جستجو
رویداد ایران > هنر و ادبیات > «رویداد امروز» با هانیه سلطان‌پور: خطرناک اما ساده

«رویداد امروز» با هانیه سلطان‌پور: خطرناک اما ساده

خودش می‌گوید با کلمات خانه می‌سازم. کارش خبر است و دانش‌آموخته کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل دانشگاه تهران است.


خودش می‌گوید با کلمات خانه می‌سازم. کارش خبر است و دانش‌آموخته کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل دانشگاه تهران است. پانزدهمین دوره جایزه ادبی واو به رمان در عمق یک و نیم متری نوشته او برای چیدمان روایی متفاوت، زبانی شاخص و فریبنده و نثری قابل‌تأمل و در خور توجه، به‌عنوان بهترین رمان متفاوت در سال ١٣٩٦ رسید. مهدی یزدانی خرم او را نویسنده‌ای متفاوت می‌داند و ضیا قاسمی رمان پارک شهر او را رمان عالی و یکدست با نقاط قوی فراوان به‌حساب می‌آورد. هانیه سلطان پور متولد مهر ۱۳۶۴ کار نوشتن را از وبلاگ شروع کرده و به گفته خودش از پراکنده نویسی و از هر دری سخنی. سلطان پور در رمان پارک شهر، سرگذشت مردی را روایت می‌کند که خشونت در جان و روانش رخنه کرده و مرگ برای او تبدیل به امری عادی شده است؛ مردی که هیچ‌چیزی برای ازدست‌دادن ندارد و روزهایش را با تماشای جان کندن انسان‌‌ها می‌گذراند. پاسخ‌های سلطان‌پور را به پرسش‌های رویداد امروز با هم می‌خوانیم:
هانیه سلطان پور تا حالا چند بار پزشکی قانونی رفته است؟
هانیه سلطان‌پور در واقعیت تنها پزشکی قانونی را تماشا کرده از دور، از آن‌سو خیابان یا در کنار پیاده‌رو اما در خیال بارهاوبارها از آن پله‌ها بالا رفته، در اتاق‌ها را زده. به سالن نگهداری اجساد و تشریح رفته. چایی خورده و حرف زده با کارمند وظیفه‌شناس سالن نگهداری پزشکی قانونی.
چه شد که سلطان‌پور وارد حوزه نوشتن شد؟ نخستین کار جدی او چه بود؟
نوشتن امری جدی است. پس هر موقع که می‌نویسم جدی‌ام و اینکه چه زمان جدی وارد حوزه نوشتن شدم مربوط می‌شود به عصر نوشتن و خواندن انشا در مدرسه راهنمایی موحد دانش. نخستین کارم هم رمان در عمق یک و نیم متری بود که با نشرافراز کار کردم.
سلطان پور تا کنون نوشتن برای فضای مجازی را هم تجربه کرده است؟ به نظر او این فضا چقدر می‌تواند به داستان‌نویسان کمک کند؟
بله یک زمانی بیشتر و حالا بسیار کم. من نمی‌گویم فضای مجازی زیرا بسیار واقعی است با نیکی‌ها و شرارت‌های واقعی با ثمرات و خسارات واقعی. نوشتن در شبکه‌های اجتماعی به شرطی که ما را وابسته به لایک و توجه نکند می‌تواند خوب باشد و اینکه چرا وابسته به لایک و توجه بودن در شبکه اجتماعی مضرست است برمی‌گردد به اینکه ساختار و هدف از رمان، داستان و یا هر چیزی که مرتبط با ادبیات باشد متفاوت است با آنچه که برای شبکه‌های اجتماعی نوشته و منتشر می‌شود. در این شبکه‌ها مخاطب حوصله شنیدن حرف عمیق را ندارد. اگر پنج خط بشود شش خط آن را نمی‌خواند و این بسیار متفاوت است با آنچه که هدف از ادبیات است.
داستان‌نویسی آیا آموزش دادنی است؟ استادان سلطان پور در داستان‌نویسی چه کسانی بوده‌اند؟ آن را به کسی هم آموزش داده است؟
بله حتما نیاز به آموزش اصول دارد و حتی در کشورهای دیگر نوشتن رشته‌ای دانشگاهی دارد. من اصول، زاویه دیدها، روایت‌ها و سبک‌ها را با آقای محمدحسن شهسواری یاد گرفتم.
چقدر از دانش حقوق بین‌الملل برای پرداخت و استفاده در داستان‌هایتان بهره برده‌اید؟
هیچ
داستان کتاب «پارک شهر» از کجا شروع شد و چگونه شکل گرفت؟ آدم‌های این داستان چقدر در اطراف شما وجود دارند؟
همه چیز از میدان توپخانه، از پارک شهر و خیابان بهشت آغاز شد. مکان و محله‌ای شگفت در تهران. جایی که نبض زندگی در آن می‌زند و حتی نرده‌ها و سرنیزه‌های اطراف پارک شهر، نیمکت‌ها و جدول کنار خیابان بهشت هم می‌تواند داستانی بلند برای گفتن داشته باشند ... در اطراف من نیستند. اما در درونم با من هستند و زندگی می‌کنند. حرف می‌زنند. با همراه می‌رویم و شب بهشان فکر می‌کنم. هنوز به آیدین به اصغر کمونیست فکر می‌کنم. رفقایم هستند و این رفاقت تمام نمی‌شود.
چه شد که سراغ نوشتن کتاب «عمق یک و نیم‌متری» رفتید؟
برای من نوشتن مثل یک جرقه است. شاید در مسیر رفتن به سرکار باشم و مثلا ببینم زنی که ماشین کناری‌ام پشت فرمان نشسته دارد داخل آن ماشین چشم‌هایش را مداد می‌کشد. این جرقه کافی است تا داستانی آغاز بشود. با چند کلمه روی سفیدی کاغذ و بعد شب‌به‌شب پیش برود. باقی حوادث پای کامپیوتر و در هنگام نوشتن و در لحظه رخ می‌دهد. باقی آن خیلی در اختیار من نیست. مثل بازی تقدیر می‌ماند. رخ می‌دهد و من آن را می‌نویسم.
آدم‌های داستان‌های شما چقدر از دل حوادث روزنامه‌ها بیرون آمده‌اند؟ آدم‌های داستان شما بیشتر در مرکز وجود دارند یا در همه‌جا می‌توان سراغ آنها را گرفت؟
این آدم‌ها همه‌جا هستند اگر که چشمی برای دیدنشان باشد.
خشونت و دنیای مردسالارانه را چطور می‌شود با ذره‌بین داستان به مخاطب نشان داد؟ فکر می‌کنید این مورد در کدام کتاب‌های شما بهتر نشان‌داده‌شده است؟
خشم و خشونت بخشی از زندگی ماست. چیزی است که ما شاید هر روز آن را تجربه می‌کنیم؛ اما حتی متوجه ضربه‌هایش نیستیم. خشونت تنها تیزی چاقوی کالبدشکافی نیست. خشونت پنهان و تحمل آن است که به سُرخوردن تیزی چاقو روی بدن دیگری ختم می‌شود. من سعی کردم در پارک شهر، آن خشونت پنهان را با دادن اطلاعات پنهان میان سطور و یا توصیف جزئیات به مخاطب بفهمانم. اینکه یک زن‌وشوهری در کوچه‌پس‌کوچه‌های حوالی کارخانه سیگارسازی در خانه خودشان به جان هم میفتند و صدای بدگویی‌هایشان را آیدین و اصغر توی کوچه می‌شنوند مهم است. آن مسجدی که درش بسته بود مهم است. حرف زن‌هایی که به خانه آیدین آمده‌اند و دیالوگ‌هایشان مهم است؛ زیرا من تلاش کردم آن خشم و خشونت را به شکل داستان و کلمه نشان مخاطب دهم. اینکه آن خشونت و خشم پنهان به کجا می‌رسد؟ اینکه آیدین مرادخانی که بود؟ چگونه به دنیا نگاه می‌کرد؟ و چه شد هم به همین مسئله خشم و خشونت برمی‌گردد. من تمام تلاشم را کردم که بگویم یک انسانی که برای زندگی بهتر یک مهجوری به نام اصغر کمونیست گریه می‌کند و در پی زندگی بهتر برای اوست و یا در پی پماد برای دست‌های زخم کارگری بنام پسربچه است نباید کارش به اینجا می‌کشید. آیدین مرادخانی آدم خوبی بود و ذره‌ذره سیاهی ریخت به جانش.
شما دوست دارید کتاب‌هایتان را چه کسانی بیشتر بخوانند؟
رمان‌نویسی خیلی وقت‌ها هنر بیان مفاهیم پیچیده در قالب جملات ساده و در خلال یک ماجرای داستانی است. داستایوفسکی آثارش فلسفی است، روانکاوانه است، سیاسی است، داستان است و درعین‌حال همه اینها هست. برای اینکه همه بخوانند همه بفهمند همه لذت ببرند و این معجزه داستان و رمان است. برای همین هم هست که خیلی از مواقع حکومت‌ها با آن مقابله می‌کنند یا جلوی انتشارش گرفته می‌شود؛ چون یک رمان همه اینهاست و درعین‌حال یک داستان ساده است. خطرناک است؛ اما ساده است. پیچیده است؛ اما ساده است و درنهایت آگاهی‌بخش است و چراغی را در تاریکی روشن می‌کند.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.