جستجو
رویداد ایران > هنر و ادبیات > عکس‌های خوشمزه

عکس‌های خوشمزه

تکان نخور! این را مقام کبابی گفتند و ما تکان که هیچ، همان جا خشک شدیم و شدیم یک مجسمه.

تکان نخور! این را مقام کبابی گفتند و ما تکان که هیچ، همان جا خشک شدیم و شدیم یک مجسمه. بعد از بیست و سه دقیقه و چهل و پنج ثانیه، مقام کبابی می‌گویند چرا یک جا ایستاده‌ای و تکان نمی‌خوری؟! می‌گویم خودتان فرمودید! نمی‌دانم بالاخره بخورم یا نخورم؟! و ایشان با همان صدای بم می‌گویند: کباب را بخور و تکان را نخور. بعد تصحیح می‌فرمایند، آن هم چه تصحیحی و می‌گویند تا اطلاع ثانوی کباب را نخور و تکان را بخور! بین این خوردن و نخوردن مانده‌ام و هزار جور فکر مختلف از ذهنم عبور می‌کند مثل نورهایی که از عدسی دوربین عکاسی رد می‌شوند و تصویری را در دل عکس درست می‌کنند بعد نگاهی به درودیوار کبابی می‌اندازم و عکس‌های مقام کبابی را در حالت‌های مختلف و با افراد مختلف می‌بینم. پشت آتش زغال‌ها، در حال درست‌کردن خمیر کباب، در حال باد زدن، در حال گرفتن پول، در حال گفتگو با مشتری‌ها و از همه مهم‌تر تصاویر مقام کبابی است که با خاندان خودشان گرفته‌اند و نشان می‌دهد همه آنها اهل شکم بوده‌اند. بگذریم آدم هوس می‌کند بداند آن عکاس پشت دوربین چطور آدمی هست؟ چه‌کارهایی کرده است؟ اصلا چرا رفته عکاسی کرده؟ از خانواده خودش هم عکس گرفته است؟ و ... مقام کبابی ذهن ما را خواندند و گفتند: تکان نخور! و من دوباره بیست و سه دقیقه و چهل و پنج ثانیه ایستادم و دوباره ایشان اعتراض داشتند و بعد از حرف‌وحدیث گفتند: کتاب بخوان! و گفتند: «تکان نخور» خود‌زندگی‌نامه‌ سالی‌مان عکاس نامدار آمریکایی است که به‌خاطر عکس‌های سیاه‌و‌سفید درخشانی که از دهه ۱۹۸۰ به این‌سو، از خانواده و زادگاهش گرفته شناخته می‌شود. در پشت جلد تکان نخور آمده است: «رابطه‌‌ای که همیشه برایم میان نوشتن و عکاسی وجود داشت، هرگز به‌اندازه حالا در چشمم روشن نبوده است. زبان شاعرانه‌‌ قدیمم و عکس‌های مرثیه‌خوانم از چشم‌اندازها، نقش‌هایی تکرارشونده در کل زندگی‌ام بوده‌اند، تاروپودِ درهم‌پیچیده شوق و خاطره. من با این نظریه موافقم که اگر می‌خواهی خاطره‌ای را دست‌نخورده نگه‌داری، نباید زیاد به یادش بیافتی، چون هر بار که آن را مرور می‌کنی ناگزیر تغییرش می‌دهی. حس تجربه‌ اولت را به‌خاطر نمی‌آوری، بلکه آخرین باری را به یاد می‌آوری که مرورش کردی. هر بار تغییرات کوچکی راهشان را آرام به خاطره باز می‌کنند و همین است که کار کشیدن از حافظه‌مان ما را به گذشته نزدیک‌تر نمی‌کند، بلکه دورترمان می‌برد». سالمان عکس‌های تجربی زیبا و ماندگاری را در مدت بیش از چهل سال گرفته است و کارهایش موضوعات بنیادی زندگی و هستی را می‌کاوند که عبارت‌اند از: حافظه، میل، میرایی، خانواده، و بی‌اعتنایی توان‌فرسا و قاطعِ طبیعت نسبت به آدمی. آنچه به مجموعه‌های پراکنده‌ عکس‌های پرتره‌، طبیعت بی‌جان‌، منظره‌، و مطالعات گوناگون او وحدت می‌بخشد، آن است که جملگی محصول یک مکان‌اند. «مان» درست مثل خود «ما» البته با «نون» اضافه جسورانه می‌کاود و پرسش‌های تفکربرانگیز و تحریک‌آمیزی در باب مسائلی نظیر تاریخ، هویت و نژاد مطرح می‌کند که از مرزهای جغرافیایی و ملی فراتر می‌رود درست مثل حرف‌های ما و مقام کبابی که از مغازه کبابی فراتر می‌رود. به طور اجمالی، کارهای او خیال‌انگیز، اندوهگین، مبهم، تیره‌وتار، و مه‌آلود‌ند، اما ترسناک و دلهره‌آور نیستند. عکس‌هایش ماتم‌زده و محزون‌اند، اما تسلی و دلداری نمی‌دهند و بیننده را در تنش و اضطراب نگه می‌دارند. اگر مان آمده بود کبابی ما شاید عکس‌های خوشمزه‌تری می‌گرفت! البته نباید فراموش کرد که مجله تایم سالی را به‌عنوان «عکاس سال ۲۰۰۲» معرفی کرد و عکس‌های وی دو بار در صفحه اول مجله نیویورک‌تایمز در سال ۱۹۹۲ و سال ۲۰۰۱ به چاپ رسیده است. حالا من هرچه می‌گویم عکس‌های من از خودشان را هم بزند بر دیوار کبابی قبول نمی‌کند؟! یا کبابی ما سخت‌گیر از تایم است یا مان خوش‌شانس‌تر از ما بوده است.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب