جمع تنها
مقام کبابی رو به من کردند و گفتند: تو تنها آمدی اینجا، باد شیشهها را میلرزاند و صدای باد و تو درهمآمیخته شده بودند و تو تنها با صدای لرزان درخواست کار دادی، من دست از کار کشیدم و تنها جواب تو را دادم و تنها وقتی دیدم یکی از دوستان سفارش تو را کرده، برای سه روز و نصفی تو را آزمایشی در این کبابی به کار گرفتم و تو ثابت کردی و من دیدم که میتوانم این قرارداد را روزانه تمدید کنم و حالا سیصد و شصت و پنج بار این قرارداد را با همه الحاقیههای آن تمدید کردم و مقام کبابی گفت و من تنها در گوشه کبابی ترسیدم و لرزیدم و به روی خودم نیاوردم. به او نگفتم که تنها هر روز در آخر کار منتظر شنیدن این جمله بودم «که فردا هم میتوانی بیایی» و به او نگفتم که مقام کبابی هم مانند همه مقامهای دیگر تنهاست و این خاصیت رئیس بودن است که فرد را تنها میکند و به او نگفتم که اگر میخواهد کمی از تنهایی بیرون برود باید از این مقام و جایگاهش بیرون برود و کمتر نقش ارباب را بازی کند و من اگرچه نیروی کار او هستم؛ ولی رعیت او نیستم و به او گفتم خانواده دکتر ارنست هم در آن جزیره غیرمسکونی تنها نبودند و یک خانواده بودند و من هم بهاتفاق همسر گرامی دیگر تنها نیستم و نگفتم که همسر گرامی نیز با من دیگر تنها نیست حتی وقتی که فاصلهای مانند مغازه کبابی تا خانه ما، بین این دو مرغ عشق جدایی انداخته باشد و بعد مقام کبابی گفتند: این جا مشتریها هم تنها هستند حتی اگرچند نفری باشند البته تا قبل از خوردن کباب و درست دور میز غذا و برای نوشجانکردن کباب است که این افراد تنها با هم جمع میشوند و یکی میگردند و آنوقت آن جمع، یک جمع تنها میشود و این یک استثنا در ادبیات است و درست از همین کلمه ادبیات استفاده کردند و رفتند سراغ معرفی کتاب روزشان. کتاب «آهای یکی اینجا تنهاست» نوشته بزرگمهر حسینپور است. کتابی که پیش رو دارید، داستان انسانی است که در یک جزیره تنها مانده و ماجراهای بسیاری را تجربه میکند. این کتاب که همراه با نقاشیهای بزرگمهر همراه است، لحنی طنزآلود دارد. در بخشی از متن این کتاب میخوانید: «ما تنها بودیم. وقتی از تنهایی فرار کردیم… گم شدیم. وقتی از تنهایی رفتیم. وقتی تنهاییمان را قال گذاشتیم. وقتی تنهایی را پای اینترنت، ماهواره، گیم و سینما و تلویزیون قربانی کردیم، مردیم. ما تنها آمده بودیم. تنها رفته بودیم. تنها متولد شده بودیم. تنها مرده بودیم. ما دچار تنهایی بودیم. وقتی تو درد میکشی ای عشق من… وقتی با تمام وجودت درد میکشی، من کاری نمیتوانم برایت انجام دهم. کاش میشد که تمام دردت را از تو میگرفتم… یا حداقل کمی از آن را…»