نشانی ذغالفروشی
مقام کبابی به من، توجه کنید به من که هیچ جایی محسوب نمیشوم دیشب گفتند: اسطوره کبابی! فکر کردم یک شوخی در حد تیم ملی در آستانه اعزام به بازیهای جام جهانی است؛ ولی وقتی امروز صبح، دوباره آن را تکرار کردند، هیچ جوابی نداشتم که بدهم و تنها و تنها درست مثل فیلم سینمایی تنهای تنها، در چشمان ایشان آنقدر نگاه کردم که چشمم زغالی شد و نزدیک بود، اصلا چیزی نزدیک نبود چشمم هم زغالی نشد که نشد، چون خودشان قبل از هر اتفاق و تغییر رنگی، داد زدند و گفتند تو اسطوره زغال کبابی هستی و من خوشحال شدم و به کارم ادامه دادم چنان که نه خانی آمده بود و نه خانی رفته بود! همانطور که زغال را داشتم آماده میکردم و نزدیک بود که زغال صورتش را با آتش سرخ نگاه دارد، به ایشان گفتم: اسطورههای مهمی از تمدنهای مختلف جهان سیاه چهره بودهاند. اصلا در بین اسطورهها، نژادپرستی و آپارتایت چندان وجود نداشته است. شاید آن اسطورهها نیز یک نوع اسطوره زغالی بودهاند و گفتم که خیلی خوشحال هستم بابت این که مانند همین مبارک خودمان که در نزدیک نوروز سروکلهاش پیدا میشود، زغالی شدهام و هی گفتم و ایشان سکوت کردند. البته سرم را که بالا کردم دیدم ایشان رفتهاند پشت میز نشستهاند و دارند کتاب میخوانند! اگر برعکس بود ایشان داد میزدند البته از آن فریادهای دوستداشتنی که الان مشتری میآید، این کار برای شب و توی خانه خوب است. ولی من صدایم را صاف کردم و همانطور که میدانستم مشتری خیلی مهم است، گفتم: آفرین به شما! چقدر خوب که کتاب میخوانید! حالا این چه کتابی هست؟ و ایشان گفتند: کتاب درباره تاریخهایی که داستان دارند و داستانهایی که تاریخ دارند، نوشته و تنظیم شده است. من که عاشق تاریخ و داستان بودم گفتم: میشود بیشتر توضیح بدهید. ایشان کتاب را بستند و آمدند کنار من و درست بالای سر زغالها و گفتند: بیش از صدسال است که از عمر دانش اسطورهشناسی میگذرد، در این بازه دانشمندان و نظریهپردازان مختلفی در جهان و از زوایای گوناگونی به مقوله اسطوره نگاه کردهاند و نظریهپردازی کردهاند درست مثل من و تو که از زاویههای گوناگون به این زغال و کباب نگاه کردهایم. طاقت نیاورم و گفتم به ما چه ربطی دارد؟ به تاریخچه ربطی دارد؟ به داستان چه ربطی دارد؟ و ایشان همان توضیحات را مانند گوینده اخبار ادامه دادند: کتاب «گستره اسطوره» مخاطب را با برخی از زوایای متعدد این دانش و فهمهای متنوع از مقوله اسطوره آشنا میکند. در این مجموعه دوازده گفتوگوی «محمدرضا ارشاد» در باب اسطوره با صاحبنظران و با این موضوعات به طبع رسیده است: «تحول اسطورههای ایرانی/ ابوالقاسم اسماعیلپور»، «اسطورههای عقل مدرن/ رامین جهانبگلو»، «از هند تا پسامدرن/ داریوش شایگان و هوشنگ رهنما»، «اسطوره در گفتمان روانکاوی/ محمد صنعتی»، «از اسطوره تا تراژدی فلسفه/ مراد فرهادپور»، «از اسطوره تا جشن/ ناصر فکوهی»، «اسطوره اندیشی جماعتها/ حسن قاضی مرادی»، «پدیدارشناسی اسطوره/ میرجلالالدین کزازی»، «اسطوره در فرهنگ مردم/ کتایون مزداپور»، «اسطوره؛ قصههای رمزی و بعد شاعرانگی دین/ مصطفی ملکیان»، «اسطوره، ایدئولوژی و روشنفکری ما/ یدالله موقن» و «روانکاوی و اسطوره/ حورا یاوری». من درحالیکه همکار میکردم و هم گوش میدادم گفتم: حدس نزدیک به 200 درصد میزنم که با این کتاب میشود نشانی ذغالفروشی که اسطورهها را زغالی کرده را به دست آورد؟ و ایشان یک لبخند کوتاهمدت زدند و هیچ نگفتند!