد. خرید کتاب بحث خیلی مهمی است و اقتصاد به این موضوع خیلی ضربه می‌زند. من نمی‌گویم که نویسنده‌ها در این زمینه مقصرند به دلیل این‌که الان تنوع بازار کتاب بالاست و هرکسی هر چیزی بخواهد شاید بتواند بهش برسد. مهم‌ترین مسئله همین اقتصاد است؛ چون از جهت نیاز حداقل قشر فرهیخته به این نیاز رسیده‌اند.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.